بدون رقص با مرگ، آفرینش هنری امکانپذیر نیست. ((سلین))
مجموعه شعر خطیاطیهای فدرس و گاردلیا، نخستین تجربهی شعری فدرس ساروی در ۲۷۶ صفحه شامل ۲۲۳ قطعه شعر (۱ صفحه الی ۴ صفحه) توسط ناشر مؤلف سال ۲۰۱۸ م (۱۳۹۸ شمسی) در ونکوور کانادا چاپ گردید.
خطیاطی یک قرارداد نیست الزامآور باشد، یک نگاه متفاوت به شیوهی نوشتاری است. فضای نویی در زمینهی نگارش که با بهرهگیری از ظرفیت نظم و نثر، امکان سادهنویسی را در فواصل نقطهای (سهنقطه) فراهم میآورد تا مؤلف حالت لحظهای و دریافتهای ذهنی عینی (روزمره، واقعی و حتا تاریخی) را در توالی برشهای زمانی – مکانی به کلام و نوشتار نزدیک نماید.
نحوهی چینش کلام و کارکرد سهنقطه انسجام، برش و گریزهای آنی و مقطعی است که موجب میشود تا متن از حالت ایستا فاصله گرفته، در فواصل خطی شعر – نثر تعلیق، و یک انضباط واژگانی تشکلیافتهی جدید به وجود میآورد که در نهایت به سیالیت متن میانجامد.
از نظر شکل، تفاوت خطیاطی نسبت به فرمهای دیگر در علامتگذاری (سهنقطه) است. به لحاظ مفهوم، لحظه نویسی یا قطعه نگاری مبتنی بر دریافتهای آنی – لحظهای میباشد. بهعلاوه، یک نگاه بازیگوشانه در لایهها و زوایای متن وجود دارد. به این معنی که شعر بازی است.
سهنقطه در خطیاطی کارکردهای متفاوتی دارد. از جمله حدود فاصلهی متنی را در فواصل سطرها/ بندها/ پاره بندها مرزبندی میکند که مؤلف و مخاطب در دو سوی آن قرار دارند و بعضاً بهجای تعلیق به کار میرود.
در خوانش خطیاطی تعلیق برای انسجام، مکث و برش و فوران کلام ایجاد میگردد تا واژگان با گسست از روال قطعی و نظمپذیر، در بستر نویی حرکت و دوباره چینی شود.
قرار گذاشتیم … گفتم … میروم … میبینمش سر راه و… میرسم … وقت که هست … چه میدانستم … دکهی روزنامهفروشی … میدان ونک … کمی پرسه زدم … گفتم … وقت دارم/ وقت که هست … میرسم … میبینمش و… میروم … چه عیبی دارد … از کجا میدانستم … دیدمش … همه چیز عادی بود و… گفتم/ توی دلم … گفتم … بهبه … چه دختری … چه معقول … آفرین … چه خانم است … باریکلا … خب … چه میدانستم … دست دادیم … گفتم … فدرس … گفت … گاردلیا … چه میدانستم …
(ص ۹)
شاعر نشانهها را بر اساس بنمایه در وضعیت رهاشدگی پی ریخته، و در پیوست تصورات و القائات ذهنی به سمت عینیگرایی، لحظههای عادی/ غیرعادی را قطعهقطعه بهصورت پازلوار در کنار هم چیده است. یک هم ردیفی ذهنی عینی برگرفته از نوسانات متنی در متن. در پایانبندی (چه میدانستم) ضریب تردید در متن را تقویت و بالا برده، و ظن هرگونه قطعیت را به چالش میکشد.
خطیاطی از منظر موضوعی گرایش به وجه انسانی و اجتماعی (و سیاسی) دارد، و بازتابدهندهی دریافتهای لحظهای مؤلف – شاعر از اتفاقات و رخدادهای دور و نزدیک است.
روایت و منطق روایی خطیاطی در سطربندی و جملهبندی بهصورت بریده و قطعهقطعهشده در فواصل قراردادی (سهنقطه) کنار هم قرار گرفته، تشکیل یک واحد متنی میدهد.
مولف از همبافتهای اجزای افقی در محور همنشینی ستون نقطهای (نقطهچینها) را به کار گرفته، اقدام به تکه نویسی – لحظه نگاری میکند تا در محور عمودی به فرم برسد.
به گاردلیا: توی گل بود … گلاب … مربا … ظرف عسل … خنده از خنده … از توی بستهی شیک آدامسهای خوشبختی … درست یادم نیست چیزی این روزها گاردلیا … فکر میکنم از توی عکس برگردون پوست یک آدامس خرسی … از کجا خریدم یادم نیست زیاد اما … فکر میکنم از دکهی گلفروشی میدان ونک … یادت هست طعم خرسهای رنگی را … درست مثل … یادم نیست گاردلیا … اما … فکر میکنم جایی همان جا بود اولینبار دیدمت … پشت عکس برگردون یک آدامس … دست گاردلیا صورتی/ آبی … یک دست که از توی دستم دستم را دستکش کرد به دستهایش و… رطوبت دهان و گرمی پوست … بد میچسباند بعضی طرحهای بعضی پوست آدامسها را به تن آدم گاردلیا … حالا امان از شستن شدنها … سابیدنها … خراشیدنها … امان از گاردلیا امان از دست گاردلیا … امان …
(ص ۱۳۴)
گاردلیا یک کاراکتر چندوجهی در متن است با کارکردهای چندوجهی. تشخص و استحاله از کاراکتر گاردلیا در خطیاطی به اشکال مختلف صورت گرفته که به اقتضای موقعیت متنی تغییر شکل و ماهیت میدهد. گاردلیا گاه در نقش معشوقه ظاهر میشود. گاه بهصورت عکس خرسی پوست آدامس و گاهی خودرو و وسیله جابهجا شدن است.
گاردلیا، در شعر بالا عکس برگردان خرس پوست آدامس را تداعی میکند.
گاردلیا صورت پنهان متن است، و فدرس صورت آشکار متن (سوژه و ابژه). هرگونه بدهبستان و ارتباط کلامی/ غیرکلامی، مونولوگ و گفتمان در متن در صورتبندی کنش فدرس و گاردلیا ممکن میگردد. هرچند عاملیت (بهعنوان مؤلف) با فدرس است. اما این دو کاراکتر، مکمل و تکمیلکنندهی هم در شکل بست خطیاطی هستند. متن همزمان وابسته به پیوستگی و نقشآفرینیهای فدرس و گاردلیا است. تضاد و تفاهم اجزای تشکیلدهندهی متن را باید بر اساس رفتار و حالات این دو کاراکتر سنجید و ارزیابی کرد.
اهمیت گاردلیا نزد فدرس ساروی آنقدر هست که در شناسهی کتاب، مؤلفان خطیاطی بهصورت مشترک فدرس ساروی و گاردلیا آمده است. یعنی بهواقع گاردلیا همزاد فدرس یا هر دو شخصیت یکیاند.
از یک سو، خطیاطی قدمزدن در برهوت یا گشتوگذار در زمان گذشته، حال و آینده است. از سویی دیگر، بازتاب تصویرآفرینی نکات تاریک و پرآشوب تاریخ و اسطوره و عناصر فرامتنی میباشد. در واقع محدودیتی در جذب، ثبت و نهادینه کردن موضوع، عناصر مشابه و متناقض در قوارهی متن وجود ندارد.
از فدرس: یک دست از رگ … باز … زندگی/ همهی عمرم را به دوش گرفت … گلویش را گرفتم و فشار فشار فشار … تمام شد … جوهر اختاپوس پاشید به صورتم … تو در میزنی و گریه … امان از من … امید … برید … یک دست بزرگ اسکناس … به دلار … گرفتم بالای سر و شاباش … شاباش … تف به زندگی … همین چند وقت پیش گفتم … جدی نمی گیری … گفتم … گیر یک کتابم … یک نیمچه نیچه … دارم میخندم … به تو … به وسط جمعیت … به بنابر گزارش دختری که زیر گوشم هواشناسی میکند … به زبان داغش … میرقصم … تف به زندگی … آب را تا آخر باز میکنم و یک … یعنی وان … حالا … چند روز است به ساحل موج میزنم … دو … سه … چا … ها … ر…
(ص ۱۰۱)
متن به شیوهی نامهنگاری از فدرس، به گیرندهی موردنظر (که در اینجا مخاطب احتمالاً گاردلیا است.) پست یا ارسال میگردد. تکگویی و مونولوگ جزء خصوصیات نامه و منطق نامهنگاری است. اما شاعر با تداخل در زمان و مکان، یکنواختی و نظم خطی را میشکند تا امکان دیالوگ برقرار گردد.
خطیاطی از منظر شکلی- ساختمانی کمی پیچیده، و حتا مکانیکی بنظر می رسد. اما در محور افقی و عمودی یک ارتباط ارگانیک بین فرم و محتوا بر قرار می کند. سه نقطه در ساختمان ظاهری متن ساده، روان و شکیل طراحی می شود که در عین سادگی مرکزیت را به هم می ریزد. متن مدام در یک روند متوازن- نامتوازن حرکت کرده، گاه ساده و گاهی مبهم می نماید.
بنابراین فهم خطیاطی معطوف است به حوزهی دریافت محتوا و محتوا، همان فرم است که از انطباق و درهمشدگی اجزا پدید میآید.
پس از نیما، و حتا در زمان حیاتش، فرمها و اشکال مختلف در قاببندی جریانهای ادبی مورد آزمون قرار گرفتهاند. هر فرم و شکل ویژگیهای خاصی را طرح و نمایندگی میکنند که بر اساس آن ویژگیها تعریف و تحلیل میشود. اما وقتی دربارهی یک فرم نو صحبت میکنیم به دلیل تفاوتی است که با گذشته دارد. در خطیاطی این تفاوت بهنوعی خودنمایی میکند. یعنی فاصله میان خطیاطی و دیگر تجربههای شعری وجود دارد. این فاصله بهواسطهی شاخصههایی است که با نقطهگذاری (سهنقطه) شکل خطیاطی را از دیگر سبکها و فرمهای ادبی جدا و متمایز میکند.
از فدرس: درختها بند میشوند به جایی و ریشههایشان را پخش میکنند پلای هر جا … ما ریشههایمان را بند میکنیم به جایی خودمان پلا میشویم پخش هرکجا … در گسترهی این خاک گرد و کره خاک شده … از ریشههایمان دور میافتیم … دور … دور … دور … به شاخوبرگهای خشکمان نگاه کن با این تنهی تکیده آن آنوقت میفهمی … آنوقت درخت زرد و خشک میشود از تشنگی و… نمیداند تشنگی چیست … مولانا میداند … بپرس …
(ص ۱۴۱)
جداسازی و پیوند دوبارهی واژه و اصطلاح (پخشوپلا) در نماهای مختلف تصویر و نمایش داده شد. قطع و وصلهای پیدرپی این واژه و اصطلاح، در سطربندی و در محور عمودی پیوستهای معنایی جداگانهای را به ذهن متبادر میکند.
انگار همه چیز در خیال و اوهام جریان دارد. رابطه بین کلام و شکل، قطع و گسستگی عناصر معطوف است به مناقشهی ذهنی – زبانی شاعر و اتصال و پیوستگی منوط است به عینیت و عینیگرایی.
خطیاطی چه به لحاظ فرم، چه به لحاظ محتوا تعرض و واکنش به سامانهای منطقی و حسابگرانه است. در صورت لزوم، به حوزهی نثر نزدیک میشود توالی منظم سطرها را به میریزد. تناسبهای دور از ذهن و نامنتظره را جایگزین میکند.
ردیف نویسی و نقطهگذاری حتا در کار نیما و شاملو و فروغ و سهراب هم وجود دارد (که بعداً اشاره خواهد شد). در دورههای بعد، نقطهگذاری به نوع و مختصات دیگری در آثار شاعران تکرار شده است تاحدیکه جزء شناسهی متنی تلقی میگردد. منتها روش نوشتاری که از فواصل نقطهای (سهنقطه) منشأ میگیرد با خطیاطی فدرس ساروی در اواسط دههی ۱۳۸۰ آغاز، و در بستر ادبیات مطرح و جریان دارد.
در تنگناها و دالانهای تاریک ذهن افروختن چراغی کافی است تا بهروشنی رسید. در بستر ادبیات شکل و محتوای نو حکم چراغ راهنما را دارد. اثبات سوءاستفاده از محتوا (بنابر کیفیت متن و تغییر اندک در تکهها و سطرها) دشوار است. اما سوء استفاده از فرم مشهود و کاملاً قابل اثبات است. زیرا فرم، فضایی ثابت و تقلیدپذیر دارد. فضا که باز شد دیگر بهراحتی (در آن فضا) میتوان نفس کشید؛ لذا هر حرکتی را باید ریشهیابی و تبارشناسی کرد تا بدون شناسنامه نباشد. تشکل یک امر مابعدی است که بدون ذکر اصالت و اتفاق ماقبلی ناقص است. فرم که شناسایی شد هر کس با فراغبال میتواند تجربیات خود را در آن قالب شکل و سامان بدهد. زیرا هیچ فرم و ساختاری انحصاری و شخصی نیست. بهمحض معرفی شدن عمومیت یافته و قابلاستفاده خواهد بود.
برای همین در ابتدای مقاله گفتم: خطیاطی یک قرارداد نیست الزامآور باشد، یک نگاه متفاوت به شیوهی نوشتاری است.
اما برای طرحی که از پیش وجود دارد، لازم نیست به دلایل و بهانههای مختلف متوسل شد و نمونه آورد. دربارهی افکار و تجربهی دیگری که نمیشود تئوری نوشت و بیانه داد. نوشتار پیش موجود را، مجدداً تدوین و دوبارهنویسی کرد.
((محمدجواد شریعت)) در کتاب ((آیین نگارش)) با برداشت از مجلهی راهنمای کتاب (سال چهارم شمارههای یکم و دوم) به قلم ((احمد آرام)) آورده است؛ نقطهگذاری به تبعیت از اروپائیان در ایران رواج یافت. سپس نقطهگذاری را به دو بخش علامتهای اصلی و فرعی تقسیم کرده است. نقاط تعلیق (سهنقطه) را جزء علامتهای فرعی دستهبندی و توضیح میدهد: ((نقاط تعلیق علامت آن است که از آنچه نقل شده یک کلمه یا بیشتر را حذف کردهاند که بودن و نبودن آنها در مطالب تأثیری نداشته است، و نیز بجای کلمات ناخوانا در نسخهَ خطی، هنگام چاپ، نقاط تعلیق میگذارند. نقاط تعلیق سهنقطه است که با فاصلههای سفید دو پونت از یکدیگر جدا میشوند. اگر پس از تمام شدن جمله بیایند، نقطه ختم جمله نیز بر آنها اضافه میشود.))
(محمدجواد شریعت، آیین نگارش، نشر اساطیر، ص ۶۳، ۱۳۳۶، چاپ سوم)
بنابراین نقاط تعلیق (سهنقطه) به انحای مختلف در آثار و مکتوبات و دستنوشتههای شاعران و نویسندگان و حتی نسخ خطی – قدیمی و در حروفچینی چاپخانه (به دلیل ناخوانا بودن متن) مورد استعمال داشت. اما به شکل یک فرم شاعرانه، همانطور که قبلاً اشاره شد، اولینبار فدرس ساروی با تغییر در کارکرد سهنقطه، از ظرفیت آن در خطیاطی استفاده کرده است.
از سویی نقطهگذاری و استفاده از چند نقطه، یکی از خصوصیات یا ویژگیهای نوشتار زنانه است که جمله را کامل نکرده، رها میکنند. شاید وجود گاردلیا به عنوان یک شخصیت محوری در متن به همین دلیل است که در تمام شعرهای این مجموعه حضوری مستمر و مؤثر دارد.
نقطهگذاری و رهاکردن متن از مختصات نوشتار زنانه میباشد. مثلاً؛ ((فروغ)) سوای “آه” و “آخ” که معمول است. در چند شعر از سهنقطه به انحای مختلف استفاده کرد.
– برویم
– سخنی باید گفت
– جام، یا بستر، یا تنهایی، یا خواب!
– برویم …
پایانبندی شعر “غروبی ابدی” را با سهنقطه رها کرد.
و یا در “تنها صداست که میماند” در میانهی سطر سهنقطه را به کار گرفت.
و سوسک … آه
وقتیکه سوسک سخن میگوید.
و در “ایمان بیاور به آغاز فصل سرد … ” بهدفعات سطر یا بند را با سهنقطه قطع و امتداد داد.
و یا سهراب در “هشت کتاب” در چند شعر از جمله “دریا و مرد” و “صدای دیدار” از سهنقطه به نحو مطلوبی استفاده کرده است.
– امتحان کردم اناری را
انبساطش از کنار این سبد سر رفت.
– به چه شد، آخر خوراک ظهر …
– …
نقطهگذاری در شعر دارای اهمیت است. دقت در علامتگذاری بستگی دارد به میزان شناخت شاعر، نحوهی چینش کلام و کاربرد علایم و نشانهها در متن.
((فدرس ساروی)) در قسمت اول مقالهی ((خطیاطی چیست؟)) در تعریف خطیاطی میگوید؛ ((خطیاطی در نام از ترکیب “خط” و “خیاطی” تشکیل شده و بیانگر به هم دوختن گزارههای ادبی به سوزن سه نقطهها. بنابراین برای کار در این فضا آشنایی با سه نقطهها و نوع کارکرد آنها از اهمیت ویژهای برخوردار است. چراکه به هم دوزی گزارهها یک عمل صرفن ارگانیک یا ماشینی و بیدلیل نیست. زیرا در بطن خود اهداف خاص خود را جستجو میکند.))
یک وجه اشتراک در کاربرد سهنقطه میان خطیاطی و داستان ((سلین)) وجود دارد و آن وجه مشترک شیوهی کاربرد سهنقطه در متن است. علامت سهنقطه در آثار ((سلین)) بیشتر بهصورت پراکنده و مقطعی اتفاق افتاد. ((سلین)) در میانه، و در روند روایت داستانی لحظههای حاد، بحرانهای عاطفی– روحی (و آنچه که نمیخواست و نباید گفت.) را با نقطهگذاری (سهنقطه) نمایش میدهد، نه در کلیت متن. سوای اینکه سلین داستان نویس است. بیتردید نثر یک رابطهی مستقیم و موازی با شعر دارد. اما سلین بهقصد شعر، فضای داستانی را با سهنقطه علامتگذاری نکرده است. اما فدرس ساروی از ظرفیت سهنقطه در شعر و در کلیت متن استفاده کرده است.
خطیاطی نظم تازهای از چینش کلام را نشان میدهد که نشاندهندهی ترکیب عناصر مختلف (اجزا، علایم و نشانهها) در فواصل نقطهای است. قطع و اتصال، تکهها و پازلها، عدول از قاعده و قراردادهای رایج در فواصل نقطهای بنابر قاعدهای منسجم و هدفمند قرار دارد که بعضاً بهصورت فانتزی و طنز مانند به کار گرفته میشود.
همکلام شدن با لحظههای شاد و سرگیجهآور جهان متن. این حس و حال و تغییر در فضای متن که از فواصل نقطهای حاصل و استنباط میشود دورنمای تصویری زیبا و تازه است که بر اساس کنش زبانی و واکنشهای درونی شاعر شکل گرفته و عینیت یافته است. خطیاطی قطعه هایی بریده و منسجمی از زندگی است که ظرفیت بیانی قابلملاحظهای دارد و بسامد آن در لایههای زبانی فرم و محتوا نشانهگذاری شده است.
در پایان با آرزوی توفیق برای فدروس ساروی عزیز، خطیاطی ((ص ۲۶۵) را با هم مرور میکنیم.
گاردلیا به فدرس: تو توی بوی گلها غرقی این روزها … تو این روزها نفسنفس میزنی این روزها … تو این روزها همهی مرا به تمام باغات و مرکبات و حشرات خوشبخت بخشیدهای … تو این روزها سفرنامهات را مینویسی و هی گاردلیاهایت را ویرایش میکنی … تو این روزها بیبی بیدلت را به حریق میسپاری … من این روزها شاهپرک منگ و لنگ خورده به چراغم … من این روزها توی گل انار باغچه گیر کردهام و زنبورهای مهربان با نیشهایشان با قلب شکستهام شوخی میکنند … من این روزها سر رسیدم را دور گردنم انداختهام و با شانههای آویزان توی تمام تقویمها/ زمانها/ مدتها/ ساعتها تیک تاک میکنم … هنوز روی غرورم قمار میکنم و از باختن نمیترسم … هنوز دستهایم از تصور بوسههایت میسوزد … هنوز هنوز هم با این قلب شکسته باز چشمهایم در جستوجوی باز شدن پنجرهی تو بوی عشق میگیرد … تمام بستنی لیسی من مال تو … یک لیس از تو روی قلبم مرا بس ف د ر س…
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”