ریتم آهنگ

رودکی و کلیله و دمنه

رودکی و کلیله و دمنه

در اواخر قرن سوم هجری که دولت سامانی تأسیس شد، سامانیان که خود را از نژاد ایرانی می دانستند همان گونه که آداب ایرانی را ترویج دادند، ناگریز به زبان فارسی هم توجه کردند، در آن دوران فلسفه، شعر، ادبیات، حکمت و موسیقی رونق گرفت، شعرای بزرگ به مدح سلاطین زبان گشودند و شاعری چندان در دربار رواج یافت که شعرا صله های گرانمایه دریافت می کردند و بزرگان و علما از شعر سرودن ابایی نداشتند(تاریخ ادبیات ایران، بدیع الزمان فروزانفر، ص 378).

 

در وقایع روزگار سامانیان آمده است:« ابومنصور محمد بن عبدالرزاق بن فرخ طوسی، حکمران طوس و سپهسالار خراسان، که بزرگ ترین مرد ایرانی دربار سامانی بوده است، به پیشکار خود ابومنصور معمری فرمان می دهد که، دانشمندان خراسان را گرد آورد؛ تا داستانهای ملی ایران را که در پایان دوره ساسانی به زبان پهلوی جمع آمده بود، به زبان دری نقل کنند. وی چند تن از بزرگان را به این کار گماشته، ایشان نخست کتاب خدای نامه پهلوی را به زبان دری درآورده و آن را شاهنامه نام نهادند که تحریر آن هفده سال پس از مرگ رودکی(346ه ش)به اتمام رسیده است. اکنون متن این کتاب از میان رفته اما قسمتی از مقدمه آن را که فردوسی ظاهراً در آغاز نخستین روایت شاهنامه خود گنجانده در ابتدای برخی از نسخه های قدیم شاهنامه باقی است»(محیط و زندگی و شرح احوال و اشعار رودکی، صص 443-445).

 

از آن مقدمه برمی آید که ابوالفضل محمد بن عبیدالله بلعمی وزیر نصر بن احمد سامانی که به رودکی اعتقادی وافر داشته و او را میان شاعران عرب و عجم بی نظیر می دانسته، کلیله و دمنه را از زبان تازی به زبان فارسی دری نقل کرده و روایت او را رودکی به شعر درآورده است.

 

به واقع رودکی به امر امیرنصر و تشویق ابوالفضل بلعمی کلیله و دمنه ای را که ابوالفضل بلعمی از عربی به فارسی دری بازگردانیده به رشته نظم فارسی درآورده است(تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، ص 103).

 

 

روایت منظوم رودکی از کلیله و دمنه

 

 

فردوسی در باب نظم کلیله و دمنه در شاهنامه

فردوسی در باب نظم کلیله و دمنه در شاهنامه چنین سروده است:(شاهنامه فردوسی، ص 504).

 

 

گرانمایه بوالفضل دستور اوی

که اندر سخن بود گنجور اوی

 

بفرمود تا پارسی دری

بگفتند و کوتاه شد داوری

 

وزان پس بدو رسم و رای آمدش

برو بر، خرد رهنمای آمدش

 

همی خواستی آشکار و نهان

کزو یادگاری بود در جهان

 

گزارنده را پیش بنشاندند

همه نامه بر رودکی خواندند

 

بپیوست گویا پراکنده را

بسفت این چنین درّ آکنده را

 

 

گفتنی ها درباره کلیله و دمنه

استاد مجتبی مینوی در باب ارزش کتاب کلیله و دمنه آورده است:« این کتاب از جمله آن مجموعه های دانش و حکمت است که مردمان خردمند قدیم گرد آوردند و به هرگونه زبان نبشتند و از برای فرزندان خویش به میراث گذاشتند و در اعصار و قرون متمادی گرامی می داشتند، می خواندند و از آن حکمت عملی و آداب زندگی و زبان می آموختند».(کلیله و دمنه، مقدمه).

 

به تعبیر دیگر، کلیله و دمنه مجموعه ای از افسانه ها و حکایات هندی از زبان حیوانات است که همواره نتیجه آنها پند و عبرت است. نقل شده که، اصل کتاب کلیله و دمنه هندی و به زبان سانسکریت است و در ادبیات هندی به نام پنجه تنتره Panchatantra(یعنی پنج در یا پنج کتاب یا پند)معروف است و نویسنده آن را برهمنی ویشنویی یا ویشنوسرمنه می دانند که آن را اواخر قرن پنجم میلادی به رشته تحریر درآورده است(دیوان رودکی سمرقندی، ص 27).

 

خلاصه ای از این کتاب، به نام هیتوپدسه نیز موجود است که منشأ همین کلیله و دمنه فارسی است و توسط فاراین به سال 800 میلادی تألیف شده و امروزه به نام کیایکاتترا معروف است. بنا به روایات عبدالله ابن المقفع، فردوسی و نصرالله منشی حکایات کلیله و دمنه را بیدپای از حکمای هند تألیف کرده، این شخص به پیل پای نیز شهرت دارد.

 

گفتنی است که برخی از علمای ممالک عربی، از جمله مصر و عراق معتقدند که اصل کلیله و دمنه به انشای ابن مقفع است اما اکثر اقوال بر آن است که این کتاب را دانشمندان هندی باستان نوشته اند و منشأ آن دو کتاب مهابهاراتا و پنجه تنتره است.

 

پنجه تنتره، کتابی است در فن زندگی و بیدار ساختن جوانان و داستان آن بدین شرح است:

 

در شهری معروف به شادی دختر پادشاه خردمندی به نام نیروی جاوید می زیست که سه پسر نادان به نامهای نیروی توانگر، نیروی وحشتناک و نیروی بی پایان داشت، این پادشاه که سالها از نادانی پسرانش رنج می برد، وزیرانش را فراخواند و از آنان خواست تا تدبیری بیندیشند، هر وزیری پیشنهادی داد تا اینکه یکی از وزراء، نشانی پیری خردمندی به نام ویشنوسرمن را بداد، این پیر، وعده داد که در طی شش ماه پسران را دانا کند و آنان پنج کتاب وی را حفظ کنند، سرانجام پیر به وعده خویش عمل کرد و پس از گذشت آن مدت، جهل پسران از میان رفت و هر سؤالی که پدر از آنان می پرسید پاسخ می گفتند.

 

پنجه تنتره دارای یک مقدمه و پنج باب است که عبارتند از: جدایی دوستان، به دست آوردن دوستان، جنگ بومان و زاغان، از دست دادن مزایای مکتسب و فاعل اعمال نسنجیده. پنج باب کلیله و دمنه برگرفته از این کتاب است.

 

مهابهاراتا نیز که در تاریخ بزرگ نژاد بهاراتاست، یکی دیگر از منابع کلیله و دمنه بشمار می رود، این اثر منظومه ای حماسی ادبی است در 250 هزار بیت و 15 مجلد که ارزش کتابهای آسمانی را دارد، چندانکه مردم آن روزگار معتقد بوده اند که خواندن هر بخش از این کتاب سبب آمرزش گناهان می شود. مهابهاراتا هجده بخش و یک خاتمه دارد که هر بخش آن شرحی از جنگهای دوشاخه مخالف از سلسله بهاراتی است. سه باب کلیله و دمنه برگرفته از این کتاب است.

 

در باب ترجمه کلیله و دمنه باید گفت که نخستین بار برزویه طبیب مروزی در عصر انوشیروان خسرو پسر قباد پادشاه ساسانی(531-579م)کلیله و دمنه را از سانسکریت به زبان پهلوی بازگرداند و ابواب و حکایاتی چند بر آن افزود.

 

برای رفتن برزویه به هند و آوردن کلیله و دمنه روایات مختلفی وجود دارد؛ نخست آنکه انوشیروان باخبر می شود که در خزائن هند کتابی است در آیین کشورداری و غلبه بر دشمنان و دسیسه ها، وی با مشورت بزرگمهر حکیم(بوذرجمهر)تصمیم می گیرد که از میان 120 پزشک رومی، هندی و ایرانی بروزیه را که از همه شریف تر است به هند بفرستد تا کلیله و دمنه را به پهلوی بازگرداند.

 

دیگر آنکه استاد غلامحسین یوسفی از کتاب غرراخبار ملوک الفرس ثعالبی این چنین نقل کرده است:

 

«روزی برزویه طبیب کتابی می خواند که در آن نوشته بود در بلاد هند کوهی است که در آن گیاهان غریب می روید و یکی از آن گیاهان دارای خاصیتی است که داروی جان است و مرده را زنده می کند، برزویه به هند می رود در حالی که با خود نامه ای از انوشیروان برای سلطان هند می برد تا سهل تر بتواند این گیاه را بیابد، هرچه می کوشد آن را پیدا نمی کند تا اینکه پیرمردی حکیم او را می گوید که این جمله رازی است، مراد از کوهساران دانایان، از دارو سخن شفابخش و از مردگان جاهلان است که به دم گرم دانشمندان زنده می شوند، این حکمتها همه در کلیله و دمنه آمده که در خزائن هند است، برزویه می رود و آن را می یابد اما نمی تواند نسخه ای از آن برگیرد، بنابراین هر روز قسمتی از آن را حفظ می کند و به شب می نویسد»(دیداری با اهل قلم، ص 150).

 

به باور فردوسی، برزویه طبیب هر روز در نامه ای کلیله و دمنه را برای انوشیروان می فرستاده است، روایت فردوسی از دیگر نقلهایی است که در باب طریق ترجمه برزویه وجود دارد.

 

اولین ترجمه از نسخه پهلوی برزویه را کشیشی انجام داد، وی کلیله را در ده باب با نام کلیلک و دمنک از پهلوی به سریانی ترجمه کرد.

 

سیصد سال پس از ترجمه کلیله و دمنه به زبان پهلوی، در زمان منصور خلیفه عباسی ابن مقفع که ایرانی بود و روزبه نام داشت کلیله و دمنه را به عربی ترجمه کرد و دو باب دیگر بدان افزود.

 

در همان روزگار یکی از شعرای آل برمک به نام ابان اللاحقی، کلیله و دمنه را به مثنوی عربی منظوم کرد.

 

در عصر سامانیان(در بین سالهای 301-320ه ش)نخستین سخنگوی بزرگ فارسی، ابوعبدالله رودکی، کلیله و دمنه را به نظم فارسی درآورد.

 

پس از رودکی کلیله و دمنه، بارها به زبان فارسی ترجمه شد، تا اینکه سرانجام در عهد بهرام شاه غزنوی(در بین سالهای 515-547ه ش و به ظن غالب در 536ه ش)نصرالله بن محمدبن عبدالحمید شیرازی منشی، کلیله و دمنه عربی ابن مقفع را به فارسی بازگردانید.

 

«ترجمه کلیله و دمنه نصرالله منشی از حیث سلامت انشاء و قوت ترکیب عبارات و حسن اسلوب و آراستگی کلام یکی از عالی ترین نمونه های نثر مصنوع فارسی است و این کتاب سرشار از موازنه در اجزاء جمله ها و عبارات، سجع درآوردن کلمات مترادف و متوازن و استشهاد به آیات و امثال و اشعار تازی است»(تاریخ ادبیات ایران، ص 354).

 

ترجمه یادشده، همان کتابی است که امروز به نام کلیله و دمنه مشهور است و به تصحیح و توضیح استاد مینوی به طبع رسیده، ایشان در باب کلیله و دمنه نصرالله منشی نوشته است:

 

«این ترجمه را با ترجمه های دیگر فرق است و نصرالله منشی در آن مقید به متابعت از اصل نبوده و ترجمه و نگارشی آزاد ساخته و پرداخته و آن را بهانه ای کرده از برای انشای کتابی به فارسی که معرف هنر و قدرت او در نوشتن باشد و انصافاً نثر فارسی را به ذروه اعلی رسانیده است»(کلیله و دمنه، مقدمه).

 

این کتاب در یک دیباچه، دو مقدمه، شانزده باب و یک خاتمه تدوین گشته که ده باب آن از اصل هندی است و شش باب آن از سوی نویسندگان و مترجمان پارسی بر آن افزوده شده است.

 

نکته قابل ذکر آن است، که با توجه بدانکه نصرالله منشی پس از رودکی به ترجمه کلیله و دمنه پرداخته و کلام خود را به اشعار فراوانی مزین کرده است، اما در ترجمه خود که بر اساس ترجمه عربی ابن مقفع بوده از ترجمه منظوم رودکی هیچ بهره ای نبرده و در نثر او حتی یک بیت از کلیله و دمنه رودکی دیده نمی شود. همچنین، استاد مینویی نیز که به تصحیح کلیله و دمنه نصرالله منشی همت گمارده، در شرح و تعلیقات کلیله و دمنه به منظومه رودکی عنایت چندانی نداشته و تنها در دو جای به نظم رودکی اشاره کرده است؛ نخست آنکه مقدمه کتاب را با ابیاتی از رودکی آغاز کرده و دوم در تعلیقات، بخشی از باب پادشاه و برهمنان بیتی از رودکی را به نقل از لغت فرس اسدی طوسی آورده است:

 

 

(شو بدان گنج اندرون خمی بجوی

زیر آن سمج است بیرون شو بدوی)

(کلیله و دمنه، ص 387)

 

 

در قرن هفتم هجری قانعی طوسی، کلیله دمنه نصرالله منشی را از نثر فنی به نظم کشید، منظومه قانعی در بحر متقارب، حاوی 4500 بیت و به نام عزالدین کیکاووس بن کیخسرو کیقباد، از سلجوقیان روم است. قانعی در باب طریقه نظم خویش معتقد است که به هنگام نقل کتاب، هیچ مطلبی را از نثر به نظم حذف نکرده و تنها برخی از سخنان کژ و نابسامان را انداخته است(تاریخ ادبیات ایران، صص 100-101).

 

در سالهای بعد نیز، روند ترجمه از کلیله و دمنه به عنوان بازنویسی و ترجمه جدید ادامه یافت و کتابهای متعددی تألیف گردید که مهم ترین آنها انوار سهیلی از حسین واعظ کاشفی و عیار دانش از ابوالفضل علامی است.

 

 

روایت منظوم رودکی از کلیله و دمنه

 

 

رودکی و منظوم کلیله و دمنه

در باب آثار رودکی، تاکنون تحقیقات بسیاری انجام پذیرفته که مهم ترین آن تحریرات استادان نفیسی، فروزانفر و عبدالرحمان طاهرجان اف(نویسنده تاجیکی)است. بر اساس تحقیقات گسترده ای که طاهرجان اف بر آثار رودکی انجام داده، رودکی پانزده مثنوی سروده که عبارتند از: کلیله و دمنه، سندبادنامه، دوران آفتاب و ارداویراف نامه در بحر رمل، تاج المصادر(فرهنگ تفسیر تاجیکی)، فرهنگ عربی به تاجیکی واژه های متشابه در بحر خفیف، عرایس النفایس، طوایف اللطایف، اثر نجومی در بحر مضارع، دو مثنوی در دو زحاف از بحر هزج، مثنوی حماسی در بحر متقارب و دو مثنوی در بحرهای سریع و مضارع (رودکی روزگار و آثار او، ص 173).

 

استاد نفیسی نیز مثنویهای رودکی را بدین ترتیب نام برده است:

 

کلیله و دمنه، دوران آفتاب، فرهنگ جهانگیری،‌ سندبادنامه، یک مثنوی در بحر سریع، دو مثنوی در بحر هزج، یک مثنوی در بحر مضارع، یک مثنوی در بحر خفیف و یک مثنوی در بحر متقارب(دیوان رودکی سمرقندی، صص 29-30).

 

یکی از منظومه های ارزشمند رودکی کلیله و دمنه است که از جنبه های گوناگون قابل بررسی است. رودکی کلیله و دمنه را بر وزن «فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلات» از بحر رمل مسدس مقصور سروده، و در نظم آن از قالب شعری مثنوی بهره برده است.

 

از شیخ بهاء الدین عاملی، در باب کلیله و دمنه رودکی نقل شده است:

 

«رودکی در سنه 330 و اند کلیله و دمنه را به اسم امیر نصر سامانی در دوازده هزار بیت در بحر رمل مسدس به نظم آورد و صله وافر یافت و این شعر از آنجاست:

 

هر که نامخت از گذشت روزگار

هیچ ناموزد زهیچ آموزگار»

(محیط زندگی و شرح احوال و اشعار رودکی، ص 445)

 

 

اما استاد نفیسی، معتقد است، سال 330 و اند که شیخ بهایی برای سرودن کلیله و دمنه ثبت کرده، درست نیست؛ زیرا رودکی در سال 329(ه ش)در گذشته و ابوالفضل بلعمی در همین تاریخ از جهان رفته و پیداست که ابوالفضل بلعمی کلیله و دمنه را در وزارت خویش به پارسی دری نقل کرده، و رودکی در همان زمان آن را به شعر درآورده است و چون بلعمی در سال 326(ه ش)عزل گشته ناچار ترجمه وی و نظم رودکی پیش از سال 326(ه ش)روی داده است. بنابراین، بر اساس، منابع تاریخی نظم کلیله و دمنه به واقع در بین سالهای 301-320(ه ش)بوده است.

 

همچنین بر مبنای این بیت فردوسی درباره کلیله و دمنه «گزارنده(مترجم) را پیش بنشاندند/ همه نامه رودکی خواندند»استاد نفیسی نوشته است:

 

«چنین استنباط می شود که چون رودکی زبان پهلوی را نمی دانسته مترجمی متن پهلوی را برایش می خوانده و وی نظم می کرده است یا اینکه رودکی در آن زمان کور بوده و خواندن نمی توانسته و کلیله و دمنه را بر وی می خوانده اند تا نظم کند و اگر این نکته دوم درست باشد رودکی این کار را در پایان زندگی خود و پس از کوری به انجام رسانیده است»(همان منبع، ص 446).

 

در باب این مطلب که ابوالفضل بلعمی، کلیله و دمنه را از عربی به فارسی نقل کرده و یا از پهلوی به فارسی بازگردانیده و رودکی ترجمه او را به نظم کشیده است، نظرات مختلفی وجود دارد، چندانه استاد نفیسی در جایی به متن پهلوی اشاره کرده و در جایی دیگر نقل کرده است:

 

«چنانکه فردوسی در شاهنامه و مؤلف کشف الظنون گفته اند در زمان نصربن احمد سامانی، ابوالفضل بلعمی همت گماشت این کتاب را از ترجمه تازی ابن مقفع به پارسی ترجمه کند و ظاهراً نخست آن را به نثر فارسی ترجمه کرده و بعد نصر بن احمد، در سایه تشویق ابوالفضل بلعمی وزیرش رودکی را به نظم این کتاب گماشت و رودکی به قولی در انجام این کار چهل هزار درم صلت گرفت»(همان منبع، ص 449).

 

به هر ترتیب، در آنکه رودکی کلیله و دمنه را به نظم بازگردانیده تردیدی نیست و همه دانشمندان بدین مطلب اذعان داشته اند. از دوازده هزار بیت منظومه کلیله و دمنه رودکی امروز تنها 129 بیت بازمانده که به همت استاد نفیسی از 27 منبع مختلف گردآوری شده و تحت عنوان ابیات پراکنده از مثنوی بحر رمل در منظومه کلیله و دمنه و سندبادنامه در دیوان رودکی به طبع رسیده است.

 

لازم به ذکر است که در همین 129 بیت برجای مانده نیز ابیات کلیله و دمنه و سندبادنامه به هم آمیخته اند و تفکیکی میان ترجمه منظوم این دو اثر وجود ندارد، استاد نفیسی نیز در یکی از مباحث کتاب محیط زندگی و شرح احوال و اشعار رودکی که در باب کلیله و دمنه رودکی سخن گفته، فقط تعداد اندکی از ابیات کلیله و دمنه و سندبادنامه را مشخص و تبیین کرده است.

 

به استناد تحقیقات استاد نفیسی، مهم ترین منابعی که ابیات کلیله و دمنه از آنها استخراج گشته، عبارت اند از:

 

المعجم فی معاییر اشعار العجم، بدایع الصنایع، فرهنگ جهانگیری، فرهنگ سروری، فرهنگ انجمن آرای ناصری، مجمع الفرس، فرهنگ اسدی، فرهنگ شعوری، لغت حلیمی، لغت فرس اسدی طوسی، صحاح الفرس، دشیشه کبیر، فرهنگ رشیدی، ‌چهار مقاله نظامی عروضی، برهان جامع، تحفه الملوک، سخنان منظوم ابوسعید ابی الخیر، ‌اسرارالتوحید، براهین العجم، تذکره عرفات العاشقین، تاریخ گزیده، نمونه ادبیات ایران، نمونه ادبیات تاجیک، سفینه خوشگو، آثار ابوعبدالله رودکی و...

 

 

روایت منظوم رودکی از کلیله و دمنه

 

 

شیوه های بیانی رودکی در نظم کلیله و دمنه

با توجه به آنکه رودکی نماینده کامل شعر دوره سامانی و سبک خراسانی است و دارای اسلوب شاعری سده چهارم، در باب سبک، محتوا و شیوه های بیانی رودکی در نظم کلیله و دمنه می توان بدین نکات اشاره کرد:

 

1-زبان رودکی در اشعار منظومه کلیله و دمنه همچون دیگر اشعارش ساده و روان است و در شعر او پیچیدگی راه ندارد، چندانکه زبان وی به زبان گفتار می ماند(چشمه روشن، ص 25). مانند این ابیات:

 

 

دانش اندر دل چراغ روشن است

وزهمه بد بر تن تو جوشن است

 

بس که برگفته پشیمان بوده ام

بس که بر ناگفته شادان بوده ام

(دیوان رودکی سمرقندی، صص 156 و 165)

 

 

2-در نظم رودکی جملات کوتاه، افعال ساده و برخی از اجزای جمله چون زبان محاوره نمایان است(صور خیال در شعر فارسی، صص 414-423) مانند این ابیات:

 

 

شب زمستان بود، کپی سرد یافت

کرمکی شبتاب ناگاهی بتافت

 

ماده گفتا: هیچ شرمت نیست و یک

چون سبکساری نه بد دانی نه نیک

(دیوان رودکی سمرقندی، صص 154 و 164)

 

 

3-اشعار رودکی، سرشار از پند و اندرز است، وی در ترجمه کلیله و دمنه به نظم اشعار حکمی توجهی خاص دارد و آنجا که سخن به نکات پندآموز می رسد، مضامین را پرورانده و از لطایف عبرت آموز بهره برده است. مانند این ابیات:

 

 

هیچ گنجی نیست از فرهنگ به

تا توانی رو هوا زی گنج نه

 

گرخوری از خوردن افزایدت رنج

ور دمی مینو فراز آورت و گنج

(دیوان رودکی سمرقندی، صص 167 و 159)

 

 

4- در مقایسه کلیله و دمنه نصرالله منشی با ابیات رودکی برمی آید که رودکی در نظم کلیله و دمنه از اصل کتاب پیروی کامل نکرده، خود مطالبی را بر آن افزوده و برای تبیین کلام مضامین را گسترده داده است، برای نمونه در کلیله نصرالله منشی آمده است:

 

«دمنه گفت: جز بدین آواز ملک را از وی هیچ ریبتی دیگر بوده است؟ گفت: نی، گفت: نشاید که ملک بدین موجب مکان خویش خالی گذارد و از وطن مألوف خود هجرت کند چه، گفته اند که آفت عقل تصلّف است و آفت مروّت چربک و آفت دل ضعیف آواز قوی».(کلیله و دمنه، ص 70)

 

رودکی در نظم این متن چنین سروده است:

 

 

دمنه را گفتا: که تا این بانگ چیست؟

با نهیب و سهم این آوای کیست؟

 

دمنه گفت: او را جزین آوا دگر

کارتو نه هست و سهمی بیشتر

 

آب هرچه بیشتر نیرو کند

بند ورغ سست بوده بفگند

 

دل گسسته داری از بانگ بلند

رنجکی باشدت و آواز گزند

(دیوان رودکی سمرقندی، صص 154 و 155)

 

 

در این ابیات، بیت سوم مضمونی است که رودکی به متن افزوده است.

 

5-تخیل رودکی در نظم قوی است و وجه غالب صور خیال در نظم او تشبیه است و تشبیهاتش حسی به حسی یا انتزاعی به حسی است، در این ابیات نمونه ای از تشبیهات رودکی به چشم می خورد:

 

 

از خراسان برد مه طاوس وش

سوی خاور می خرامد شاد و خوش

 

کافتاب آید به بخشش زی بره

روی گیتی سبز گردد یکسره

 

مهر دیدم بامدادان چون بتافت

از خراسان سوی خاور می شتافت

 

نیم روزان بر سرما برگذشت

چو به خاور شد زما نادید گشت

(دیوان رودکی سمرقندی، ص 153)

 

 

6-رودکی در نظم خود از واژگان عربی به ندرت استفاده کرده، و در شعر او بسآمد واژگان فارسی زیاد است، به استناد برخی از کتب، اگر رودکی در نظم کلیله و دمنه از ترجمه ابن مقفع بهره برده باشد و یا ابوالفضل بلعمی برای رودکی کلیله و دمنه ابن مقفع را به فارسی ترجمه کرده باشد، این نکته قابل ذکر است که رودکی از زبان عربی چندان تأثیر نپذیرفته و حتی در آنجا که می توانسته از واژگان عربی استفاده کند، معادل فارسی کلمات را به کار برده، چنانچه نصرالله منشی در ترجمه خود از لغات و جملات عربی بهره برده است، برای نمونه در کلیله او آمده است:

 

«آورده اند که جماعتی از بوزنگان در کوهی بودند، چون شاه سیارگان به افق خرامید و جمال جهان آرای را به نقاب ظلام بپوشانید سپاه زنگ به غیبت او بر لشکر روم چیره گشت و شبی کار عاصی روز محشر درآمد باد شمال عنان گشاده و رکاب گران کرده بر بوزنگان شبیخون آورد بیچارگان از سرما رنجور شدند، پناهی می جستند، ناگاه یراعه ای را دیدند در طرفی افکنده گمان بردند که آتش است، هیزم بران نهادند و می دمیدند»(کلیله و دمنه، صص 116-117). رودکی در نظم این متن چنین سروده است:

 

 

شب زمستان بود، کپی سرد یافت

کرمکی شبتاب ناگاهی بتافت

 

کپیان آتش همی پنداشتند

پشته آتش بدو برداشتند

(دیوان رودکی سمرقندی،‌ ص 154)

 

 

نصرالله منشی از واژه عربی یراعه استفاده کرده و رودکی واژه فارسی کرم شبتاب را به کار برده است.

 

7-در نظم رودکی کهنگی زبان به چشم می خورد و برخی از واژگان او کهنه اند و امروز دیگر به کار نمی روند، به بیان دیگر رودکی در نظم خود از برخی از واژگان سبک خراسانی بهره برده که امروز دیگر استعمال نمی شوند. برای نمونه در این ابیات واژه تبیر در معنای واژه طبل و واژه گرنج در معنای برنج است که امروز دیگر به کار نمی روند:

 

 

پس تبیری دید نزدیک درخت

هرگهی بانگی بجستی تند و سخت

 

آن گرنج و آن شکر برداشت پاک

وندر آن دستیار آن زن بست خاک

(دیوان رودکی سمرقندی، صص 158 و 154)

 

 

8-تکرار لفظ یا جمله که یکی از خصایص سبک خراسانی است، در نظم رودکی فراوان است(سبک شناسی، صص 54-61). برای نمونه در این ابیات واژگان کبت و نیلوفر تکرار شده اند:

 

 

همچنان کبتی که دارد انگبین

چون بماند داستان من برین:

 

کبت ناگاه بوی نیلوفر بیافت

خوشش آمد سوی نیلوفر شتافت

 

وزبر خوشبوی نیلوفر نشست

چون گه رفتن فراز آمد بجست

 

تا چو شد در آب نیلوفر نهان

او به زیر آب ماند از ناگهان

(دیوان رودکی سمرقندی، ص 156)

 

 

9-در نظم دوره سامانی شعرا و نویسندگان کمتر از اشارات و استشهادات به معارف اسلامی و احادیث و قرآن بهره برده اند، رودکی نیز اشعار خود را به مفاهیم قرآنی و احادیث نیاراسته است، در حالی که ترجمه فارسی نصرالله منشی از کلیله و دمنه که دارای نثری مصنوع است، سرشار از استشهادات شعری فارسی و عبارات و اشعار عربی است.

 

10-کاربرد واژه های اندر و اندرون به جای واژه در که از ویژگیهای سبک دوره سامانیان است، در نظم رودکی نیز به چشم می خورد:

 

 

کشتیی بر آب و کشتیبانش باد

رفتن اندر وادیی یکسان نهاد

 

نه خله بایدش و نه انگیختن

نه زکشتی بیم و نه زآویختن

(دیوان رودکی سمرقندی، ص 155)

 

 

11-به کار بردن کلمه مفعولی مر در جملات از دیگر ویژگیهای زبانی رودکی است. مانند این بیت:

 

 

آفریده مردمان مر رنج را

بیش کرده جان رنج آهنج را

(دیوان رودکی سمرقندی، ص 157)

 

 

12-واقع گرایی، خردورزی، عینیت گرایی و پندآموزی از ویژگیهای محتوایی نظم رودکی و قافیه های ساده، توصیفات قوی، استعمال کلمات در معنای اصلی خود، مدح ساده، تطابق عدد و معدود، همراهی نظم و موسیقی و نبود صنایع بدیعی و اغراق و مبالغه در نظم از دیگر صفات سبکی و زبانی کلیله و دمنه اوست.

 

 

 

 

نویسنده: الهه رجبی فر

 

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”