ریتم آهنگ

نگاهی به شعری از عارف معلمی در کتاب مکث طوفان

نگاهی به شعری از  عارف معلمی در کتاب مکث طوفان

نگاهی به شعری از  عارف معلمی در کتاب مکث طوفان

محمد مهدی پور

 

 

(پاییز)

پاییز

موهای در حنا خوابیده‌ی توست

هفته را بیدار می‌کند در انگشت‌هام

قرار است ساعت

به لک… لُک…ن.. نًت بیفتد

درست راس اتفاق حضور

آغوش تو حراست دانشگاه بود

نگذاشت عبور کنم

بعد از تو…

***

یک ماه حضور داشت غیبت عطرت بر هوای صندلی

یک روز

جهان را دکلمه می‌کردی در سالنی پرت

شاید باشد

لب‌های تو حروف جدیدی در الفبای هفت‌تیر

شاید

میدان هفت تیر خال تو باشد

بی‌حادثه‌ای این بار ایستاده بر ذاتِ شهر

خودت را دکلمه می‌کنی در ناهنجاری کلمات

کمی مکث کن

چشمان تو دو شعار سیاسی‌ست

بر چهره‌ات

فقط نقطه‌های آن پیداست

نکته‌های مهمی خوابیده زیر پوست‌ات

می‌ترسم نکته‌ها چهره‌ات را کنار بزند

می‌ترسم در سالن انقلاب کنی

و بعد چند روز روز… نامه‌ای اقرار …

در دهان او زبان مادری‌ست که لال شد

کمی مکث…

ببین تکیه داده‌ام به غروب

در بی‌تکیه‌گاه‌ترین حالت ممکن

و باران

تکه تکه تکه‌های روحم که می‌ریزد

مشکل من شهر نه

مشکل من هفت‌تیر نه

مشکل من شهری‌ست

که هفت‌تیر کشیده برایم در تخت‌خواب

مشکل من خواب است

خواب‌هایی که در آن

خوب تعبیر نشده‌ای

همین تعبیر موهای جا گذاشته‌ات در خواب

که این‌گونه کوتاه است موهای تو

مثل دیوار من برابر تیرِ باران واژه‌هایت

ای شلیک شده از دانشگاه تا پرت ممکن

به جز موهایت

از دانشگاه هم

از زبان هم

از اتفاق بعد از این سالن هم زده‌ای

این جهان تعبیر کدام کابوس من است؟

این‌گونه که سلول‌های شهرنشین

دست‌درازی کرده‌اند

به تکه‌هایی از تعبیرم

یک‌صدهزار تعبیر‌ام

اما نه این‌گونه که تو چشم‌هایت…

نه این‌گونه که تو در دهانت…

ای بی‌گونه شده پس از سالن تا کمی بعد

زبان تو از ته لیبرالیست بلند شد

بر شهری با حوصله‌ای کوتاه

برابر بی‌گونه‌گی رفتارت

بد نیست

آشنایی زبانت

با فنجانی از مکث بر میز سالن

دارم با چشمانم اعتراف می‌کنم

آآآآآآهِ این روزهایم‌ شکل نامريی توست

با بی حاشیه‌ای از قدیم

برگرد به دانشگاه نشسته بر نیمکت قرارها

بگذار دانشگاه

‌بخورد غلت در موهای حنایی‌ات

ای که پاییز را به لکنت نت انداخته‌ای

در نت حضورت

خنده‌های تو موسیقی بتهوون است

در آن قیام کردند خاطره‌ها

در دسته‌بندی اقسام شعر سپید، سروده‌ی موردِ نظر در زمره‌ی شعر گفتار و از نوع غنایی-توصیفی قرار می‌گیرد.

شعر گفتار است از آن نظر که:

الف) مخاطب‌محور است؛ شاعر در تمام سروده به توصیف و ستایش یار و یا گله از او در رویدادها و تصویرسازی‌هایی می‌پردازد که بازیگر عمده‌ی آن (سابژکتیست) یا خود معشوق(همان مخاطب اصلی) است یا که معشوق، تاثیرپذیر است از دیگر حوادث و تشریحات شعر (ابژکتیست).

ب) وجود گزاره‌های انشایی؛ که شرح ایماژی از ثنا و کنش‌های معشوق و هم‌کلاسی است.

ج) کیفیت حسی و عاطفی فراوان موجود در شعر(رمانتیسم فردی)

د) وجود فضای خطاب مکرر پیوسته در شعر که سویه‌ی آن به مقدار زیادی با معشوق است.

ر) صراحت‌گویی موجود در شعر که در دو حالت ِ بی پرده‌گویی و کنایه‌گویی،عنوان شده است.

صریح‌گویی، نظیر:

(خودت را دکلمه می‌کنی در ناهنجاری کلمات)

(برچهره‌ات فقط نقطه‌هایی از چشمانت پیداست)

(این جهان تعبیر کدام کابوس من است) (برگرد به دانشگاه.)

و کنایی‌بودن کلام، نظیر موارد ذیل:

(موهای در حنا خوابیده)

(از اتفاقات بعد از این سالن هم زده‌ای)

(دست‌درازی‌کردن)

(چشمان تو، دو شعار سیاسی است)

(کوتاه بودن دیوار)

ز) حرکت همیشه‌ی شعر؛ که در ساحت زمان از تنوع قیودی نظیر پاییز، هفته، ساعت، ماه، روز و غروب در قالب تصویرسازی‌های مشروحه سخن گفته شده است.(حرکت خطی بدونِ ترتیبِ زمانی)

در ساحت مکان از واژگانی نظیر دانشگاه، جهان، سالنی پرت، شهر،‌ میدان هفت تیر، سلول‌های‌شهرنشین، سخن رانده شده است.

و همچنین، پیوستگی‌حضور و خاطر‌معشوق در شعر، کنش‌های قهری و فعال ِچکانش حروف از هفت‌تیر، حقیقت‌خوانی در چشمان و صورت و زیر پوست همکلاسی، انقلاب‌کردن معشوق، تراژدی‌های شاعر به وقتِ خواب، بی‌گونه‌شدن یار و توصیف آرزویی بخش آخر شعر با جزئیاتش، همگی از حرکت پیوسته‌ی شعر، حکایت دارند.

*بررسی معنا و مفهوم شعر:

درون‌مایه‌ی حسی و عاطفی شعر، عاشقانه‌ای توصیفی است که شاعر در آن از فراق یار می‌گوید و زنده‌داری خاطراتش.

شعر با توصیف و مدح یار، آغاز می‌شود؛ و خبر از نزدیکی  دیدار همکلاسی را می‌دهد که یک ماه از غیبت او می‌گذرد. معشوقی که در زمان حضورش، به یک روز، جهانی را دکلمه می‌کرده است.

(کنایه‌ای از همه چیز و به اعتباری همه‌ی‌جهان‌بودن معوشقه برای شاعر)

در ادامه گویا با وجود در عینیت و دسترس نبودن یار، خبر به عاشق می‌رسد که معشوق در شهری دیگرگون به دکلمه خوانی خود مرتکب است.

( کنایه‌ای  به خوداِفشایی و یا عرضه و ارتباط معشوق با دیگری.)

شاعر سپس با استیصال از عالم واقعیت و بیداری و آگاهی به خواب(ناخودآگاه و ناهوشیاری) پناه می‌برد، منتها در خواب هم کابوس نبودن یار، حکم فرماست. در خاتمه در تعبیری از بی‌گونه و پالوده‌شدن معشوق در شهری با حوصله‌ای کوتاه، دیدارِ تازه و دگرگون‌تر همکلاسی، از آنچه در ابتدای شعر گفته شد،آرزو و مرورخاطره می‌شود.

عصبیت ناشی از شقاوت معشوق و بدعهدی ایام و همچنین سیاست‌زدگی شاعر (که از ضمیر ناخودآگاه وی در مرحله‌ی پیشا‌امکانی و پیشاسرایی شعر نشأت گرفته است) ما را به رابطه‌ی شهرنشینی با خشم و عصبیت ِ انسان در آراء ابن‌خلدون متوجه می‌سازد. که عصبیت و خشم  نهفته در بطن یک فرهنگ و مردمانش، شهر و تمدنی را به زوال می‌کشاند. این‌گونه است که ساحت شهر و دانشگاه، هم در پی فراق معشوق و از سویی خودافشایی گاهاً نامطمئن و شاید غیرِ صادق معشوق، رو به انقلاب و هرج و مرج می‌نهد به گونه‌ای که حتی در خواب هم کامیابی و رویایی، دیده نمی‌شود. نکته دیگری که در بخش معنا و مفهوم شعر می‌تواند مورد توجه قرار بگیرد، واژه‌ی (لیبرالیست) است. لیبرالیست کلاسیک، اندیشه‌ای فلسفی است که درباره‌ی انسان و آزادی‌های اجتماعی‌اش شکل گرفته است.

در مکتب لیبرالیست، چهار مورد و خصیصه‌ی عمده وجود دارد که آنها را برشمرده و مصادیقی از این خواست‌ها را در شعر عرض می‌دارم:

۱- مدارا و تساهل به عنوان یکی از ارزش‌های مهم جوامع مدرن به حساب می‌آید که نمودهای آن در شعر را می‌توان در مدارا و تحمل شاعر در مقابل تیرباران واژه‌ها و هفت‌تیرکشانیِ حروف از دهان معشوق دید که حال و هوایی انتقادی و تلخ دارند. یا مدارای شاعر در برابر سیاست و عدم صداقت نهفته در چشمان همکلاسی؛ یا مدارا و تحمل در برابر ترس ناشی از انقلاب در سالن. یا در برابر تهدیدها و کابوس‌های ورود کرده به خوابت. و یا مدارا و تساهل در برابر دست‌درازی ِ سلول‌های شهرنشین.

۲- رهایی از موانعی که دولت یا هر نهاد اجتماعی در برابر فرد قرار می‌دهد.

و در شعر، جلوگاه این خواست، تلاش و جدالی‌ست که معشوق در دکلمه خوانی(خودافشایی و پالوده‌گری) خود معطوف می‌دارد و در این جریان ظالم و مظلوم هر دو یک فرد هستند.

۳-احترام به مالکیت و خصوصیت فردی؛

آنجا که شاعر، دغدغه و خواست آرامشی برای خود در خواب و دست‌درازی‌نکردن هیچ‌کس به تعبیرهای خوابش دارد.

۴- محدودکردن‌قدرت و خیرگی‌های حاکمیت؛ که به نظر نماد این مهم، تقلیل حضور و استیلا معشوق از پاییز ِ حاکم بر شهر به فضای کوچک‌تر دانشگاه باشد که در موی حنایی یار می‌غلتد.

*هنجارگریزی در شعر

در مبحث قاعده‌کاهی و هنجارگریزی که مفهوم ثانویه‌ای به مفهوم اصلی اضافه می‌گردد، شاعر، قابل‌قبول عمل کرده است.

و اوج کار شاعر در این بخش، هنجارگریزیِ معنایی در قالب صور‌خیال است که تشبیه و استعارات زیبا، کنایه و ایهام‌های گفته شده، جناس و تضاد و پارادوکس‌های معنایی به این مهم جامه‌ی عمل پوشانده‌اند. دیگر هنجارگریزی نمودشده در شعر، هنجارگریزی نحوی است.

اقسام‌ ِ مختلف این هنجار گریزی‌ها مستوجب برجسته‌سازی‌کلام، خارج‌شدن کلمات و جملات از کارکرد عادی خود و در نهایت توجه‌افکنی خواننده به شعر می‌شود.

از جمله این هنجارگریزی‌های نحوی که با جا به‌جایی ارکان جمله میسر گشته‌اند عبارتنداز:

(هفته را بیدار می‌کند در انگشت‌ها)

(یک ماه حضور داشت غیبت عطرت در هوای صندلی)

(جهان را دکلمه می‌کردی در سالنی پرت شاید)

(خود را دکلمه می‌کنی در ناهنجاری کلمات)

اما در بخش هنجارگریزی کلمات و واژگان، نمود بارزی در شعر دیده نمی‌شود. در مبحث قاعده‌افزایی، یگانه‌سازی در تکرار واژگانی نظیر(شهر)،  (خواب)، (سالن)، (گونه) به آهنگین‌کردن شعر و جلب‌توجه‌نمودن مخاطب، کمک داشته است. و یا تکرار مثلا حرف (ت) در کلمات (حراست) ، (غیبت)، (پرت)، (لکنت)

خیال‌پردازی(صورخیال):

استفاده‌ی درست و به‌جا از آرایه‌های لفظی، مسبب شده که تصویرسازی و ایماژهای قابل قبولی در سروده، آفریده شوند.

و برای تأیید این مدعا، تشبیه آغازین شعر، روشن‌گر است:

(پاییزموهای در حنا خوابیده‌ی توست)

در تمام لحن شاعر در زبان و در طول شعر، نوعی ستایش همراه با گله‌مندی از معشوق نهفته است. در تشبیه بالا به جای آنکه موهای معشوق در مرتبه‌ی نخست توجه گردد و به پاییز تشبیه شود، این پاییز است که به موهای در حنا خوابیده‌یِ یار تشبیه شده است.

البته در دل این تشبیه زیبا، می‌توان با تأویلی، حنا را کنایه و ایهامی از امری بی‌ثبات و گذرا دانست.  در ادامه جاندارانگاری مقبولی برای هفته در مأمن انگشت‌های معشوق، رقم خورده است. نکته مهم تاکنون خوانش شعر، ابداع و نوآوری شاعر در تشبیه‌سازی و زاویه دید شخصی و غیر تقلیدی‌اش به پیرامون و موضوعات ذهنی‌اش است. در ادامه (خواب) و (بیدار)، تضادی به‌جا در بطن پارادوکس معنایی صحیح در شعر را رقم زده‌اند.

شعر با بر شمردن ترتیبی نامنظم از زمان آغاز گشته است: از پاییز به هفته به ساعت و آنگاه (اتفاق حضور) می‌رسد. که در بررسی فسلفی زمان ِ در حال گذار، حال ِ آینده و انتظار یا تصویر آینده و نشانه را آشکار می‌سازد.

(درست رأس اتفاق حضور)

تتابع اضافاتی زیبا که به درستی فعلیت انتظار عاشق را تداعی می‌کند.

(آغوش تو حراست دانشگاه بود)

تشبیه‌ای که در زیر پوست خود، پارادوکس معنایی و دیالکتیک زیبا به‌همراه دارد. آغوشی که هم مأمن امید و آرامش و عشق است و هم با تحکیم و خشم نگاه‌دارنده‌ی معشوق بر پیمان خویش!

(یک ماه حضور داشت غیبت عطرت بر هوای صندلی)

چه زیبا با کلماتی ساده و بدون اغراق، شاعر به زیبا آفرینیِ زبان شعری خود، اقدام ورزیده است. (حضور ِ غیبت عطر) رد و تصدیقی شیوا و درخور تحسین.

(سالن پرت)

از واژه‌ی سالن پنج بار در شعر استفاده شده است که به نظر بار تجربی و احساسی و خاطرداشتی مهم در حافظه و ناخودآگاه شاعر در رابطه با معشوق دارد. و عمده کارکرد سالن شاید محلی برای دکلمه‌خوانی جهان باشد و شاید محلی خاموش و ناخوش برای انتظار تا دیدن فرد محبوب. دکلمه را معمولًا از متنی ازپیش‌نوشته‌شده و احتمالاً دانسته از قبل می‌خوانند پس سالن محلی برای خوانش و افشای تحولات درونی و بیرونی شاعر است که از تکیه‌گاه‌ها و پیوندگاه‌های مهم سیر‌روایی شعر است.

 

در سالن دکلمه‌ای از جهان خوانده می‌شود، دکلمه‌ای گاهاً آتشین که با شلیک حروف همراه هست. و انتخاب هفت‌تیر برای شلیکِ حروف، نشان از تسلط و اختیار معشوق در خوانش و رقم‌زدن احوالات جهان و سرنوشت معشوق دارد. در این دکلمه‌خوانی معشوق، سیاست هم نهفته است که منجر به عدم کشف واقعیت می‌شود و شاید چشمان معشوق، تنها پاکبازان سیاست باشند.

(هفت تیر)

ایهامی که هم می‌تواند نام میدانی در شهر باشد و هم آلت چکانش حروف در دکلمه خوانی. این چکانش حروف با آلت هفت‌تیر، گاه فاعلی چون معشوق، گاه شهری است که در  عالم خواب شاعر، شورش می‌کند و گاه فاعلی ناشناس است که از دانشگاه تا پرتی ممکن، معشوق را شلیک می‌دارد.

(زبان مادری که لال شد)

واژه‌ی مادر به دلیل وجود قرینه در جایگزینی کلمات، می‌تواند استعاره‌ای برای جهانی باشد که به یک روز، معشوقه دکلمه‌اش می‌کرده است و یا در کلیت یک ترکیب اضافی تخصیصی،(زبان مادری) را متوجه بود که اشاره به‌پایان‌رسیدن خطابه و دکلمه‌ی صادقانه‌ی معشوق باشد که آذین این راستی و دوری از  شعارزدگی ها، چشمان یار است.

شاید نتوان گفت صنعتی ادبی اما دوست دارم به تقابل ایجاز و اطنابی معنایی در روند شعر اشاره کنم که حاوی  لطف و دقت‌بینی فنی و تکنیکی شاعر است. آن قرار گرفتن افعال و واژگانی انتحاری و اکتیو، خشن و سریع در برابر واژگان و خصوصاً قیودی تأخیری و تأکیدی در زمان است.

تقابل آتش هفت تیر، اعتراف، تیرباران واژه‌ها، شلیک‌شدن تا پرت‌ممکن، دست‌درازی، روند لبرالیست، غلت‌خوردن پاییز؛

در برابر قیود زمانی و واژگانی  تأخیری، همچون لکنت، شاید،مکث کردن، لال‌شدن، کوتاهی مو و تا کمی بعد.

(غروب)

می‌تواند نمادی از شکستِ زبان یا پایان‌دادن به افشای جهان و ذات معشوق باشد. یا پایان عصر روشنگری و ورود به ضمیر ناخودآگاه و عالم تاریکی و گمان. پس از چند روز اقرار از پی انقلاب و پایان یافتن کلام، تکیه‌گاه، غروبی است که تکه‌های روح شاعر را به‌وسیله‌ی باران می‌شوید و سقوطش می‌دارد. حتی می‌توان باران را دروازه‌ی غروب برای گذار از عالم بیداری به عالم خواب دانست.

(سلول‌های شهرنشین)

اضافه‌ی تشبیه‌ای که به‌دلیل وجود قرینه، می‌توان استعاره برای شهری دانستش که بیانگر ذات و سیرت معشوق است و اگر به خلق و خوی تهاجمی معشوق نسبت‌ش دهیم، مجاز و نمادی برای اتاق‌های کوچک و تاریک یک‌صدهزار تعبیر خواب شاعر باشد که به بند کشیده گشته‌اند.

(شهری با حوصله کوتاه)

اضافه‌ی تشبیه‌ای که با از خود خالی و بی‌گونه‌شدن معشوق در خواب شاعر، از پس از انقلاب رخ داده شده در سالن، تناسبت معنایی و تألیفی و فرمیک دارد.

و حتی این کوتاهی حوصله‌ی شهر می‌تواند با وجه‌ای از لیبرالیست که بر کوتاه گشتن استیلا و قدرت زبانی معشوق است، قرابت و تناسبت معنایی داشته باشد.

(فنجان مکث)

اضافه‌ی استعاری، نوشدارویی که به معشوق تعارف می‌شود که با آن از پس اقرار به لیبرالیست زبانی خود و خود افشایی‌اش، گلویی تازه کند.

(میز سالن)

ترکیب اضافی که  به‌طور ویژه، سالن را می‌توان مکانی برای بازجویی و اعتراف خویشتن معشوق به دست وجدان بیدار خود باشد.

(دارم با چشمانم اعتراف می‌کنم)

حس‌آمیزی در خور که در تقابل معنایی و تضاد دوتایی باروتی با سیاست پنهانی چشمان معشوقه است.

*موسیقی شعر:

چندین‌بار استفاده از آرایه‌ی واج‌آرایی، به آهنگین‌شدن‌کلام تحت تکرار آواها و حروف یکسان، کمک کرده است.

نظیر:

(لک لک …ن نت)

یا تکرار حروف ( ک) و ( ل) در واژگان ذیل:

(لکنت)‌‌ ، (دکلمه)، (الفبا)، (تکیه)

و یا تکرار حروف (ش)‌ و ( ا ) در واژگانی موجود در شعر.

همچنین استفاده از یگانه‌سازی و تکرار چندباره‌ی برخی کلمات بر موسیقی شعر، مؤثر بوده؛ نظیر:

(سالن)، (دانشگاه)، (مشکل)، (شهر)، (هفت تیر)

*بررسی زبان شعر:

زبان شعر، عامیانه و در محدود سطرهایی ادبی است اما درکل می‌توان زبان شعر را عامیانه دانست. شعر عاشقانه است و بدون پیچیده‌سرایی، تعلیق و اطناب، توانسته است  مضامین و مفاهیم شاعر را با تصویرسازی‌های به‌کارگرفته در سروده، پیوند دهد.

در شعر در چند مورد می‌توان واژگانی درست‌تر انتخاب کرد تا تألیف و نحو و موسیقی شعر را شیواترش داشت.

مثلا به‌جای واژه ی(ناهنجاری کلمات)،

واژه‌ی  شیوا، ادبی و آهنگین‌تری نظیر ِ( نشیب کلمات) نوشت.

یا واژه‌ی ترکیبی و ثقیل ( لب‌های تو حروف جدیدی در الفبای هفت‌تیر) را

با ایجازی خوانا و درست، نوشتش:

(لبهایت، ماشه‌ی الفبای هفت‌تیر)

و یا در این بخش شعر:

(نکته‌های مهمی خوابیده زیر پوست‌ات

می‌ترسم نکته‌ها چهره‌ات را کنار بزند)

می‌توان با حذف نکته‌ها و قدری ایجاز، متن را از حالت نثرگونه خارج کرد و شاعرانه اش داشت و  در تقابل معنایی و فرمیک با (نقطه‌های) در سطر پیش گفته شده در شعر، نوشتش:

(سطرها خوابیده زیر پوستت

می‌ترسم کتاب چهره‌ات کنار برود)

یا حشو واژگان را در این بخش شعر، پیرایش داشت:

(مشکل من خواب است

خواب‌های که در آن

خوب تعبیر نشدی

همین تعبیر موهای جا گذاشته‌ات در خواب

که این گونه کوتاه است موهای تو)

درست‌تر و شاعرانه‌تر می‌توان در سطر چهارم این بخش شعر نوشت:

(…خوب تعبیر نشده‌ای

مثل موهای جا گذاشته در رویایم

که کوتاه ست.)

یا در این بخش

(…این روزهایم مشکل نامرئی توست

با بی حاشیه‌ای از قدیم)

بر تالیف و نحوی درست‌تر نوشتش

(مشکل روزهایم، لحظه‌های مرئی توست)

*بررسی فرم شعر:

دو فضاسازی در یک روایت‌گری غالب در شعر وجود دارد:

 

الف) ستایش و شرح آرزوی دیدار  معشوق (دربخش کمتری از شعر)

ب) سیاست‌زدگی ناشی از افشاگری معشوق بر علیه خود و هجوم با واژگان معشوق به سوی شاعر و جهان(در بخش اعظم شعر)

که این دو فضاسازی،ابداعی بوده و با داشتن دو حس لطیف و خشن ِ گلایه‌ورز، توانسته مکمل هم باشند و پیوندی باورپذیر با هم داشته باشند.

و به طرفی نیز سیر دوری را در روایت‌گری شعر شاهدیم:

از بیداری و واقعیت‌نگاری در ابتدای شعر تا خواب همراه با تعبیرهایش در وسط‌های شعر،  و از آنجا تا شبه‌بیداری در مقام تمنا و آرزو در انتهای شعر که با بستن چشم‌های شاعر همراه است.

و گسستی طولی میان اجزاء شعر نیز در این نظرگاه دیده نمی‌شود.

در این شعر، روایتگری در مقام توصیف‌گری و طریق داستان‌وارگی، توانسته است با مخاطب ارتباط برقرار کند.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”