ریتم آهنگ

مروری بر کتاب «خطاب به پروانه‌ها» اثر استاد رضا براهنی

مروری بر کتاب «خطاب به پروانه‌ها» اثر استاد رضا براهنی

دکتربراهنی بیان تناقض‌ها وتضادهای موجود درتئوری وپراتیکِ شعرمعاصررا (به‌ویژه درشعرنیما وشاملو) به عنوان عاملی می‌داند که می‌تواند راه را به روی شعرجدی معاصربازکند.وی قصدخود درنشان دادن تناقض‌های میان تئوری وعمل در موردنیما وشاملورادر راستای برون رفت شعرمعاصروگشودن راه های تازه درشعرامروز می‌داند.  بانشان دادن این تناقض‌ها سدهایی که برسرراه شعرفارسی پیدا شده ووجود داشته،شکسته خواهدشد.براهنی باوردارد در موخره  کتاب “خطاب به پروانه‌ها”این برون‌رفت را تئوریزه کرده است. در بخش اول این کتاب هم شکل اجرایی و عملی این تئوری است که توانسته است این سدّها را بشکند وراه‌های تازه‌ای برروی شعرجدی معاصر بگشاید!
آیا دکتربراهنی آن‌گونه که خودمی‌گویدتوانسته این‌کارانجام دهد؟تردیدی نیست که اشعار متاخر براهنی باشعرشاملویی، تفاوت‌هایی ازحیث فرم وزبان دارد. اما این تفاوت تا کجاست؟ آیا نتیجه کار با تئوری تناسب دارد ؟آیابانشان دادن تناقض بین تئوری وپراتیک(=عمل)در شعر شاملو،توانست تحولِ شگرفی درشعرغیرشاملویی ایجادکند؟خروجی کاربراهنی چه بود؟ در حد واندازه‌ی تئوری‌ای که جارش زد بود،بود؟حال این وضعیت رابا خودشاملونسبت به نیما مقایسه کنیم، نتیجه متفاوت ازکاری است که براهنی کرده است.باآن‌که شاملو به قول براهنی اعتراضش به نیمارابرزبان نیاورد.وحدودنیم قرن ‌،سر یک اختلاف تئوریک بانیما(استادمورداحترام شاملو) سکوت کرد وبرزبان نیاورد تاسال‌ها پس ازفوت نیما که به گفته براهنی: «سرانجام این سکوت شاملورا چنان به درد آورد که ۴۶سال بعدبه زبان می‌آورد».وی ایرادشاملوبرنیمارا
واردمی‌داند. و باور دارداگرشاملوهمان زمان ایرادش راچاپ می‌کرد ،چه اتفاق‌ها که می‌افتاد که همگی به نفع شعرمعاصرتمام می‌شد.ازاین‌روی براهنی دیگرجایزنمی‌دانددراین‌جا نسبت به شاملوسکوت کند.ایرادگرفتن  وتوضیح تناقض بین تئوری واجرا در مورد شاملورا حق خودمی‌داند. بخشی ازموخره ی خطاب به پروانه ها به این ایرادها پرداخته است.براهنی ایرادهای خودرابه شاملومطرح می‌کند.بیشتراین ایرادها(به بیان براهنی تناقض‌ها) رامی توان درچندسطرودرقالب چندگزاره برشمرد:وابستگی اثربه بیرون ازشعر ،دراختیارگرفتن شعر برای چیزی غیرازشعر، ارجاع به بیرون شعر،مقدم داشتن شئ برکلمه وکلمه رادرخدمت شئ گرفتن ،و…)
براهنی می‌گوید:زیباترین شعرهای شاملو،شعرهایی هستندکه شاملودرآن‌ها خلاف گفته‌ی خودعمل کرده است. یاشعرهایی هستند که:درآنها کلمات انتقال معنی نمی کنند،روایت به کلی ازبین رفته است،معانی راپشت پرده نگه داشته است.اشعاری که تنها زبانیت زبان مطرح است».یعنی آنجا هاکه شاملوشگردهای موردنظربراهنی رادرشعرخودرعایت کرده است ،توانسته شعرهای زیبایی خلق کند. و نیز جاهایی که شاملوخلاف نظرخود(ناخودآگاه) عمل کرده است،توانسته شعرهای نابی بیافریند.
نتیجه آن‌که این موخره به ما می‌گوید: استادبراهنی -خلاف شاملو-:به تمام نقص‌ها وکاستی‌ها وچالش‌های شعرپیش ازخود به ویژه  شاملوکاملا آگاه بوده، صورت مسئله برای خودشاعرروشن بوده، شعرجدیدغرب رابه صورت آکادمیک آموخته‌(بهتراز نیما وحتی شاملو می‌شناختم)، توانسته حال خود رانسبت به گذشته شرح دهد ونیز دوگانگی محتوا وفرم، سوژه وابژه ،کلمه وشعر را نپذیرفته است.به بیان استاد:«اوشاعری‌ست که مقاطع بحران ها را دریافته وتضادهای ناشی ازاختلاف بین تفکرتئوریک وعملِ خلاقه رادرک کرده وصورت قضیه را به صورت تئوریک حل کرده وبه تمام نظریه های ادبی معاصرتسلط وشناخت کامل داشته است». حال باید گفت براهنی شاعر با وجودتمام این آگاهی‌ها (امتیازاتی که دو شاعر پیش از او نداشته اند)چه اندازه توانسته است از تئوری به نفع عمل وخلاقیت شعر بهره ببرد! آیا توانسته است در عمل به وسعت تئوری وآگاهی‌اش از تناقضات شعر پیش از خود،شعرخوب(به تعریف براهنی یعنی شعری که خودبیان شاعری را درهرنوبت اجرایی،با اجرای خودبشکند وتعریف کندودرخدمت هیچ چیز ،جزخودش نباشدو…) بسراید و آنگونه که خود می‌گوید:« اجرا کند »»؟ ایا گستره‌ وعمق  این اجراها(=سروده‌ها) به تناسب تئوری بوده‌است ؟آیا براهنی توانسته است باوجود داشتن تمام این امتیازاتی که ازآنها برخورداربوده وشاملو ودیگران ازآنها بی نصیب بوده‌اند،چندین مجموعه شعرچاپ کند؟ به ویژه درقیاس با شاملو که فاقداین امتیازات بوده، کدام یک توانسته‌اند دربعد عمل وخلاقیت، بیشترین دستاورد رابرای شعر معاصر داشته باشند؟
 اگر تعداد شعرها و حجم کار های تازه براهنی(از خطاب به پروانه ها به بعد) را برشمریم ،معلوم می شود این شاعر موفق به چاپ شعر زیادی نشده‌‌است.حجم کاراو  تنها به همان بخش آغازین خطاب به پروانه ها محدود می شود( با معیار اشعار چاپ شده). تازه از بین شعر های این مجموعه به تعداد انگشتان دست، شعر خوب وجود دارد.
اگر حجم شعر‌هاو خروجی کار براهنی در حوزه خلاقیت و اجرا  را با شاملو مقایسه کنیم معلوم می شود حاصل کار این دو به هیچ وجه قابل مقایسه نیست. تردیدی نیست که شاملو مجموعه اشعار موفق بیشتری منتشر کرده است. این نشان می دهد اجرا و سرودن شعر نیازمند انرژی و نیرویی است که نمی توان آنرا صرفاً به دانش تئوریک و بیان وفهم تناقض‌ها و…محدود کرد! اگر دستاورد شاعران دیگر را مورد مداقه قراردهیم،متوجه می شویم شاعرانی که درعین شاعری، منتقد و نظریه‌پرداز هم بوده‌اند،الزاما شاعران موفقی نبوده‌اند!ضمنا در مقایسه با شاعرانی که تنها به سرودن شعر پرداخته‌اند، دستاورد بهتر و بیشتری در عرصه خلاقیت و تولید شعر نداشته‌اند.
آیا درمیان شاعران پساشاملویی کسانی که خودغدغه نقدوچگونه گفتن و شکل وفرم دارندواثری در مباحث تئوریک شعر هم منتشرکرده‌‌اند، وجه شاعرانگی و خلاقیت آثارشان غنی‌تروشکوفاتر بوده وشاعران موفق‌تری بوده‌اند؟برخی براین باورند آن‌گاه که دغدغه یک شاعر،چگونه گفتن واندیشه‌ی فرم‌وتکنیک وجنبه تئوریک شعر باشد،درحوزه عمل وخلاقیت تنزل می‌کند!دکترشفیعی براین باوراست که میان تعالی وانحطاط دوره های ادبی وکیفیت وکمیت نقدادبی نسبتی وجوددارد. به این صورت که: درادواری که خلاقیت ادبی دراوج شکوفایی است وشاهکارها آفریده می‌شوند نقدادبی درصحنه‌ی ادبی حاضرنیست وبرعکس”(۲۱).ادواردبراون شرق‌شناس انگلیسی درکتاب تاریخ ادبیات خودنظری شبیه این دارد.
 اگر نتوان چشم‌انداز روشنی در مورد رابطه این دو، در شعر فارسی دهه‌ها و دوره‌های مختلف ارائه داد ،در مورد شعر دهه‌ی هفتاد و پس از آن،اما می‌توان
 اظهارنظر واقع بینانه ای کرد.در شعر دهه هفتاد و پس از آن شاهد توجه و تالیف وترجمه مباحث تئوریک و نظری پیرامون شعر ونقد و نظریه‌های ادبی هستیم.ترجمه منابع معتبر اروپایی در کنار مقدمه و موخره های دو شاعر شاخص(براهنی-باباچاهی) و بعضی شاگردان آنها، نشانه توجه به این جنبه و نمونه‌ای از این تلاش ها هستیم که دهه ۷۰ را از این جهت متفاوت تراز دوره‌های دیگر می کند.شاعران جوان این دهه وپس ازآن، تا به امروز،این اقبال را داشته و دارند که پیرامون مباحث نظری وتئوریک شعر ، دائما به این آثار ومنابع ارزشمند رجوع کنند و ذهن خودرا به دانش تئوریک پیرامون شعر و شاعری تجهیز کنند؛ منابعی که در اختیار شاعران دهه های پیش نبوده و یا اگر بوده،ناچیز و اندک بود.بااین توضیح، دقیق تر می توان کیفیت و وضعیت شعر امروز  را با شعر دهه‌‌های پیشین مقایسه وداوری کرد. تفاوت این است که به طور معمول شاعران در کنار سرودن شعر وانتشار مجموعه اشعار خود ،یک یا دو اثر تئوریک پیرامون شعر و شاعری منتشر کرده‌اند.در کنار دوشاعر شاخص وتاثیرگذار اقایان براهنی وباباچاهی شاعران جوان مانند،شمس آقاجانی،مهردادفلاح،خواجات‌و…هرکدام آثار تئوریکی از خود تالیف کرده‌اند.
در اینجا به خاطر این که مطلب به درازا نکشد، داوری در مورد مقایسه میزان موفقیت شعر دهه هفتاد وپس از آن را با گذشته به خود خوانندگان می‌سپارم .هرچند نظر خودم را خلاصه این گونه بیان می کنم : توجه جدی و پرداختن به مباحث نظری شعر، نه تنها به هر شاعر جدی و شاخصی کمک نخواهد کرد که اودر کار شاعری موفق تر باشد، بلکه شاعر را دچار نوعی وسواس و تعمد وتحمیل  می‌کند. توجه بیش از حد شاعر به این جنبه، قدرت و نیروی سرودن شعر ِپرتابی(شعری که حاصل الهام و به قول شاملو زایمان است)را خواهد گرفت ونیرویی بازدارنده برای شاعر است.زیرا او را وادار می‌کند شعر بسازد ونسراید.وادار می‌کند خودآگاه و از روی تعمد  انواع شگردها،تمهیدات ،مباحث نظری مطرح‌شده در فلان کتاب و یا نظریه های فلان نظریه پرداز معاصر غربی را بر شعر خود تحمیل کند.ویا شعری مصنوعی،فنی با انواع بازی‌های غیرطبیعی…ساخته شود.دراین صورت شعر ساخته می شود اما سروده نمی شود. سرودن مربوط به شعری است که از درون به بیرون پرتاب می شود وشخصی شده‌ی شاعردر درون شاعر نطفه بسته و زاده می شود.شاعربایدتنها به شعربیندیشد.فضای شاعرانگی  با کشف وشهود ونبوت(کلمه‌ازاخوان است)همراه است.پس شاعر سلوک می‌کند،به کلمات زیست شاعرانه می دهد، شعررا با جان و عاطفه و لب و دهان و نفس و روان خود، تلطیف وهم‌نوا میکند تا بتوانددرزبان که ماهیت شعراست، شوری برانگیزد ودرنهایت مخاطب را برانگیزاند.
براهنی از شاملو ایراد می‌گیرد و ضمن اشاره به شعرهایی از شاملو که در آن ها مفاهیم اجتماعی و انسانی بسیار برجسته است ،می‌گوید:« نالیدن از درد شعر نیست .ایجاد لذت هنری دگرگون کردن درد به سود زیبایی‌شناسی هنر، شعر است…»(همان:۱۷۳)وی در ادامه ضمن طرح ونمایاندن مشکلات شعر ونگاه شاملو در دوگانگی محتوا و فرم، سوژه و ابژه و دوگانگی کلمه و شعر( این ها را مشکلی می داند که هم در شعر شاملو است و هم در شعر نیما) می گوید :««ما این دوگانگی را نمی‌پذیریم ذیریم .شعر را با شعر باید سنجید».(همان:۱۷۳)
آیا  اطلاع و بیان این تناقض ها و دوگانگی ها و… توانست به شاعری براهنی کمک کند  تا شعر بیشتری را از خود به جای بگذارد!؟ ویژگی ها و امتیازاتی که مثلا شاملو آنها را نداشته است و یا بی توجه بوده است؟جواب منفی‌ست. واقعیت این است که بین این دو تناسب دیده نمی شود!
پرسش دیگر آن‌که  از جنبه عملی و اجرا  و نتیجه‌ی‌ کار یعنی سرودن شعر،دستاورد کدام یک بیشتر و چشمگیر تر است؟مشخص است  دست آورد شاملو.زیرا در اجرا وتولید حجم کارهای شاملو بسیار بیشتر است.
البته تنها مقایسه حجم شعر های سروده شده کافی نیست و نمی توان این مقایسه را تنها به میزان و اندازه شعر ها محدود کرد.بلکه توجه به تفاوت‌ها وتمایزات وبیان آن‌ها،چشم انداز فنی‌تری را پیش چشم ما معلوم می‌گرداند. مطابق دانش سبک شناسی در اینجا شعر شاملو نرم وهنجار رایج به حساب می آید و مجموع  مختصات و ویژگی‌های آن ، سبک فردی شاملو را تشکیل می دهد که اسباب تفاوت وتمایز سبک او از دیگر شاعران می‌شود. بنابراین شعر سپید شاملویی یک نوع هنجار است که شعر براهنی انحراف از آن هنجار به حساب می‌آید. پرداختن به دامنه و چند چون و میزان انحرافات شعر براهنی از شعر شاملو- که هنجار و نرم رایج بوده-  سبک فردی براهنی را تشکیل می‌دهد. در صورتی می توان متوجه سبک ویژه و یا بیان فردی براهنی بود که شعراو متفاوت و متمایز از شعر شاملو باشد. زیرا این تمایز ها و تفاوت ها در دل خود مجموعه ای از شگردها و مختصات زبانی، آوایی، معنایی، بلاغی و… را شکل می‌دهد که سبک فردی براهنی را تشکیل می‌دهد. درک و فهم بخشی از مقایسه میان براهنی  وشاملو از جنبه شعری و اجرا، به میزان و چگونگی انحراف شعر براهنی از شعر شاملو مربوط است.مجموعه اتفاقات و امتیازاتی که اسباب انحراف شعر براهنی از هنجار رایج و شیوه مسلط-یعنی شعر سپید شاملویی – گردیده‌است،  انحراف از نرم را تشکیل می‌دهد.این انحراف تا کجاها و درکدام ارکان شعر و چگونه بوده است؟برای فهم این موضوع ضرورت دارد میزان نوآوری و تازگیهای شعر براهنی را با تکیه بر نمونه ها تحلیل کرد. که خود،موضوع جداگانه ای خواهدشد. با مطالعه شعر خطاب به پروانه ها واشعار زبانی براهنی می‌توان میزان / درجه  انحراف را مشخص کرد وبرشمرد همراه با آن، متوجه تناقض میان تئوری واجرا(=عمل وخلاقیت) درمورد براهنی هم شد. به طور کلی بر این باورم که تازگی و نوآوری و انحرافات در شعر براهنی متناسب با عمق وغنای تئوری براهنی نیست. براهنی منتقد و نظریه‌پرداز، بسیار غنی تر و قدرتمند تر از براهنی شاعر است.نکته قابل توجه این است که ،این غنای تئوریک  نتوانسته به همان اندازه و بلکه بیشتر،  به غنای دامنه و درجه‌ی انحراف(مجموعه از نوآوری ها، تفاوت ها و تمایز ها)شعر براهنی شود. تنها کمک کرده است تا یک براهنی منتقد و نظریه‌پرداز را شاخص تر و مجردتر از گذشته نشان دهد؛ تا آنجا که او را پدر خوانده نقد شعر معاصر بدانیم .دستکارعظیمش نوشتن همین موخره خطاب. به پروانه هاست. بدون شک یک مانیفست مدرن وماندگار در شعر معاصر باقی خواهد ماند؛ متنی کم‌نظیر، موجز و عمیق در شعر و شاعری که نوشتن آن یک تحول بزرگ در تاریخ نظری شعر معاصر است.و ما در این زمینه فقیر هستیم.
مسئله مهم دیگری که در شعر براهنی برخلاف باورهای نظری وتئوریکش، در شعر وی دیده می شود،عنصر غیرزبانی عاطفه واحساس است. براهنی در مورد میزان شعریت و ناب بودن شعر شاملو ایراد می گیرد که شاملو در شعر های خود از زبان منحرف شده  وتوجه‌اش به بیان و احساس می باشد.از نظر وی توجه شاملو به بیان احساس وحضور این ویژگی درشعرشاملو در بسیاری از مواقع، موجب تنزل وجه شعریت شعر وی شده است.وآن را نوعی آلودگی می‌داند.امروز ما بسیاری از شعر شاعران  را که دارای ارزش ادبی است ،بدون در نظر گرفتن زمان و تاریخ ،در زمان حال می‌خوانیم ولذت می ‌بریم.آن‌ها را مناسب زمانه وحال خود می‌دانیم.این شعرها با گذر زمان، کهنه نمی شوند.ما همواره متنهایی را احضار می کنیم که ضمن ویژگی وجه ادبیت،احساس و عواطف انسانی مارا می‌شوراند.از طرفی گفته می‌شود ادبیات آن ویژگی است که اندیشه و تجربه‌های انسانی را ماندگار می‌کند.شاعران با بهره گیری از تمهیدات و شگردهایی که شعریت یک شعر را غنا می بخشند، می‌توانند اندیشه های انسانی خود را جاودانه کنند .همان گونه که نثر با عنصر روایت و شگردهای روایت پردازی ،خود را از فراموشی نجات می دهد
و باایجاد لذت و کشش ،موجب می‌شود آیندگان دائماً با خواندن آن متن ها ،آن‌ها را زنده نگه دارند،شعر هم به دلیل برجستگی زبانی و عنصر عاطفه ونیز عنصر روایت است که دائما درآینده احضار می‌شود.نکته آن است که شعر تنها با اکتفا بر زبان وزبانیت نمی تواند خود را معاصر کند، بلکه باید همزمان عناصروانرژی های دیگری مثل عنصر،اندیشه، عاطفه،احساسات وتجارب عام انسانی و…را هم داشته باشد.
شاعربایدبا تکیه بر عواطف عمیق انسانی خود، به سراغ زبان رفته وضمن درونی‌کردن مادیت زبان و تلفیق با عواطف و حالات آنی،آن را به بیرون پرتاپ کند. انرژی و تازگی موجود در شعر شاعران بزرگ را نمی‌توان به یک عنصر یا رکن شعر محدود کرد. دستکاری های زبانی به تنهایی نمی تواند اسباب ماندگاری و معاصریت بخشیدن  شعر شود بلکه غنای عاطفی و اندیشه‌های انسانی و پنهان بودن عواطف عمیق در لایه های زبان است که موجب می شود تاانسان معاصر در خلوت خود، برای لذت وکامیابی ادبی،به سراغ این متن ها برود.زیرا مجموعه‌ی قواعد و شگردهای شعری در چنین شعرهایی، درونیِ شاعرشده وانرژی اش را از آنجامی‌گیرد.اگر ما امروز تغزل فلان قصیده‌ی منوچهری را می خوانیم و لذت می بریم به خاطر داشتن این انرژی وتلفیق مجموعه‌ای از عوامل است که در یک متن جمع شده واسباب احضارش در آینده‌ می‌گردد.برای نمونه تغزل یکی از قصاید منوچهری را که به تازگی خوانده‌ام ،در زیر به عنوان نمونه می آورم:
جهانا چه بدمهر و بدخوجهانی
چو آشفته بازار بازارگانی
به درد کسان صابری اندرو تو
به بدنامی خویش همداستانی
به هر کار کردم ترا آزمایش
سراسر فریبی، سراسر زیانی
و گر آزمایمت صدبار دیگر
همانی همانی همانی همانی
همه روز ویران کنی کار ما را
نترسی که‌یک روزویران بمانی
ندانی که ویران شود کاروانگه
چو برخیزد آمد شد کاروانی
یکی را ز بن بیستگانی نبخشی
یکی را دوباره دهی بیستگانی
بود فعل دیوانگان این سراسر
بعمدا تو دیوانه‌ای یا ندانی
خوری خلق را و دهانت نبینم
خورنده ندیدم بدین بی‌دهانی
ندانی که ما عاشقانیم وبیدل
تو معشوق ممشوق ماعاشقانی
(منوچهری دامغانی )
اگر رجعت ما به این شعر منوچهری ولذت بردن از آن را تنها محدود به «شکل دیگر زبان »بدانیم جفا به شعر است.موسیقی شعر در کنار دستکاری‌های هنری زبان با اندیشه وعاطفه‌ای که درشعر منوچهری موجوداست ؛علت تکرار این شعر پس از قرن‌ها شده‌است.احضار شعرگذشته،بی‌گمان به دلیل تنها یک جنبه خاص نیست،بلکه مجموعه ای از از عوامل است.
دکتر براهنی شکل لذت بخش زبان را تنها دلیل توجه ما به شعر شاعران می داند. بهترین شعر منوچهری شکل لذت بخشی که شاعر به شعر داده است تنها محدود به زبان نمی شود. بلکه بخشی از آن مربوط به عواطف و اندیشه‌های انسانی می شود که همواره دغدغه انسان بوده و هیچ گاه کهنه نخواهد شد. درست است که در اینجا منوچهری زبان (هویت مشترک)را به فرم لذت بخشی به کار برده است یعنی شکل لذت بخشی به زبان داده که ما امروز آن را می خوانیم  واز گذشته به حال می آوریم تا حالمان را با این گذشته کیفور کنیم. اما خود این لذت را چه عناصر یا ویژگی به وجود آورده  یا بوجود می آورد؟طبیعی است زبان خود به تنهایی نمی‌تواند این را در خود ایجاد کند که ما در آینده آن را به عنوان یک متن ادبی بخوانیم و لذت ببریم!بلکه عنصر مهم دیگری که «درونی» است یعنی احساس وعاطفه هم این لذت را به زبان عطاکرده‌است (موسیقی هم بماند).
منظور ویژگی‌هایی‌ست که یک متن ادبی گذشته را به حال می‌اورد که دکتر براهنی  به درستی آن را این گونه آورده است:«درک حالیت حال درگذشتگیِ بخشی از گذشته‌ای است که جان های مایل به هم، جهان های آن جانها را هم به هم مایل می کنند».(براهنی،۱۳۷۴،۵۲)
درضمن ویژگی منطق شعر دریک متن به تنهایی نمی تواند اسباب معاصریت آن متن شود تا خود را دائماً در حال و آینده جاری کند.احضار بخشی از گذشته در حال، به عبارتی رجوع ما به متن هایی از گذشته، به صرف داشتن منطق شعر نیست، بلکه عناصر دیگری چون عواطف،احساسات عالی،تجارب فردی،عوالم مشترک انسانی و… که هنوز به خاطر ویژگی انسان بودن،همراه ما است.انسان های آینده هم به خاطر انسان بودن باز به این متن ها رجوع می کنند. ذکر بردار کردن حسنک وزیر به خاطر ویژگی منطق شعر دراین داستان نیست که ما آن را می خوانیم و لذت می بریم بلکه عناصر غیر زبانی این حکایت، یعنی  عواطف،دغدغه‌ها ودیگر اندیشه‌های انسانی در این حادثه وجود دارد وما امروز هنوز با آنها روبرو هستیم که باعث می شود آن را امروز بخوانیم وامروزی کنیم.برجسته کردن عواطف ودغدغه های انسانی در چنین متن‌هایی باعث می‌شودکه ما بدون  در نظر گرفتن تاریخ و زمان خطی، همواره به سراغ آن‌هابرویم واز خواندن آنها لذت ببریم. آن انرژی و نیرویی که باعث می شود که به یک  احساس وتجربه ویژگی شعریت بخشیده شودیا منطق شعری را بر آن حاکم گردد، شور و عاطفه انسانی است که در آن لحظه در درون شاعر حاکم بوده است.
این شور و عاطفه انسانی،به طور طبیعی موسیقی و شگردهای زبانی  را درونی خود کرده چنان به وجد می آورد که دیگر در قالب منطق عادی نثر گنجانده نمی‌شود.درچنین لحظاتی زبان، ناخودآگاه منطق خود را بر می گزیند و بر تن می کند. انرژی موجود در شعر،شعریت ساز می‌شود.  شور درونی وتموج احساسات ، در قالب جملات خبری عادی به بیرون پرتاب نمی‌شود.
به طور طبیعی  زبانی شورشی را می‌طلبد.این‌جاست که اسباب شورش زبان می شود.
اگر با این ذهنیت به سراغ اشعار خود استاد براهنی برویم نتیجه ملموس تری خواهیم گرفت. خوانندگانی که کمترین شناختی با شعر استاد داشته باشند، تایید خواهند کرد که ایشان “احساسی ترین شاعر معاصر ایران” است. اگر این احساس و عاطفه را از شعراستادبگیریم چیزی از زیبایی آن باقی نخواهد ماند ولذت آن کاملاً کم خواهد شد. زیباترین شعرهای مجموعه «خطاب به پروانه ها» انرژی اصلی خود را از شور و عواطف عمیق انسانی (غیر از زبان)گرفته‌اند.شاعر در هنگام خلق و یا اجرای این شعرها مغلوب عواطف و شور و احساسات انسانی خود بوده است و عناصری(انرژی) غیر از زبان، اسباب شورش زبانی و ایجاد منطق شعری شده است. این عاطفه عمیق را به راحتی می توان در این شعرها دید و حس کرد.آن‌هم با یک موسیقی که اسباب نوعی تغزل حماسی مدرن شده است:
شعرهایی از قبیل ««از هوش می»، ««نگاه چرخان»، «ه‍‌َه » و… نمونه‌هایی از این شور عاطفی وشور وشورش زبانی‌ست. که تنها متوجه “زبان” نبوده بلکه غیرزبان هم حضور وتاثیر داشته است.
اما براهنی وجود اندیشه و احساس را نوعی آلودگی می‌داند که شعر را از شعریت و منطق شعری دور می کندو به سمت نثر می برد:«به نظر می رسد که فقط یک فرق هست و آن اینکه بر اینها بیشتر منطق شعر حکم می‌کند و بر آنها بیشتر منطق نثر، در اینها نوعی ««ناب بودن و به خاطر خود بودن« هست و در آن ها« آلوده بودن و به خاطر یک اندیشه و یا احساس و یا حکایت دیگر بودن» است».
(براهنی،۱۳۷۴:ص۱۵۲)
پس می‌توان ادعاکرد زیباترین شعرهای براهنی شعر های حسی هستند وخواننده شعر وی، مجذوب همین احساس وشوری می‌شود که در شعر  هست. همین حس  و شور، زبان را از منطق عادی :خارج کرده، می شوراند،خلق موسیقی می‌کند،شگرد می‌آفریند،نغمه‌آرایی می‌کند ،زبانی حماسی و متمایل به زبان فاخر ادبی را برمی‌گزیند،لب ودهان ونفس و…را همراه ومتحد می ‌کند تا شعری متناسب با اعضا واحساس وبه طور کلی درون شاعر به سمت بیرون پرتاب کند. هرشعری که قدرت پرتابی بیشتری داشته‌باشد،اسباب لذت بیشتری خواهد شد.این پرتابی از درون به سمت بیرون است. این بیرون در اصل ، «درونی» دیگر است؛ درون خوانشگر وخواننده  که می‌توان آن را با این گزاره معروف بیان کرد:” از دل (=درون) برآمده و  بر دل می نشیند”. این‌مثل معروف مصداق شعر های پرتابی است که انرژی وعاطفه وحس عمیقی، در آنها وجود دارد.
برای این گونه شعر ها ،فعل سرودن را،  برای شعر هایی که کاملاً بیرونی و حاصل تعقل و تعمد  وتحمیل فلان شگرد باشد، فعل ساختن را باید آورد.
این نگرش به شعر با آنچه که شاملو شکل گیری شعر در ذهن شاعر را به زایمان تشبیه می‌کند و زایمان را حاصل نوعی نطفه پذیری در حال بیهوشی می‌داند یا مهمان ناخوانده ای که خبر نکرده وارد میشود…،همسو است.
براهنی می‌گوید:«« تنها  بیان تناقض ها و تضادهای موجود در تئوری و پراتیک شعر معاصر …می تواند راه را به روی شعر جدی معاصر باز کند». ما هم با تکیه بر همین تضادها که در تئوری و اجرا در شعر براهنی وجود دارد می گوییم: در شعر هایی که براهنی به واسطه یک احساس و عاطفه شعرش را سروده است.شعر زیبایی از آب درآمده است. آنجا که ذهن خود تماماً متوجه خود زبان بوده است الزاما شعر زیبایی خلق نکرده است. در بین اینها هم شعرزیبا وجود دارد هم شعر عادی. پس پس توجه به عناصری غیر از زبان به ویژه احساس و عاطفه نمی تواند دلیل بر این مدعا باشدکه شعر شعری ضعیف خواهد شد بلکه توجه به احساس می‌تواند منجر به خلق یک شعر زیبا شود. توجه به چیزی غیر از زبان، حتماً شعر را آلوده نخواهد کرد و اسباب تنزل ارزش ادبی شعر نخواهد شد. چه بسا این توجه (غیر زبان) اسباب خلق شعری ناب شود زیرا شعر نتیجه همراهی مجموعه ای از  عناصر و ویژگی ها است که به پشتوانه یک انرژی و عاطفه قوی پس از درونی‌شدن، منجر به یک اثر ناب می شود. به پشتوانه این تضاد در مورد خود براهنی می‌توان این این گزاره را این گونه بیان کرد:««  براهنی احساسی ترین شاعرمدرن معاصر است».
این حضور قدرتمند عاطفه در شعربراهنی نه تنها انحراف از نرم رایج یا همان شعر شاملویی نیست بلکه رجعت  قدرتمندانه‌ای به آن ویژگی‌ایی است که براهنی سعی در نادیده گرفتن آن در مباحث تئوریک خود دارد. وآشکارا آن را موجب دورشدن شعر از خودش که همان زبان است دانسته‌است و خوداو در حین اجرا نتوانسته آن را کنار بزند. براهنی در توضیح شعر شاملو،نیروی را عامل تنزل شعریت شعر شاملو می داند که خود آن را به گونه‌ای قدرتمندانه و با برجستگی بیشتر به کار می‌برد.
نکته پایانی در ارتباط با شعر براهنی وبه طورکلی در تضاد با این تفکر نظری ایشان این است که: تجربه شعر پرتابی با حس وعاطفه قوی به من می‌گوید همه چیز درشعر، تنهازبان نیست بلکه زبان در چنین حالات شاعرانه‌ای،بازیچه‌ی احساس ودرون می‌شود. این شورعاطفی‌ست که رستاخیز زبان/کلمات را بوجود می‌آورد.آن شور واحساس قوی براهنی هم به تقویت لحن(حماسی) منجرمی شود هم شعر را به سمت زبانی متمایل به زبان فاخر ادبی می‌کشاند تا زبانی گفتاری محض.دراین شعرها اگر شگردهای آوایی(انواع ضمایر پیوسته و جدا وتکرار…)را حذف کنیم ،زبان شعر ، همان زبان شعر شاملو است که تئوری «شعر زبانی» براهنی آن را رد می‌کند.این همان تضاد بین تئوری و اجرا است. تمام خوانندگانی که دستی در سرودن شعر دارند این نکته را دریافته اند و تایید می کنند که در ارتباط با موخره خطاب به پروانه ها،تمام آنچه را که به درستی براهنی در مورد ساز و کارهای یک شعر موفق در حین اجرا، می‌داند از قبیل: دگرگونی‌های نحوی، نحو زبان،رعایت ارجاع ناپذیر ی،قرارندادن زبان در خدمت معنی  وبه سود شکل،اتوماتیزه وضد اتوماتیزه،چند صدایی،تجاوز از قواعد دستوری،شکستن فرم،شگردهای تعویق وتاخیر معنا،تقویت قدرت آوایی شعر،جانشین کردن تضادهای صوتی به جای تناسب آوایی،رد انواع دوگانگی‌ها ،تقدم کلمه برشی،به کار بردن زبان در خدمت دگرگونی خود،تلاش برای نزدیک شدن به ذات شعر، تمرکز بر عمل نوشتن،جابجا کردن وظایف آحاد دستوری جمله،اهمیت به بافت کلمات به جای خود کلمات،قطع قاطعیت معنی،چند شخصیتی شدن زبان،شقاق،اسکیتزوفرنی،جلوگیری از کالایی شدن شدن زبان،شکستن مدام مکانیسم های اعتیادی،سرپیچی از مطلق های دستوری و معنی شناختی،بریدن از سنت پیش از خود،حفظ زبانیت زبان، تعدد فرم،ساختار زدایی از وزن و…. که در این موخره مورد توجه قرار داده است بدون تردید، توفیق به کار بردن  همه‌ی این امتیازات شعرخوب، نصیب خود شاعر نشده است. باندانستن و نخواندن این گزاره‌های تئوریک هم می توان شاعر بود؛ چنانکه خاقانی و حافظ و بیدل و بهار و دیگران شاعراند.شاعر درحین آفرینش شعر، باغنای تئوریک،همواره به این توفیقات شعری دست نمی‌یابد. فراموش نباید کرد ،عرصه شعر،متفات از عرصه‌های دیگراست. امروز شاعران جوان نمی توانند،تنهابا خواندن این مانیفست ویا با اجرای موبه موی این تئوری‌ها و گزاره های تئوریک و آنچه را که دکتر براهنی، امتیازات شعر ناب برشمرده است،نمی‌توان شاعر بزرگ شد. در صورتی به نفع شعریت شعر و ایجاد لذت بیشترتمام می شود که این گزازه‌ها و دانش شعری،از درونی شاعر شود.زیرا اگر شاعر،تعمدانه و از روی حرص و وسواس اینها را به کار بگیرد،حتما شاعری موفق نخواهد شد.وای بسا ناکام بیرون بیاید. زیرا شعر محصول یک یا چند اتفاق مشخص یا اجرای دقیق تعدادی شگرد ونظریه نیست،بلکه محصول مجموعه ای از حوادث درونی و بیرونی است. بسیاری از این اتفاقات  به طور آنی و گاه به تدریج در زبان شکل می‌گیرد. شعر فرایندی است که به تدریج ودر حال، شکل می گیرد. خودش خودش را تکمیل می کند.باید این شگرد ها بخشی از عادت ذهنی و ذوقی شاعرشود تا به علت تمرین وتداوم،نتیجه‌ای به نفع زیبایی شناسی شعر بدهد. وگرنه تردیدی نیست؛ هرگونه تعمدی از سوی شاعر برای به کار بردن مجموعه این  شگردها  وتمهیدات به ظاهر تازه وپسامدرن و دستکاری‌های عامدانه، نتیجه وخروجی‌اش ساختن مجموعه‌ای از شعر هایی است که شکل معما و چیستان خواهندگرفت و توفیق سرودن مستمر شعر خوب را نصیب شاعر نمی کنند.چه بسا همین امتیازات وابزارهای ایجاد شعریت ،شاعر را تنها درسرودن تعداد محدودی شعر ناب یاری کند. و ای بسا شاعرانی را هم  ناامید از ادامه کارشاعری از هدف اصلی  باز داشته ودچار عارضه‌ی جوانمرگی کند.نکته مهم پایانی که جای تامل دارد این است تمام اشعار خطاب به پروانه‌ها ،الزاماً از جهت زمانی، پس از پایان نگارش مانیفست سروده نشده‌اند.پس نگارش مانیفست‌براهنی تماما پیش از سرودن اشعار نبوده است.به عبارتی مشخص،دکتر براهنی  الزاما بخش نخست کتاب خطاب به پروانه ها(=اجرا)ی خود را پس از
نوشتن مانیفست یاموخره(=نظری)خود  نسروده است.دقت در تاریخ سرودن شعر های این کتاب مشخص می کند که تعدادی از اشعار، پیش از موخره  تعدادی پس از آن ،ودر مواردی هم‌زمان سروده شده اند. در نتیجه آن گونه که اشاره شد اینگونه نیست  که گمان کنیم اشعار خطاب به پروانه ها تماماً حاصل اجرای دقیق و موبه موی  نظریات دکتر براهنی بوده ویا ایشان ابتدا مانیفست را نوشته است سپس اشعاری را مطابق آن مانیفست سروده است. بررسی تاریخی بسیاری از مانیفست های ادبی۱ ومکتب‌های شعری هم،این نگرش را تایید می‌کند که بخش هایی از مانیفست‌هایا متن‌های نظری پیرامون شعر و شاعری، از دل سروده های خلاق  به وجود
می‌آیند و خلاف دیدگاه دکتر براهنی و بسیاری دیگر، شکل نظری وتئوریزه شده‌ی خلاقیت‌ های شعری هستند که شاعران در حین تجربه و سرایش شعرخود متوجه این شگرد ها و تمهیدات شاعرانه شده و عملاً متوجه اهمیت آنها در ایجاد شعر ناب و لذت های شاعرانه بوده‌اند و بعدها  آن‌ها را در قالب مانیفست ادبی ویژه-نظرات خاص پیرامون شعر و شاعری–   سامان داده‌اند. این نکته در مورد کتاب دوگانه خطاب به پروانه ها هم صدق می کند. مطالعه دقیق این شعرها نشان می دهد که خود براهنیِ نظریه پرداز هم موفق نشده است تمام آنچه را که در مانیفست خود آورده در حوزه خلاقیت به کار بگیرد.  ذات شعر اساساً این گونه است که نمی تواند چنین گزاره های علمی ومتن های تئوریک را که حاصل دقت  وسامانمندی  و منطق پژوهشی‌اند ،برتابد.زیرا آن را در تضاد با هویت سیال خود می‌داند‌. این رویکرد  حتماً به نفع شعر نخواهد بود.
هرچند دکتر براهنی به واسطه تسلط بر زبان انگلیسی، نظریه های ادبی معاصر غرب را کامل شناخت داشته  اما رد بعضی از تاکیدات او بر زبان را می توان در آثار یدالله رویایی هم سراغ گرفت. رویایی در دهه های قبل که شعر اجتماعی و سیاسی، شیوه مسلط بود در آثار خود به زبان و کاربرد های زبان، هنجارگریزی زبانی و ستیز با نحو و…، اشارات مستدلی دارد. منتقد هوشمندی چون براهنی حتماً آثار نظری رویایی را مورد توجه خود قرار داده است.
یدالله رویایی خیلی پیش از دکتر براهنی  مباحثی چون فیزیک لغت،منطق ومعنا درشعر و…طرح می‌کند.نقدجدی  بر موخره خطاب به پروانه ها این است که براهنی تنها زبان وزبانیت را برجسته می‌کند و احساس شاعرانه، عاطفه ،شور و شهود را توجهی نمی‌کند.اما رویایی  زبانیت زبان را  خیلی پیش از براهنی  با عنوان »حکومت زبان» مطرح می‌کند(رک:چهره‌پنهان حرف،ص۷۴) جوهر شعر را مجموعه‌ای از عوامل وویژگی‌ها می‌داند.وی آنجا که در مورد تکوین شعر و جوهر شعر و آنچه که مربوط به خلق شاعرانه است ،سخن می‌گوید نقش اساسی را : ادراک، احساس، ذهن،تاثر، هیجان و تکان …می‌داند و می نویسد:«« بر این مبنا دو کار اساسی برای شاعر تشخیص می دهیم در وهله اول احساس شاعران و در مرتبه دوم هنر شاعری. هنر شاعری بازی یافن ماهرانه‌ای است که برای زندگی دادن به همان احساس شاعرانه صورت می‌گیرد»وی  منظور خود از احساس شاعرانه را این گونه شرح می‌دهد:« همه ما در بعضی لحظات و مواقع یک حال تکان‌دهنده، هیجانی و گذرایی بر اثر دیدن یا تصور ذهنی چیزی احساس می کنیم… این حالت را ممکن است؛ یک حادثه غریب یا یک جنگل، یک شور عاشقانه یا یک غروب آفتاب، یک گوشه از زندگی یا یک دریا، اندیشه مرگ یا یک شب مهتابی و …
در ما برانگیزاند(هلاک عقل:۱۵۱) بیان مقایسه دیدگاه های براهنی با رویایی عنوان مستقل است که می شود مفصل به آن پرداخت اما یک ضعف اساسی آثار تئوریک جناب رویای این است
 زمانی که پیرامون شعر و شاعری و مباحث تخصصی شعر مینویسد،با نحو ومنطق نحوی که ویژه  شعر است،نظریات تئوریک خود را مطرح می‌کند .این نثررویایی خوانندگان جوان را به زحمت می‌اندازد وبه ناگزیر برداشت‌های چندگانه‌ای هم از نظریات او می‌شود:«جذب ناآگاه جهان را شاعر از جهان تماشا هایش می گیرد و یا که شعر جهت از جهان می گیرد و قدرت تماشاست وقتی که تماشا را در خواب و در رویا می کند یعنی تماشا های او از برابر چشمان می گذرند…».
این بند آغازین یکی از فصل های کتاب «چهره پنهان حرف» است که رویایی به
همان شیوه‌ای که بر شعرش حاکم است آن را بیان کرده است. رویایی دیدگاههای تئوریک خود را در مورد شعر حجم و به طور کلی شعر،با نثری بی تکلیف مطرح کرده است. در حالیکه دکتر براهنی با نثری شفاف و علمی نظریات و آموخته‌های تئوریک خود را مطرح کرده است.یکی از تفاوتهای دیگر براهنی با رویایی در مورد شعر این است که رویایی تمام قدرتی را که براهنی متوجه زبانیت زبان می‌‌داند ، متوجه خود شاعر می‌داند.
برای رویایی،خود شاعر سلطان بلا منازع است نه زبان.رویایی در بیشتر آثار نظری خود،«شاعر» یا «من»را نهاد وفاعل آورد است:«اینکه می گوییم جادوی واژه ها را از یاد نبریم از آن است که واژه ها جادویی ندارند اگر ما بهشان ندهیم…(رویایی:۲۰)،« معنا و منطق خودش را به شعر تحمیل نمی‌کند، تحمیل از سراینده شعر است…(همان،۷۲)،« بدین‌گونه شاعر هر کلمه را با چهره و طنین …و به هر کدام خصلت و خصیصه معینی می‌دهد… دو کلمه را با هم متحد می کند و شخصیتی واحد با آن دو می دهد..(هلاک عقل به وقت اندیشیدن، ۱۳۹۱،ص۸) براهنی همه را متوجه زبانیت زبان می‌کند.شگفت آن‌که این برجسته کردن یک ویژگی و عنصر خاص در مباحث نظری پیرامون شعر،عینا دراشعار براهنی وحتی  شاگردان او هم بازتاب یافته است ودیده می‌شود.آری افراط ویک‌سونگری نظری منجر به افراط درشعر وعمل می‌شود.
تردیدی نیست امروز شاعران ،به ویژه شاعران جوان در صورت داشتن استعداد و توانایی فردی با مطالعه این متن های تئوریک و اطلاع از چند چون شگردها و رموزشاعری و تجهیز ذهن خودبه انواع تمهیدات شعری وهمراه‌کردن آنها با،تجرببات درونی وکشف وشهود فردی،می‌توانند اشعار ناب درخشانی بسرایند. جدا از هر نقد و نظری، موخره کتاب خطاب به پروانه ها ،یک متن‌ تئوریک متفاوت و ممتاز است که حتی ضرورت دارد به عنوان یک واحد درسی در دانشگاه ها تدریس شود در این زمینه خلأ های زیادی داریم.
پایان. عبدالله سلیمانی
___________————————————————————————–
۱(بنده  مقاله ای جداگانه پبرامون مانیفست‌های ادبی نوشته‌ام)
پایان

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”