ریتم آهنگ

نگاهی به رمان مرد کابل

نگاهی به رمان مرد کابل

(هشدار: در این مقاله امکان لو رفتن داستان وجود دارد. )

رمان پلیسی عموماً در دسته‌بندی یکی از پر طرفدارترین اشکال رمان‌های عامه‌پسند قرار می‌گیرد. سدریک بانل نویسنده‌ی خلاقی است که دریکی از سه‌گانه‌های مشهورش به نام ” مرد کابل”  از قالب این نوع رمان، ماهیت معما گونه و ساختار پر از تعقیب و گریز آن به نفع یک موضوع اجتماعی یا سیاسی استفاده کرده و رمانی با جنبه‌های جامعه شناختی و یا شاید تاریخی در توضیح یک وضعیت اجتماعی نوشته است.

رمان مرد کابل که بررسی کیفیت ترجمه‌ و ویراستاری آن در حوصله‌ی این مقاله نیست و مجال دیگری می‌طلبد در پیشخوان کتاب‌های نشر نگاه در دسترس است. این کتاب در وهله‌ی اول روایت یک پلیس کارکشته در کابل است. او برای حل معمای یک خودکشی مشکوک که شواهدی از قتل را در آن می‌توان یافت و علی‌رغم مختومه شدن پرونده از طرف مقام‌های بالاتر، دست به تحقیقات پلیسی گسترده‌ می‌زند.

ساختار معماگونه و پر رمز و راز این کتاب به شیوه‌ی معمول کتاب‎های پلیسی صرفاً قصد سرگرم کردن مخاطب یا حل مسئله را ندارد. این ساختار تبدیل به بستری می‌شود برای توصیف وضعیت جامعه‌ی کنونی افغانستان. جامعه‌ای با تجربه‌های فشرده‌ی ‌تاریخی در کمتر از نیم قرن از جمله کودتا، بنیادگرایی، جنگ‌های داخلی و خارجی. تجربه‌هایی که بیش از هرچیزی وضعیت امنیت را در افغانستان تحت تاثیر قرار داده‌اند و آن را تبدیل به کشوری کرده‌اند که در رده بندی امنیت در میان سایر کشورهای جهان به همراه سوریه و عراق اصلاً در فهرست قرار نمی‌گیرد.( داده‌های این رده بندی را که موسسه‌ی Global France در سال ۲۰۱۹ انجام داده است با یک سرچ ساده در دسترس است.)

در جریان حل معمای پلیسی این کتاب، نویسنده از نبرد با روسیه، وضعیت زنان، شکل‌گیری و فروپاشی طالبان، فساد گسترده‌ی حکومت، فساد در سازمان‌های بین‌المللی حاضر در افغانستان، جنایات تکان دهنده‌ای که ریشه در فرهنگ سنتی بسیاری از قوم‌ها دارد در کنار جنایات نهاد‌های دیگر داخلی و خارجی و پایگاه‌های مردمی مخفی طالبان در دل اجتماع سخن می‌گوید. مسائلی که برایند آن‌ها در مجموع بیان کننده‌ای این فکر است که برای وجود داشتن کشوری با مختصات سیاسی و اجتماعی کنونی افغانستان، جهانی دست به دست هم داده‌اند. یکی از سه شخصیت‌های مهم این رمان فردی اروپایی است که در یک شرکت خصوصی بی‌طرف در سویس کار می‌کند. شرکتی که ظاهراً کاری به جز تحلیل داده ندارد. اما او در طی ماجرایی پی‌ می‌برد که حتی چنین سازمان‌هایی با چهره‌ی آراسته و در یک کشور بی‌طرف نیز دستی در این بازار شلوغ دارند. کل داستان را یک راوی همه‌چیز دان روایت می‌کند. عموماً توقع می‌رود که نویسنده بکوشد در خلال چنین روایتی اصل بی‌طرفی را اجرا کند و نظراتی به شخصیت‌ها نسبت دهد که متناسب با همان شخصیت است. همچنین سعی کند قضاوت‌های شخصی خودش را نسبت به موضع از پشت سطرهای روایت بیرون بکشد. سدریک بانل در نسبت دادن نوعی استقلال رای و جهان بینی به شخصیت‌های روایتش موفق عمل کرده اما در کل قضاوت‌های شخصی خود را از زاویه‌ی دید یک ناظر غربی به برخی از خرده روایت‌های داستان تحمیل کرده است. به همین دلیل است که گاه بی هیچ ضرورت داستانی قضاوت‌های مطلق کاملاً صریحی را نسبت به شخصیت‌های موثر در تاریخ معاصر افغانستان و همچنین در توصیف وضعیت اجتماعی آن مشاهده می‌کنیم. قضاوت‌هایی که به خاطر آنها نویسنده مجبور شده خرده روایت‌هایی را به بدنه‌ی اصلی روایت‌ اضافه کند که علاوه بر زیاد کردن حجم کتاب ظرافت ادبی داستان را هم کاهش می‌دهند.

اگر فرض کنیم که ادبیات را می‌توان به عنوان سند تاریخی خواند یکی از پرسش‌هایی که با مطالعه این کتاب برایمان مطرح می‌شود این است که آیا ” مرد کابل” را می‌توان رمان تاریخی قلمداد کرد و اگر پاسخمان مثبت بود تا چه اندازه می‌توان برای آن سندیت تاریخی قائل شد؟ در سطور اولیه کتاب ” رمان تاریخی” ( نوشته‌ی لوکاچ  و ترجمه‌ی امید مهرگان در نشر ثالث ) و به نقل از مضمون آن که فرم کلاسیک رمان تاریخی را تشریح می‌کند به این مفهوم برمی‌خوریم که رمان تاریخی با واجد بودن شرایط زمان و مکان بر سرنوشت شخصیت‌هایش از رمان اجتماعی قرن هجدهمی قابل تفکیک است. به عبارتی از نظرگاه لوکاچ اولین ویژگی ممیزه‌ی یک کتاب تاریخی همان بستگی روایتش به زمان و مکان خاصی است به طوری که آن روایت را نتوان برای جا و وقت دیگری تصور کرد. با تکیه بر این تعریف می‌توان ” مرد کابل” را رمانی تاریخی قلمداد کرد که در آن نویسنده کوشیده مخاطبان را با دلائل و یا دست‌کم برخی از عوامل فرهنگی به وجودآورنده طالبان آشنا کند و به این قضاوت برسد که فرهنگ زمینه ساز سیاست است. و به عبارتی نمی‌توان در کشوری سیاستی را اعمال کرد که ریشه‌های مذهبی، تاریخ و اجتماعی جامعه‌ی آن بخشی از این سیاست را حمایت نکنند. در ” مرد کابل” تاریخ به مثابه یک امر ناتورالیستی تغییر ناپذیر بر سرنوشت جوامع  نقش بازی می‌کند و تلاش اندک آدم‌ها برای تغییردادن روند تاریخی راه به جایی نمی‌برد و در نهایت تاریخ آنها و اعمال حقیر یا شجاعانه‌شان را در تصویر بزرگ‌تر خود که بازیگران قدرتمند پشت پرده‌ آن را رسم کرده‌اند حل می‌کند.

نویسنده کوشیده برای برون رفت از وضعیت بی‌ثبات افغانستان راه حل ارائه کند. او در این راه حل طالبان را از معادله‌ی قدرت حذف نکرده و از زبان یکی از سه شخصیت‌ اصلی رمانش که طالب تحصیل کرده و میانه‌رویی است راهکار را در مشارکت دادن بخشی از طالبان میانه‌رو در قدرت و آینده سیاسی افغانستان می‌بیند. دو شخصیت اصلی دیگر رمان که دو طیف مهم از بازیگران کنونی افغانستان را نمایندگی می‌کنند یکی فرد اروپایی ( به نمایندگی از نیروهای‌خارجی) و دیگری پلیس وطن پرست( به نمایندگی از عامه مردم افغانستان) با کمک گرفتن از فرد طالب و همراه شدن با او به شکلی ضمنی این حضور و قدرت را می‌پذیرند.

حالا می‌توان به پرسشی که در بالا مطرح شد برگشت و پاسخ آن را تکمیل کرد. این کتاب اگر نه به عنوان سند تاریخی- که انضمام شواهد بی‌بروبرگرد را طلب می‌کند- و بلکه به عنوان یک گفتمان تاریخی قابل مطالعه است. گفتمانی که چند سال پس از طرح مسئله‎ی آن توسط نویسنده این کتاب در سال ۲۰۱۱ سرانجام در دوران ریاست جمهوری ترامپ به شکل گفتگوهای صلح بین‌الافغانی به گزینه‌ی روی میز سیاست افغانستان بدل شد. و از این زاویه شاید حتی بتوان آن را تاحدی پیشگویانه نیز تلقی کرد. گرچه از زاویه‌ی دید ادبی همین نکته را می‌توان پاشنه‌ی آشیل روایت در نظر گرفت چرا که نویسنده‌ ظرافت ادبی را قربانی این گفتمان صریح کرده است.

آنچه که در این گفتمان ممکن است انتقاد برانگیز باشد این است که در پایان رمان، ملای طالب در گفتگویی که با دو شخصیت دیگر قصه یعنی پلیس(ناسیونالیسم افغانی) و تحلیل‌گر هوشمند غربی(بازیگران خارجی صحنه سیاست افغانستان ) دارد آنها را متقاعد به نظر خود درباره‌ی فسادهایی که کشف کرده‌اند و دامنه‌ی وسعت آن می‌کند و در نهایت کاری را انجام می‌دهند که شاید منطقاً در آن برهه‌ی تاریخی درست‌ترین کار باشد. و آن این است که به جای انجام هرگونه افشاگری یا اقدام فردی مراتب را به رئیس جمهور وقت آمریکا یعنی باراک اوباما اطلاع دهند. اغلب ما ممکن است این را نپذیریم که عقلانیت به لباس طالبان درآید و از زبان آنها منطقی را به کرسی بنشاند. همچنین ممکن است در این پایان بندی به نوعی در پشت پرده وابستگی طالبان به آمریکا را ببینیم. و از این هر دو زاویه دید ممکن است منتقد رمان باشیم. درپایان اشاره می‌کنم که این داستان همان‌گونه که در ابتدای متن گفته شد یک داستان پلیسی است و می‌توان از همین منظر نیز به سراغ آن رفت و صرفاً از تعقیب و گریز و حل معما لذت برد.

نگار محقق

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”