ریتم آهنگ

دو نگاه به رمان‌ «نقشینه » از شیوا شکوری

دو نگاه به رمان‌ «نقشینه » از شیوا شکوری

هرگاه آدمی ،خود را مقهور قدرت یا استيلايي یافته است ،پای جادو را به میان آورده است.

رمان با سخنان جادويي پیرامون زنی به نام صديقه آغاز می شود،  جادوي این زن ،ما را با خود می برد،چنان که می اندیشیم قرار است با رمانی ماورايي و فانتزي روبرو بشويم،  اما روایت اصلی این داستان چنان واقعی است که فضای جادو را قطع می کند و ما را با اتفاقاتی  پشت سر هم  و بی فاصله رو برو می کند که راوی با قدرتی جادويي  مسیر  خود را در میان  آنها  باز می کند .این حجم از اتفاقات  پراکنده در رمانی  با محوریت یک  شخصیت اصلی ، هرچند مخاطب را  دچار تشویش مي کند ،اما راوی اول شخص چنان صلابتي در ارائه ی خود دارد ،که تا پایان ماجرا مارا  ناکام نمی گذارد.

شناساندن من با تمام توضیحات  و جزئیات،هرچند،شخصیتی سطحی از راوی ارائه می دهد  ،اما چنان من دست نخورده اي ، از جریان همه ی آسیبها و کشمکشها ،سالم و یک پارچه بیرون می آید ، که کم از قهرمان ندارد.

این رمان یا بر مدار واقعی است ،یا غیر واقعی .راوی ،واقعیت را آنقدر غلو می کند که برای حلاجی اش ،ناچار است از  قدرتی جادویی مدد بطلبد .و این  بزرگنمایی واقعیت و از سويي کمک گرفتن از خرافات و بازیهای عوامانه ،به نوعی به ساختار اصلی کار تبدیل می شود.

در “نقشينه “دنیای جادویی زنانه ،  ساختار فمنيسم موج سوم را دارد،فمینیسم ماتیکی شاخه‌ای از موج سوم فمینیسم است که به دنبال درک مفاهیم سنتی زنانه، از جمله قدرت جنسی زنان، همسو و موازی با ایده‌های فمینیستی است. درک این امر که زنان می‌توانند با استفاده از کلیشه‌های مرسومی که به آن‌ها عنوان داده می‌شود احساسی از توانمندی را ایجاد کنند، باعث شد موج سوم فمینیسم به باز تعریف زنان و دختران به عنوان موجوداتی قدرتمند، جسور و صاحب اختیار جنسیت خود بپردازد ،که این نوع نگاه هرچند در شخصیت ثریا ،دیده می شود اما به نوعی آسیب پذیری روانی  ثرياو آمیخته شدن همین نگاه با جادوی غربی و مراسم نماديني  که ثريا با دود و عود ،برای فراموش کردن رابطه ی عاطفی راوی انجام می دهد نیز حکایت از همین ساختار دارد.

اگرچه شخصیت های  این کار زنانه است ، اما این رمان ، رمانی زنانه نیست ،زیرا  نگاهي مردانه و استيلايي بر شخصيتهاي داستان حاکم است ،نگاهی از بالا که شخصیت های  زن داستان را که انگار کوچک شده اند ،از پستو بیرون می کشد ، راوی ،ثریا ،صديقه ،مادر شوهر ،مادر ،از زنان حاشیه ی کتاب هستند ، که  ظاهر می شوند، اظهار وجود می کنند و به آرامی محو می شوند .

دراين رمان،زنان ،از سکوت و سیاست های زنانه ای برخوردار هستند ،که هرچند ،کوچک و درخفا ،اما قرار است ،بر مردها، غالب شوند ،در واقع این نوع نگاه ،مردان را دارای قدرتی تام می پندارد ،که زنان مجبورند ،به شکلی غیر مستقیم بر آن فائق شوند .

جمله ی اول “نقشينه” با لحنی عامیانه شروع می شود ،ادبیات در گوشی زنانه ،در سر تا سر رمان موج می زند ،حرف های خاله زنکی و حتی باورهای خرافی ،تصمیمات احساسی ،اروتيکها و بدنهای زنانه ، بدون  شرم از لابلای خطوط  ،حتی ،در قالب نقاشی هایی که ثریا می کشد ،کم کم خودشان را نمودار می کنند.

فمینیسم ماتیکی، مفاهیم زنانگی و جذابیت‌های جنسی مربوط به بدن زنان و نیاز آنها به رابطهٔ جنسی را می‌پذیرد. .

این رمان، بخش زیرین ادبیات زنانه ،یا ادبیات مطبخي را بدون هیچ ملاحظه ای ،وارد می کند .

ادبیاتی که مازنان  ،کمتر از آن حرف می زنیم ، نوعی رمانتيسم ،که گرچه زنانه به نظر می رسد ،اما ساختاری مردانه دارد،مانند،سخنان مادربزرگ به راوی در شب زفاف،که به نوعی سکسواليته ی زنانه را ،جادویی می داند ،که باعث بسته شدن دهان مرد می شود.

نکته ی جالب این گفتگوها ،مکالمات بین دو زن است ،مانند گفتگوی مادربزرگ با راوی ،ثریا با راوی و حتی خانم زند با ثريا ،که نوعی انفعال در این ديالوگها وجود دارد ، این مکالمات گفتگویی صمیمانه نیست ،بلکه ،نوعی استراتژی زندگی  است ،که همه ی زنان آن را می دانند و در به اشتراک گذاشتن آن نوعی رنج  در حرکات ،بدنها و حرفهای آنهادیده می شود.

فمینیسم ماتیکي  به دنبال اصلاح برخی کلمات ناخوشایند و تبدیل آنها به ابزارهایی قدرتمند به نفع خود است ،به نوعی که   نام کتاب ( نقشينه)که وجود ه تأنیث به آخر کلمه و مونث کردن این اصلاح  تاحدودی محقر به نظر می رسد، به نوعی پذیرفته می شود.

در “نقشينه” ،زنان به دو دسته تقسیم می شوند ،زنان در پستوکه راوی خودش را در آن می گنجاند و زنان خارج از پستو که همانند ثریا زنان خارج از محدوده  و مطرود به حساب می آیند،زنان پستو ،قدرتمند ترین زنان هستند و همانند گنج ،هرچه مخفی تر باشند ،ارزنده تر می شوند،اما همین نگاه زنان را نه به گنج ،بلکه به مار گزنده ی دور گنج تبدیل می کند،همچنان که در دیالوگهای راوی با انوش در نقش همسر، این گزندگی کلامی دیده می شود. زنان نقشينه” زياد حرف می زنند، همین پرگویی هاي زنانه ،شخصیتهای رمنس زنانه خلق می کند ، احساس گرایی های توجیه شده ای  که ما را در مسیر حوادث زنان داستان چنان  پیش می برد،که همه چيز به نظرمان بدیهی می آید.

همان طور که شیوا شکوری در جایی از رمانش می گويد: خورشید ازدواج آنقدر روشن است که جایی برای سایه ی وهم باقی نمی گذارد ،خورشید  واقعیت این رمان  هم  روشن تر از آن است ،که ما را در رویا و خیال شریک کند .

مختصات رمان های واقع نما اين است که به زندگی انسانها آنقدر نزدیک است که انزجاري نامحسوس را در  خواننده  ایجاد می کند و خواننده  چاره ای ندارد،جز آنکه ،بگويد این من نیستم و نا همذات پنداری ای ایجاد کند و مخاطب را ترغیب به خواندن ماجرایی  کند ،بی آنکه توقعی از رمز و راز ها ،گره ها وايستايي های رایج یک رمان داشته باشد.

از ازدواج عجولانه ی راوی تا طلاق و فرزند دار شدن و ازدواج  مجددو تصمیم به مهاجرت  راوی اگر چه اورا موجودی انتخابگر می نمایاند،اما از منظر روایت داستاني همه ی آن چیزی است که در یک خط می تواند تعریف شود و بسط این رمان ،باری عاطفی یا روانی یا خلأی را در مخاطب ایجاد نکرده است .

این رمان،  اگرچه نمی تواند ذهن خواننده  را   جادو  کند ،اما  با اغواگری خودمانی متن و کشش های پیش برنده،نظير نقاشیها می تواند ، او را هیپنوتیزم کند که ،بی آنکه بیاندیشد و یا حتی احساس کند،از خواندن  محض لذت ببرد و رمان را ،یک نفس  و بی آنکه زمین بگذارد ،ببلعد.

هرچند نویسنده ، در این کار زنان را شاخص کرده   ،اما در واقع  غربالی به دست گرفته و مردان و زنان را از هم جدا کرده است ، او سعی کرده است به زنان قدرتی جادویی ببخشد تا در مقابل مردسالاری بایستند ،اما  در نهایت جادوی زنانه  به شکست انجامیده است.

 

مریم شمس

 

 

آدم راحت تر است به جای تغییر کردن تحمل کند.اما اگر تغییر کند به سختی یادش می آید که چه را تحمل کرده .

سوزان سانتاگ

رمان‌نقشینه را می توان یک رمان فیمنیستی به حساب آورد.چراکه مولفه هایی از فیمنیست را درخود دارد.

در دیدگاههای فیمنیستی مرد و زن به عنوان شهروندان جامعه بایستی  حقوق اجتماعی ، سیاسی، اقتصادی برابر داشته باشند و کلیشه های جنسیتی که نقش پررنگی در فرهنگ ، هنجارها و باورهای مردم ایفا می کند ، شناسایی شده و به چالش کشیده شود.

در واقع فیمنیستها افرادی هستند که برای احقاق حقوق زن و مرد تلاش می کنند و هدف آنها حذف تبعیض هایی ست که ریشه در جنسیت افراد دارند.

در این رمان می بینیم که نقشینه و دیگر زنان داستان از حقوق اجتماعی برابری برخوردار نیستند.ثریا دوست نقشینه حتا حق انتخاب همسر را ندارد و برای اینکه تن به اجبار ازدواج ندهد از فضای نابرابر و مرد سالارمی گریزد.‌

یا نقشینه وقتی با انوش دوست می شود ،از این حق برخوردار نیست که به این دوستی ادامه دهد و او را وادار می کنند که رابطه ش را در قالب تکراری و تعریف شده و عرفی ازدواج بریزد.

اما آنچه مهم است کلیشه های جنسی است که نقش پررنگی در فرهنگ و هنجار مردم ایفا می کند و شناسایی این کلیشه ها بسیار مهم است.

برای مثال آنچه شخصیت  نقشینه را از ثریا متمایز می کند،این است که ثریا بر خلاف نقشینه به این کلیشه های جنسیتی تا حدود زیادی پی برده و آنها را شناسایی کرده است. این را می شود در نقاشی های هنجار شکن ثریا مشاهده کرد. او در این نقاشی ها این باورها و کلیشه ها را به چالش می کشد و به خاطر همین روحیه ی هنجار شکن است که از ازدواج اجباری سرباز زده و از کشور می گریزد.

اما نقشینه اگرچه با ثریا دوست است و روحیات اورا می ستاید ولی عمیقا درگیر کلیشه های جنسیتی است و همینها در واقع دلیل پس رفت و شکستهای او می شوند.

گویا باورها و متلهای اجدادش در روح او نقش بسته و به راحتی زدودنی نیست.

در واقع داستان نقشینه ، به چالش کشیدن این کلیشه ها توسط نقشینه و مسیر برون رفت او ازاین بیراهه هاست.

او هربار باور و کلیشه ای را به چالش کشیده و از آن عبور می کرده و به مرحله ی بعد میرود. در واقع او می خواهد مهم بودن خودش را کشف کند.

چیما ماندا اگوزی آدیشی نویسنده ی نیجریه ای در کتابش به اسم مانیفست یک‌فیمنیست می نویسد  یک اساس فیمنیستی می گوید :من مهم هستم.من نیز به اندازه ی مردان ارزشمندم و این ارزشمندی تابع زمان و مکان و اگر و اما نیست.

نقشینه در ازدواجش با انوش وقتی با بی تفاوتی او در براوردن نیازها خصوصا نیازهای مادیش روبرو می شود، کلیشه زن وابسته که باید مردی نیازهای مادیش را پاسخگو باشد را به چالش می کشد و همین سبب می شود  برای رسیدن به استقلال مادی تلاش کند.

در رمان نقشینه ،نویسنده سعی می کند به بعضی از تصمیمها و رفتارها بر پایه ی تبعیض جنسی اشاره کند.تصمیمهایی که با آموزش و بینش می توان آنها را تا حدود زیادی مرتفع کرد و از پیش فرضهای ذهنی که جامعه به ما منتقل کرده ، فاصله گرفت.

اما نکته ی مهمی که فیمنیستها به آن اشاره داشته و سعی در برطرف کردن آن دارند،عادی و طبیعی بودن رفتارهای تبعیض آمیز است.یعنی زمانی که به باوری جنسیت زده اعتراض می شود ، عموم مردم و حتا خود زنان آن را باوری طبیعی قلمداد کرده و تبعیض آمیز نمی دانند. مثلا در رمان‌نقشینه این‌باورهای غلط عادی شده را جا به جا می بینیم. باورهایی که از سمت پدر، مادر، مادربزرگ ودوست و آشنا مطرح می شود.

مثلا اینکه نقشینه باید در ابتدای جوانی ازدواج کند و باکره بودن برای او آبرو و حیثیت می آورد .یا خیانت و بدخلقی از طرف همسر عادی ست و او باید تحمل کند.یا اینکه او باید خودرا به عنوان یک ابزار جنسی بپذیرد و در هر حالت و شرایطی خودرا در اختیار همسر قرار دهد و هرگز اعتراضی نکند. یا تابوی طلاق را بپذیرد و هرگز و در هیچ شرایطی به آن‌تن ندهد و …باورهای نادرست و اغلب گل درشتی که نویسنده به خوبی آنها را در رمان‌نقشینه تصویر کرده است.اما چه بسا باورهای جنسیت زده ی غلط و نامحسوس و زیر پوستی فراوانی که نویسنده می توانست در این رمان به آن نقب بزند و درهمین باورهای غلط و عادی سازی های گل درشت باقی مانده است.

 

ناهید شمس

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”