ریتم آهنگ

تحلیلی روان‌کاوانه بر مجموعه داستان عزاداران بیل

تحلیلی روان‌کاوانه بر مجموعه داستان عزاداران بیل

در آمیختگی جهان واقعی داستان و جنبه های تخیلی آن که در سایه ایی از ابهام و راز وارگی توصیف می شود.

یکی از منظره های پربسامد در این مجموعه داستان،تمرکز بر جلوه های روانشناختی انسانها و نمود آشکار اضطراب ناشی از مرگ است.

“مرگ و میر میان آنها تصاعد وحشتناکی  بخود گرفته است”

نویسنده با ترفندهای روانشناختی مجاب کننده ایی ، انگیزه های گوناگونی را که منشا حرکات و کنش های شخصیت هاست را بموازات واهمه ها و ترس هایشان ترسیم ساخته است.

انحطاطی که در بستر چنین جامعه ی بدوی رخ داده و ناشی از دغدغه های وجودی انسانهاست را در شخصیت های رئالیستی به تصویر کشیده است ؛ اضطراب هستی و از مرگی که انتظارمان را می کشد.

در روستای بیل همه چیز سترون و ویران است و فضای داستان متاثر از مرگی نابودگر که بر گستره ایی از خرافات و بطبع موهوم پرستی و مسخ شدگی، افراشته برجای مانده است.

تمامی داستان های متکثر این مجموعه ، پیش آگاهی هایی به مخاطب ارائه میدهد که هنر ادبیات می تواند به عنوان منابع تدوین قراردادهای فهم اجتماعی در بطن خودشان به ایفای نقش بپردازند.

در این مجموعه نیز تبین روانشناختی خرافه ونحوه ی پرداختن و شیوع آن مطرح می باشد.

عدم وضوحی که در این آثار داستان رویت میشود نوعی تاویل پذیری مفرط را بازتاب می نمایاند چه در باورهای عقل ستیز و رفتارهای متعارض چه در ذهنیت عقیم یافته چنین روستایی که با دیدگاه انتقادی ساعدی بر حاکمیت جبارگرایانه  آن زمان و سیطره ی عقب ماندگیشان همگام بوده است.

روی آوردن اشخاص به اعمال خرافی و جلوه های جادویی متاثر از ترس و فضای وهم ناک ذهنی و آشفته که این باورها در کل جامعه تسرعی یافته است ؛ حامل هیچ گونه حقیقت معقول نیست جز بی هویتی و سرگشتگی و ناآگاهی فزاینده ی چنین مردمانی چرا که معتقدند هیچ نظام علی و معلولی وجود نداشته است در پس رخدادهای پیرامونی ،بنابراین معقول می نماید که در برابر هر گونه کنکاش و واکایی عقلانی موضع گیری نمایند و صرفا بر اجرای مناسک مذهبی مبادرت ورزند یا بر جادو و باورهای عامیانه مضحک متوسل گردند. در طول تاریخ ، بشر همواره در تلاش برای دستیابی بر جاودانگی و چیرگی بر اضطراب ناشی از مرگ به چندین روش عمل کرده، گاه به شیوه ی زیست شناختی رفتار کرده و بقا را در نوادگان و زنجیره ی بی پایان پیوندهای زیست شناختی جسته است و گاه به شیوه های یزدان شناسانه روی آورده، ادامه ی زندگی را در سطحی متمایز و برتر از هستی مادی جستجو کرده است اما در عزاداران بیل بی گمان هر امری و هر تکاپویی به دیوانگی و جنون و مرگ منتهی بوده و هر امری در تمایز با عقلانیت رشد یافته است .

ساعدی در تک تک داستان ها بجز یک الی دو شخصیت( اسلام و کدخدا)  بر حمق واری و سفله طبعی و دون پایگی مردمان آن زمان صحه گذارده است .

مولف با نگاهی فکورانه و نبوغی سترگ و با عقلانیتی غنی ؛  با اراده یی تهورانه فقدان مزیت آگاهی و بصیرت را بازنمایی کرده است که پابه پای فقر فرهنگی و اقتصادی تکوین یافته ، حتی در ژرفای ناگفته ها در جریان داستان ها واقعیتی ورای آن نهفته و مخاطب را بسان غواصی دلوس تشویق کرده که بر فهم آن همت گمارد.

ساعدی برای این حجم از ساده لوحی و بلاهت خودستای چنین مردمانی چه بسا از نمادهای گوناگونی استفاده کرده است به عنوان مثال در مورد اعمال خرافه ” ننه خانم گفت: فردا عزاداری می کنیم دخیل می بندیم ،گریه می کنیم …شاید حضرت دلش برحم بیاد و مارو ببخشه وبلارو از بیل دور کنه”

یا ننه خانم گوشه ی روسریش را پاره کرد و در حالی که به ضریح می بست گفت اینو می بندم که ملا را از جان بیل دور کنی”

“فضای خوف انگیز و رازالود مانند بر فراز چشم انداز کوه ها و دره های مبهم در تیرگی شب، سایه های نگران کننده ی حرامیان پوروسی بر وحشت شب های بیل می افزایند”

“تمام شب ، نعره گاوه تازه وقتی که در کوچه های بیل میگشت، همه را بی خواب کرده بود”

و امثال این دیالوگ ها بوضوح نشان میدهد درهم تنیدگی اسطوره و افسانه  و خرافه با فضای فکری و زندگی و پدیده های حقیقی هستی تاچه میزان عجین بوده است و دیوانگی و مسخ شدگی را تا ورطه ی مرگ و نیستی و توهمات بیمارگونه ، هم ذات پنداری و جاندار انگاری این قبیل شخصیت ها  سوق داده است .

باتوجه به مکتب روانکاویی هستی گرا، شخصیت های داستان های مجموعه عزاداران بیل ، هر یک نمودی از انعکاس دغدغه های وجودی و اضطراب ناشی از مرگ و تنهایی و پوچی می باشندکه هر کدام بطریقی از مکانیسم های دفاعی و روانی بهره می جویند و بنوعی انکار فناپذیری و روی آوردن بر شهوت بارگی و  افراط در پرخوری را انعکاس می دهند .

در چنین فضایی بدیهی است که پیوستگی اجتماعی برای غلبه بر مقوله ی حتمی مرگ ،  امری ناکارامد محسوب گردد و شخص دچار تالمات روحی و روانی…

ساعدی در روستای بیل از آزادی و باده گساری و تاریخ جنون حکایت هایی را ارائه می نماید که هر یک از فرط تلخ کامی موضوعات ، حقایق تلخ و دهشتناکی را از خود ساطع مینماید که همگی حول محور هویت بشری و مرگ می چرخد.

 

حضور باصلابت مرگ از حسن طلیعه داستان اول ( مرگ همسرکدخدا و بی قراری پسرش در مواجهه بامرگ مادرش و عقده ی ادیپ) و توالی بی وقفه مرگ ها در داستان دوم (مرگ ملا و جایگزینی ها بدون تاثرو تالمی ) نقاب مرگ سرخ را با چیره دستی عیان می سازد و وحشت مبرمی که چیره گشته بر تمامی اهالی بیل ؛  مردمانی که تنها اقتصاد آنها دامپروی و کشاورزی بوده است حال گرفتار قحطی و خشکسالی شده است چگونه می تواند مرگ و فلسفه ی آن را تاب بیاورد پس ساعدی در شرح گسست روانی مردمان بیل با فصاحتی تام سخن می راند بعنوان مثال در داستان چهارم شرح هم ذات پنداری مش حسن باگاوش که  مرده یا در داستان پنجم عباس به خاتون اباد می رود و در بازگشت،سگی زخم خورده را باخود به بیل می آورد اما بیلی ها که از دلبستگی عباس به سگ ناخشنودند با قساوت حیوان را می کشند..

آنچه پرواضح است در روستای بیل هرگز زادوولدی صورت نمی گیرد و عنصر ثبات مرگ اهالی و مرگ حیوانات می باشد. مرگ بال هایش را با نرمی سکرآورش در بام شب بیل گسترانده است و یکی یکی اهالی و حیوانات را می بلعد.

یا بعضا در داستان هفتم مسخی دیگر در جریان است ، موسرخه دچار اختلال ذهنی گشته و بیلی ها او را از روستا بیرون می کنند) مانند اسلام که تنها شخص عاقل و آگاه روستا بوده) .. موسرخه نیز از فاضلاب شهر سر برآورده و پس از آن ورود به حیوانی عجیب به بیل خبر می دهند که برخی گمان میکنند همان موسرخه است حیوان عجیب که مشغول خوردن خرمن های گندم است .موسرخه با شرایط اضطراب آور مبتلا به اختلال پرخوری که وسواس گونه بوده از کالبد انسانی خود بیرون آمده و با شمایلی ترسناک میان مردمان بیل ظاهرگشته است …

داستان اخر نیز نشان دهنده ی این مسله می باشد که شخصیت اسلام برغم هنر نواختن ساز و شعور همواره در تلاش و تقلایی جانفرسا بوده است برای گریز از تنهایی و همین مسله باعث گردیده که وی در ارتباط با مردم بیل کماکان درمانده و ناکام گردد و از شدت استیصال دچار ناراحتی و دلزدگی

 

 

مرگ و میر میان آنها تصاعد وحشتناکی پیدا کرده بود

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”