قبل از آنکه از گوگول و شنل او سخن بگوییم بایستی بر ادبیات روسیه و جهانبینیِ هنرمندان و نویسندگان و همینطور نگاهی به جامعه و مذهب و حتا تاریخ و جغرافیای روسیه داشته باشیم تا با نگاه مخاطبی که ادبیات روسیه را در ضمیر خوانش خویش دارد به کتابشناسی شنل بنشینیم.
۱
تاریخ روسیه تا اصلاحات ارضی
از قرننهممیلادی روسیه تقریبن شناخته میشود دراین زمان وارگها، که مردمی غارتگر از نژاد اسکاندیناوها بودند، بر این سرزمین استیلا یافته و عادات جنگجویی خود را به اسلاوها تلقین کردند.
بالاخره در سلطنت ولادیمیر روسیه به کلیسای ارتودوکس گروید تحت تبلیغ مروجین بیزنته قرار گرفتند.
و کتابهای تورات و انجیل را که اسلاوهای موراوی و بلغارستان به زبان خود ترجمه کرده بودند، به عنوان کتاب ِ دینی پذیرفتند. زبانی که این کتابها را به آن ترجمه کردند زبان سلاون یا پالئوسلاو نام داشت و این زبان بهناچار باید زبان ادبی میشد، ولی در آغاز فقط وسیلهی بیان عقاید دینی بود.
در این دوره شعری یافت نمیشود و بیشتر تصنیفهایِدینی یا ترانه و سرودهایی بر این مضمون نگاشته میشده است. سراینده این تصنیفها مشخص نیست و بعدها این تصنیفها تغییر شکل یافته و تکمیل شدند.
روسیه تا قرن هجدهم ادبیات آنچنانی نداشت و تمام آنچه بود ادبیات رسمی و کلیسایی بود که مقبول مردم هم نبود و عنصر زندگی در آن غايب بود، اما در قرن هجدهم و نوزدهم ناگهان توانست به قدرت برسد. یک دلیل اصلی آن، گشودگی فرهنگی است. بعد از یک دوره خفقان در چند قرن روسیه، زمانی که دیوارهایی نامرئی به دور این کشور کشیده شده بود، پيوتر کبیر در سفرش به غرب با ادبیات و فرهنگ و صنعتِغربی آشنا شد و در توسعه روسيه از آنها بهره گرفت و به اهمیت و قدرت “فرهنگ گشوده” پی برد.
ادبیات قرن نوزدهم
ادبیات در اوایل قرن ۱۹ در روسیه بازتابی از افکار و تجربیات اقشار پیشرفته از جامعه است الکساندر پوشکین در قرن نوزدهم آغازگر ادبیات رئالیسم و واقعگرایانه در روسیه به حساب میآید.
ویژگیهای این ژانر که بعدها توسط گوگول به عنوان مدرسه طبیعی یا مدرسه گوگول نام برده شد رذیلتهای اجتماعی را به تصویر کشیدن در قالب داستان و نمایشنامه بود، بیشترین تاثیر ادبیات و غولهایِ ادبی روسیه از پوشکین و گوگول سمت و سویه گرفتهاند آنجا که داستایوفسکی میگوید «همهی ما از زیر شنل گوگول بیرون آمدهایم»
در اوایل همین قرن سالنامهها و جنگهای ادبی وسیلهای در اختیار خوانندگان گذاشت تا خود را از راه داستان کوتاه به خوانندگان معرفی کند. از این رو در قرن نوزدهم داستانهای کوتاه بیش از زمانهای دیگر نوشته شد؛ زیرا منظوری بهتر ازاین داشت که طی یک رمانِ طولانی فقط به علاقهی خواننده تلنگر بزند و آن را تحریک کند.
ویژگی داستان کوتاه این بود که مخاطب را سریعالوقوع به حیرت دستیابی میرساند.
بر این اساس نهضت کوتاهنویسی کوشید تا با پرداخت داستانهای کوتاه مانع از آن شود که خوانندگان از داستانخوانی فاصله بگیرند؛ بدینگونه داستانهای زیادی با این فرم نوشته شد…..
رویکرد روانشناختی به ادبیات
«داستان کوتاه” روایتی است که بتوان آن را در یک نشست (بین نیم ساعت تا دو ساعت) خواند. همه جزئیات آن باید پیرامون یک موضوع باشد و یک اثر را القا کند، یک اثر واحد را…» ادگار الن پو
در داستان کوتاه تعداد شخصیتها محدود است. فضای کافی برای تجزیه و تحلیلهای مفصل و پرداختن به امور جزئی در تکامل شخصیتها وجود ندارد و معمولن نمیتوان در آن تحول و تکامل دقیق اوضاع و احوالِ اجتماعی بررسی کرد. حادثه اصلی به نحوی انتخاب میشود که هر چه بیشتر شخصیت قهرمان را تبیین کند و حوادث فرعی باید همه در جهت کمک به این وضع باشند. البته بسیاری از داستانهای کوتاه خوب هم هست که در آن این قوانین رعایت نشدهاست.
داستان کوتاه ممکن است خیلی کوتاه باشد و مثلن حدود ۵۰۰ کلمه بیشتر نداشته باشد. در داستان کوتاه شخصیت قبلن تکوین یافته است و پیش چشم خوانندهٔ منتظر، در گیرودار کاری است که به اوج و لحظه حساس و بحرانی خود رسیده
یا در جریان کاری است که قبلن وقوع یافته اما به نتیجه نرسیده است. پس میتوان گفت که داستان کوتاه اثری است کوتاه که درآن نویسنده به یاری یک طرح منظم شخصیتی اصلی را دریک واقعهٔ اصلی نشان میدهد، و این اثر بر روی هم تأثیرِ واحدی را القا میکند.
اوایل قرن نوزدهم بود که ادگار آلن پو ( ۱۸۴۹-۱۸۰۹ (در آمریکا و نیکلای واسیلی یوویچ گوگول (۱۸۵۲-۱۸۰۹ ( در روسیه چیزی را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود.
گوگول را پدر داستان کوتاه هم گفتهاند. پو اما نخستین نظریهپرداز این فرم ادبی است . با این حال درونمایههای نوشتههای این دو ، به هیچ روی مشابه هم نیست . پو آگاهانه میکوشید تا به هر شیوه ممکن عنصر تأثیرگذاری را در داستانهایش – حتا به بهای مخدوشکردن واقعیت تقویت کند. او دراین کار چنان اصرار میورزید که بسیاری از داستانهایش ناگزیر فاصلهبعیدی از واقعیت پیدامیکردند. دلهره، حوادث و ماجراهای غیرعادی همراه با تعلیقهای قوی و هیجانآور از ابزارهای معمول سبک داستاننویسی او محسوب میشوند. از این جهت گوگول نقطه مقابلِ اوست.
گوگول و بعد از گوگول بیشترِ نویسندگانِ روسیه به واقع نگاری روی آوردند بیشتر شخصیتهای گوگول از مردم معمولی اجتماع واقعی و سبک زندگی مردم خیابانهاست. برای تحلیل دیدگاهها و شخصیتشناسی در داستان شنل که به خوانشش نشستهایم باید نگاهی به جامعهی روس در قرن نوزدهم داشته باشیم .
بعد از قرن هجدهم حکومت روسیه به امپراتوری روسیه تغییر داده و از لهستان در شرق تا اقیانوس کبیر امتداد مییافت.
بعد از لغو قانون رعیتداری در سال۱۸۶۱فشارهای انقلابی بر مردم افزوده شد در قرن نوزدهم تحولات اجتماعی بسیاری در روسیه رخ داد تزارهای این دوره رویکردی به مدرنیسم غربی داشتند و دروازههای ادبی و هنری به روی روسیه گشوده شد و کمی بعد در پایان قرن نوزدهم در ۱۸۹۸ حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه مخفیانه نخستین کنگرهاش را در مینسک روسیه بر پا میکند. برنامه حزب برمبنای کارل مارکس و انگلس که پلخانف تشریح میکند تدوین میشود.
اما وضعیت معیشتی همچنان تیره و رگههای سرمایهداری سبب ایجاد دوگانگی و تفوق ثروتمندان و اشراف بر مردم عادی است. در کتابهای داستایوفسکی مثل جنایت و مکافات این شکاف طبقاتی را میبینیم که به جنایتی ذهنی در فردی تحصیل کرده شکل مییابد و پوستهی نوینی از ترسها و آمیختهای از خشم در بست جامعه وقوع جنایتی را به مخاطب خبر میدهد تا جایی که مخاطب در سطح رقت روانی فرد در جامعهی طبقاتی جنایت را سهیم میشود.
در داستان شنل هم پدیدهی تفوق اشراف و نظام ارزشمندی سرمایهدار بر مردم عادی به شکل بیارزشبودنفرد و این القا در باور خودپذیریقهرمانداستان تا جایی پیش میرود که مخاطب رذالت را از ترحم منفک و شکلی از هنجار مییابد.
روسیه در قرن نوزدهم تلفیقی از خشونت و انزوا و نظام بهرهوری سرمایه دار از گردهی ملت است و این واقعیت در شخصیتهای سیاه و سفید داستانها نقشآفرینی میکنند.
در داستان شنل یک شخصیت معمولی دون پایه از لحاظ موقعیت شغلی و اجتماعی به تصویر کشیده شده است.
موقعیت مکانی و توصیف آن بنابر عناصر داستان کوتاه به شرایط زمانی آن دوره در روسیه موکول میشود و مخاطب عصرهای بعدی را دچار کژتابی درک موقعیت ادارهجات در تاریخ تشریح داستان میکند اما از آنجا که گویی گوگول اشراف بر این داشته که هیچ تغییر زمانی در نحوهی کارکرد ادارات /حتی اشاره میکند
مهم نیست که ادارهی مربوطه چه ادارهای باشد/نخواهد شد داستان را با نگاه و پردازش شخصیت اصلی داستان که خود به نحوی جدی گرفته نمیشود و دانایِ کل با بی تفاوتی این بیارزشی و جدی نبودن شخصیت اصلی را در جای جای داستان به مخاطب القا میکند.
تا جایی که حتا انتخاب اسم شخصیت از پدر او الزامن برای داشتن یک اسم نه هیچ مسمایی برای ارزشگذاری برای کودک به او داده میشود.لازم میدانم قبل از تحلیل داستان شنل به شناختن و یا تحلیل شخصیت آکاکی آکاکوویچ باشماخچین شخصیت اصلی نوول شنل بپردازیم و البته نقد روان شناختی شخصیت به درک بسیاری از کنشها و واکنشهای داستان کمک میکند شیوه روانشناسی در ادبیات سعی میکند جریان باطنی و احوال درونی شاعر و نویسنده را ادراک و بیان نماید و قدرت و استعداد هنری و ذوق و قریحه او را بسنجد و نیروی عواطف و تخیلات وی را تعیین نماید و از این را ه تأثیری را که محیط و جامعه و سنتها و مواریث در تکوین این جریانها دارند مطالعه کند. از این رو منتقدان یا ادبیان توجه به روانشناسی را در فهم آثار ادبی بسیار مهم میشمارند.
از روانشناسی شاعر یا نویسنده ومطالعه آثار ادبی میتوان دریافت که عواطف و احساساتِ هنرمند چیست و مهیج او در اندیشهها و عواطف خویش کدام است و همچنین صفات و احوال نفسانی غالب بر عصر و معاصرانش را نیز میتوان شناخت. در هر حال اثر هر شاعر یا نویسنده معروف پرسو نالیته و به عبارتِ دیگر روانشناسی او به شمار میآید.
تحلیل روانشناختی شنل
در مورد گوگول که روستازاده بود و بعدها توانست در سن پترزبورگ کارمند ادارهای بشود.یک کارمند عادی و سطح زندگی متوسط این نگاه کارمندوارانه در تبیین شخصیت اکاکی پرداختهایی درونی دارد. آن حس شامخ یک کارمند که هیچ هدفی جز برآوردن دستورات مقام والاتر را ندارد و تشریح سیستم اداری روز با عینیتسازی تجربی گوگول هماهنگ است.
در این سالهای کارمندی گوگول منظومهی هانس کوشل گارتن را در ۱۸۲۹ منتشر کرد، اما با استقبال خوبی رو به رو نشد و تمام کتابهای منتشر شدهاش را خرید و سوزاند.عدم استقبال و شیوهی معدوم کردن کتابها یک مازوخیسم سطحی و عدم درک نشدن و باقیماندن در سطح عواطف مخاطبهای معمولی از گوگولی که از سطح خویش بیرون زده است طبیعتن سخت مینماید.
در سالهای بعد گوگول کتاب شبهایی در قصبهی نزدیک دیانا را منتشر کرد، این اثر باعث شد الکساندر پوشکین او را تحسین کند.در این کتاب گوگول به زادگاه خویش پرداخته و نوعی از آن من استعلا یافته خویش را از مهر مادری از آن من متعلق به خاک به نمایش میگذارد گوگل از بستر مردمی است و این را در آثارش با زبان قشر عادی که در مخمصهی تنگنا و منفعلی به نمایش چریدن و گزارهای جز تحمل ندارند به تفسیر مینشیند و این از لایههای مستتر در شخصیت فرا سطحی گوگول دارد.گوگول داستانهای پترزبورگ را با شلاق زبانی تند و تفسیر تضادهای اجتماعی تا آنجا پیش میبرد که در نوشتن بازرس میگوید«: من در بازرس عزمم را جزم کردم تا تمام پلشتیهای روسیه را در تودهای گردآورم و یکباره همهشان را به تمسخر بگیرم. »
گوگول بینشی برونگِرا داشت و ذهنیت و تفسیرهای خویش از وضعیت معاش و تضاد زندگی معمولی و اشراف را در کتابهایش به عرضهی عمومی میگذاشت این صراحت و عینیت رئالیسم تجربی که نگاهی پدیدارشناسانه به مسائل و زیست و جهانبینی شخصیتهای داستانهای او داشتند منتقدین را بر او شوراند تا جاییکه از روسیه خارج شد تشریح شخصیت روانی گوگول و خستگی مفرط او از عدم دریافت درونمایهاش در کتابها و آنچه که ادیبان آن دوره استقبال میکردند صرفن دروغ و فرار از واقعیتهای اجتماعی بود که گوگول تاب نیاورد و جلد دوم نفوس مرده که میخواست تلطیفی در نگاه اشراف آن زمان رادر داستان بگنجاند ،سوزاند و چندی بعد نیز درگذشت.
بر میگردیم به شنل مردی از توده عادی مردم کارمندی دون پایه که در سمت خویش مسولیتپذیر اما سطح بلنداندیشی یا تغییر موقعیت کنون ندارد به هیچ روی آن من درونی و لذتیابی آن غریزهی مرد شمول یا نهان ذهنی که هر کسی در درون خویش منفک از شخصیت برونی خویش دارد را ندارد. شنل مندرسی را هر روز بر تن میکند و سیستم دوار کار و خانه و خواب و استدام این توالی نظم درونمایهی حقیری را به شخصیت او داده است که از طرف همکارانش تحقیر میشود و این تحقیر را در جسم خویش با شانههای افتاده قدی کوتاه و توصیف کراهتپذیرش این انفعال را در توصیف چهرهی او گوگول به نمایش گذاشته است.
با نگاه لاکانی در توصیف شخصیت اکاکی میبینیم خودآگاه شخصیت او در حالتی از هنجار اداره رفتن خوردن در سطحاندودکردنشکم و این امیالات واپس خوردهی ناخودآگاه او هستند یعنی همشکلی از درون مایه سطحی فرد با آنچه که عملن به نمایش میگذارد یکی است.
شخصیت اکاکی یک درونگرایمحض است با انزوای خود محور که از شرکت نکردن در میهمانی و لذاتی که فروید آنرا سرخوشی مینامد و در جامعهی سن پترزبوگ عادی است و از الکل و قمار و صحبتهای پیرامون شخصیتهای سیاسی و هنری و یا به قولی حواشی زرد دور است .
یک نوع آن من بلوغ نیافته در شکلگیری شخصیت اکاکی نهفته است که جز اطاعت و پای در برنامهی مدونی که دارد چارهای ندارد. و این سرکوبها حتا در ضمیر مونولوگها و حدیث نفس او به مخاطب بازگو نمیشود اینکه از شرایط و عدم درک اطرافیانش گله دارد یا نه و این نوعی ماروخیسم بی شروط در ماهیت فردی اوست این پذیرش تحقیر بی آنکه آنرا لمس کنی و رد این حقارت به شکلی عمیق در جسم او تهنشین می شود چرا که وقتی از پیش فرد متنفذ که به شدت سرکوب میشود برای یافتن شنل دزدیده شده در خیابان تلو تلو میخورد و یا اگر او را خوب از دریچهی واقعی خارج از داستان نظاره کنیم به بینش امروز سکته کرده است. آن تنفسهای نابهنجار و آن سرخی کبود و افتادن در بستر بیماری نشان از ضرباتی است که در طول یک نوول
با بی تفاوتی دانایِ کل مخاطب را از همدردی با اکاکی بر حذر میکند اما اکاکی همچنان در عدم تبیین دردها و زخمهای اجتماعی و تضاد قشرهاست او نمیفهمد که فشار حاصل از فقر و رنج تمسخر به علت نظام سرمایهداری یا رجحان اشراف و ثروتمند بر قشر متوسط است .حتا دانایِ کل هم برای مخاطب این ستیزه و این تضادها را تبیین نمیکند بلکه به بی تفاوتی و برجستهکردن بیشعوری ضمنی اکاکی این حس رقت و به هم ریختن از این همه تضاد را در مخاطب میجوشاند جایی در داستان اکاکی به شخص تازه واردی از اداره میگوید اذیتم نکنید و فرد بعد از آن دچار انقلاب روحی میشود این انقلاب در مخاطب آنالیز میشود و از تمسخر استایل اکاکی به نوعی ترحم بدل میشود.
داستان با مرگ اکاکی تمام نمیشود و حالا شکلی سورالیسم با تلفیقی از رئالیسم از حضور یک روح صدمه دیده که به دنبال احقاق تحقیرهایی است که در طول داستان با سکوت او بلعیده و به یکباره در روح او بیرون میزند اما ارواح نه فقط شکل اکاکی که شکلهای متفاوتی از مردم کوچه و خیابانند مردمی که هر روز در زیر بار الیگارشی له میشوند.
رویامولاخواه
منابع
کتاب
«سیری در ادبیات روسیه قرن ۱۸ و ۱۹» دكتر حمیدرضا آتشبرآب
ادبیات ملل
اینفوگرافیک: ادبیات قرن نوزده روسیه (عصر طلایی):بهروز بهادریفر
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”