ریتم آهنگ

سرشت و سرنوشت روایت در شعر رضا براهنی

سرشت و سرنوشت روایت در شعر رضا براهنی

ارسطو در فصل ششم بوطیقا به تعریف طرح اشاره می کند که همانا ترتیب حوادث است شاید بتوان این تعریف را به عنوان نخستین اشاره به مفهوم روایت در اندیشه به فلسفه ادبیات دانست. بر این مبنا وجود دو عنصر رخداد و توالی زمانی برای بازشناسی روایت الزامی است. دانش روایت شناسی به عنوان یک شاخه جدید از نقد ادبی قدمتی کمتر از یک قرن دارد و نخستین تلاش ها برای سر و شکل دادن به چنین دانشی را می توان به تلاش های صورت گرایان روس در تبیین دستگاهی علمی برای تبیین متون ادبی به شیوه علمی نسبت داد. در این میانه توجه روایت شناسی به شعر از این هم تاریخ نزدیک تری دارد. هر قدر تلاش روایت شناسان در تبیین انواع مختلف روایت معطوف به داستان و حداکثر نمایشنامه معطوف بوده است تجزیه و تحلیل روایت شعری در دو دهه اخیر به محافل آکادمیک راه یافته است.
برای بازشناسی یک روایت شعری لازم است ابتدا به تسامح رخداد مرکزی را در آن مشخص کرده و به توالی تصاویر به مثابه خرده رخدادهایی نگاه کنیم که حول این مرکز شکل می گیرند. روایت مدرن شعری با شعرهایی نظیر چهار کوارتت الیوت یا منظومه کلاغ آلن پو می تواند مثال خوبی از شکل گیری خرده رخدادها حول یک مرکز روایی به دست دهد. در همین حال و در نیمه دوم قرن بیستم شاعرانی نظیر گینزبرگ یا گرترود استاین شکل جدیدی از روایت را اجرا کرده اند که شامل حضور رخدادهای مجزا در یک شعر است و ارتباط میان این رخدادها با استفاده از منطق تداعی دال به دال شکل می گیرد.
رضا براهنی در میان شاعران ایرانی تنها شاعری است که در ادوار مختلف شاعری خود هر دو نوع تلقی از روایت شعری را اجرا کرده است و از این رو می تواند نمونه خوبی برای بررسی مقوله روایت در شعر به حساب آید.  در نمونه های نخستین از روایت در شعر براهنی می توان به شعرهای کتاب گل بر گستره ماه اشاره کرد. برای نزدیک شدن به ذهن بخشی از شعری به همین نام از این  کتاب را با هم مرور می کنیم.
اعتباری ست برای تنِ آب
شست و شو دادن گیسوهایش
خنده اش – معجزه در معجزه اش –
انفجار همه گل هست سوی گل هایش
او که منصور زنان در همه جاست
چهره اش، نعره ی زیبای اناالحق هاست
مقطع قلب پرنده ست صمیمیت او
خواب را می ماند
اما
در کنار من خاکستر خوابش
خفته ست
گل که بر گستره ی ماه قدم بردارد، اوست
و خداحافظی اش
آنچنان چلچله سانست که من می خواهم
دائماً باز بگوید که: خداحافظ، اما نرود
و سخن گفتن او
مثل اسطوره ی یک جنگل شیشه ست، که بر سطحش
بلبل از حیرت، دیوانه شده، لال شده است
چنان که پیداست در این شعر تمامی تصاویر در خدمت روایت زندگی یک شخص غایب است و توالی این تصاویر و توصیف ها به ایجاد تصویری مشخص از این شخصیت منجر می شود. به گونه ای که روایتی از زندگی او در خلال این توصیف ها به شکلی مبهم اما قابل بازشناسی در ذهن مخاطب شکل می گیرد. همچنین شاعر در سطرهایی با اشاره به مقوله خداحافظی، از رابطه راوی با این شخص غایب نیز پرده برمی دارد و به این ترتیب دیالکتیکی که لازمه شکل گیری روایت است در شعر شکل می گیرد. پیشینه این نوع از روایت شعری را باید در منظومه های نیما و یکی دو منظومه همزمان وی نظیر سه تابلوی مریم از میرزاده عشقی جست و جو کرد. از این شعرها یعنی حدود صد سال پیش است که این نوع از روایتگری به شعر معاصر ما راه می یابد. هرچند نمونه های قدیمی تر چنین رویکردی به روایت شعر را در شاهنامه یا خمسه نظامی نیز می توان دنبال کرد. در واقع براهنی در کتاب گل بر گستره ماه میراث دار این سنت روایی در شعر است و این نوع روایت را همچنان تا اواخر دهه شصت در آثار خود پی می گیرد و به کمال می رساند. در نمونه ای دیگر از این نوع از روایت می توان به منطومه اسماعیل اشاره کرد. منظومه ای که در قالب اشاره های مشخص به بیوگرافی یک شاعر به خصوص فرازهایی از تاریخ معاصر را در قالب شعری اپیک (روایی) به تصویر می کشد.
روایت در اسماعیل به نسبت شعرهای گل بر گستره ماه پیچیده تر است و برهم خوردن توالی زمانی رویدادها و رفت و بازگشت میان خرده روایت های متداخل این اثر را به شکلی سامان داده است که می توان آن را معادلی برای گونه روایی جریان سیال ذهن در داستان نویسی به حساب آورد. همچنین حضور راوی در میان روایت و سطرهایی که از زبان راوی خطاب به شخصیت توصیف شده در روایت آمده اند، این شعر را به نمونه ای از متافیکشن در قالب شعر بدل می کند که خود شکل تازه ای از کاربرد تمهیدهای روایی در شعر است .
در بخشی از این شعر که می تواند بازتاب دهنده توصیف پیش گفته باشد می خوانیم:
ای شعر خوان جوان سی‌سال پیش برای کارگران!
وقتی که باید از آنها امضاء می‌گرفتی که شعرت را می‌فهمند،
که شعری هست که کارگران هم می‌فهمند-
ای تبعید شده از شانه‌ی سوخته‌ی کویر به روسپی‌خانه تهران!
تهران، تو را، پیش از آن که بمیری به گوری گمنام بدل کرد
بلند نشو از رختخوابت،
اما به من بگو: گورت کجاست تا ابریشمی از کلمات بر آن بریزم!
مرده باد شاعری که راز سنگر و ستاره را نداند!
زنده باشی تو که این راز را می‌دانستی!
چنان که پیداست حضور راوی در سطرهای پایانی تکه نقل شده از این شعر علاوه بر فضاسازی بیشتر برای درک شخصیت مورد توصیف به نوعی فاصله گذاری روایی منجر می شود که ویزگی اصلی متافیکشن در روایت داستانی است.
براهنی روند مذکور را در کتاب بعدی اش یعنی بیا کنار پنجره نیز ادامه می دهد با این تفاوت که در اینجا ساختار دایره وار روایت شعر به کمک تغزل که مرکزیت را تشکبل می دهد می آید و گونه ای از زبان پریشی برای اجرای حالات عاشقانه نیز در بعضی شعرهای کتاب قابل دیدن است که البته هنوز در میان توالی رویدادهای این نوع از روایت شعری حضور دارد:
تو داد می زدی سرم چه گیج می رود
کجاست حلقه های مهر دور گردنم، تنم
دقیقا از همین جاست که دوره دوم توجه به روایت در شعر براهنی آغاز می شود. در شعرهای خطاب به پروانه ها با نوع دیگری از روایت شعری براهنی مواجه می شویم. در اکثر شعرهای این مجموعه روایت شعری به جای تمرکز بر یک طرحواره و ایجاد توالی رخدادها بر حواشی روایت متمرکز است مثلا برای توصیف یک فاجعه به جای پرداختن به خود رخداد، براهنی به تصویر سازی از خاطرات اشخاص دخیل در رخداد پرداخته و تعمدا از ورود به موضوع اصلی طفره می رود. این طفره رفتن به روایتی تودرتو و متداخل منجر می شود که پاره های گسسته آن باید به مدد تداعی آزاد در ذهن مخاطب شکل بگیرند. در بخشی از شعر نگاه چرخان که یکی از درخشان ترین شعرهای این مجموعه است این رویکرد را به روشنی می توان دید
همیشه وقتی که موهایم را از روی ابروهایم کنار می زنم آنجا نشسته ای
بر روی برگها و، در “درکه” وَ باد می وزد وَ برف می بارد وَ من تنها نیستم
هر روز از گلفروشی”امیر آباد” یک شاخه گل می خریدم تنها یک شاخه
_ اما چه چشم هایی، هان! انگار یک جفت خرما _
و موهایم را از روی ابروهایم کنار می زنم آنجا نشسته ای
سیگار می کشم می خندی هر روز یک شاخه گل
آنگاه یاد زمان هایی می افتم که یک الف بچه بودم
و در زمستان های تبریز
کت پدرم را به جای پالتو می پوشیدم
و با برادر آبی چشمم از تونلِ برف ها تا راه های مدرسه را می دویدم
و می گریستم زیرا که می گفتند: این بُزمَجه در چشم های سبزش همیشه حلقه ی اشکی دارد
_ اما چه چشم هایی، هان! انگار یک جفت خرما _
و با برادر آبی چشمم گاهی به تماشای اعدامی ها در میدان ساعت تبریز می رفتیم
و صبح زود برف ، روی سر مردهای اعدامی آرام می نشست و روی پلکهایشان
زنها چادر به سر همگی می گریستند  ساعت میدان اعلام وقت جهان را می کرد
من با برادر آبی چشمم تا راههای مدرسه را می دویدم
_ این بُزمَجه در چشم های سبزش همیشه حلقه ی اشکی دارد _
_ اما چه چشم هایی، هان! انگار یک جفت خرما _
در زندگانی من، آفتاب نقش ضعیفی دارد
افسوس! ساده نبودن، تلخم کرده و گرنه می گفتم می خندیدید
وقتی که گریه ام می گیرد می روم آن پشت فوراً پیاز پوست می کنم که نفهمند
آنگاه، موهایم را از روی ابروهایم کنار می زنم آنجا نشسته ای
سیگار می کشم می خندی هر روز یک گل سه سال تمام هر روز
شب، پس زمینه ی من نیست شب، قهرمان فیلم من است
و گلفروش که موهایش در زیر نور، آبی-بنفش می زد روزی گفت: چرا ول نمی کنی؟
گفتم که تازه نمی فهمم چرا عاشق شدن طبیعیِ انسان است و شاید از طبیعتِ انسان، بالاتر
اما در زندگانی من، آفتاب نقش ضعیفی دارد
_ این بُزمَجه در چشم های سبزش همیشه حلقه ی اشکی دارد _
و موهایم را… کنار می زنم آنجا نشسته ای
چنان که پیداست روایت اصلی درباره شخصی است که مبارزات مشترکی را با براهنی از سر گذرانده اما در هیچ قسمت از شعر مبارزه سیاسی به شکل مشخص به روایت وارد نمی شود. به جای آن خاطراتی از گذشته های دور تا زمان کودکی احضار می شوند تا با شکل دادن به حواشی روایت، رخداد اصلی را در دل خود پنهان کنند. این طفره رفتن و غیرمستقیم گویی ویژگی خاصی است که در ادبیات پست مدرن داستانی هم می شود نمونه های زیادی از آن را دید و در میان اصولی که “ایهاب حسن” به عنوان  ویژگی های روایت پست مدرن به آنها اشاره کرده است جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص می دهد.
پیشنهاد مشخص براهنی به شعر فارسی نیز در خلال اجرای همین نوع روایت پدیدار می شود. او روایتی را پیشنهاد می دهد که مدام به خود ارجاع می دهد و روایت بودن خودش را به رخ می کشد. روایتی که نه از خلال چیدن خطی رخدادها بلکه به وسیله حضور پاره های نامربوط و ناهمزمان رخدادها شکل می گیرد و آنچه این پاره ها را به هم وصل می کند تداعی آزاد ذهنی است که در هر مخاطب به فراخور علاقه و آشنایی او به موضوع شکل می گیرد. این همان مفهومی است که براهنی از آن با واژه روایتیت یاد می کند. شعرهای کتاب خطاب به پروانه ها و شعرهایی که بعد از این کتاب از براهنی در مجلات به چاپ رسیده اکثرا از همین الگوی روایی پیروی می کنند.
در میانه این دو گونه از روایت شعرهای کتاب ظل الله جای گرفته اند که اگرچه به هیچ یک از این دو گونه تعلق ندارند اما به عنوان بیان بی واسطه و توصیفی موقعیت هایی سخت در زندان به نوعی روایت مینیمال از وضعیتی حاد تبدیل می شوند. براهنی در این شعر با حاد کردن وضعیت کلمات و استفاده گشاده دستانه از اصطلاحات عامیانه جزئیاتی از موقعیت را به تصویر می کشد که با کمترین کلمات ممکن بیشترین فضاسازی را به اجرا می گذارد.
به این ترتیب براهنی را باید پیشگام نوعی از روایت دانست که در دو دهه اخیر در شعر جدی فارسی معمول شده است و به باور نگارنده این متن هنوز و همچنان بهترین اجراهای این نوع نگاه به روایت در شعر را باید در شعرهای خود براهنی جست و جو کرد.
فهرست منابع
هارلند، ریچارد، در آمدی تاریخی بر نظریه ادبی از افلاطون تا بارت، ترجمه علی معصومی و شاپور جورکش، تهران، نشر چشمه، چاپ دوم: ۱۳۸۵
براهنی، رضا، خطاب به پروانه ها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم، نشر مرکز: ۱۳۷۴
براهنی، رضا، گل بر گستره ماه، نوید شیراز، چاپ دوم: ۱۳۷۲
براهنی رضا، اسماعیل، مرغ آمین: ۱۳۶۶
براهنی، رضا، بیا کنار پنجره، مرغ آمین: ۱۳۶۸
حسن، ایهاب، از پسامدرنیزم به پسامدرنیته شرایط محلی، جهانی، ترجمه فتاح محمدی، مجله بایا ، اردیبهشت ۱۳۸۴ – شماره ۳۸ ‏(۲۱ صفحه – از ۱۱۰ تا ۱۳۰)

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”