ادبیات و واقعیت در پرتو داستانهای منتشر نشدهی مارسل پروست
نوشتهی اِمی سیمون زَوَل (منتقد ادبی، مترجم و رییس انجمن سوئدی مارسل پروست)
ترجمه: شادی (خلیفه) سلطانی
رازهای مارسل پروست حقیقت را در مورد کتابهایش نمی گوید. کششی که مارسل پروست نسبت به مردان دیگر احساس می کرد، با لباس مبدل در کتابهایش نمایان میشوند.
شبی در ماه می سال ۱۹۲۱ آندره ژید در خانهی مارسل پروست به دیدارش می رود. هر دو در سالن نشستهاند. روی دیوار، همان پرترهی مشهور پروست با چهرهای درخشان و گل کاملیای سفید بر یقهاش، آویزان است. هوای اتاق بسیار گرم است، با این حال پروست از سرما می لرزد. شروع به صحبت دربارهی همجنسگرایی میکنند. ژید تعریف میکند که مدتی است که مشغول نوشتن خودزندگینامهای است. در آن میخواهد حقیقت را دربارهی خودش بازگو کند. پروست به او میگوید، همهچیز را می توانید بگویید به شرط اینکه از نوشتن واژهی من خودداری کنید. ژید میگوید نمیتوانم چنین کاری کنم. چند شب بعد دوباره ژید به دیدار پروست میآید. باز درمورد همجنسگرایی صحبت میکنند. پروست اظهار پشیمانی می کند که چرا تمام آن هوسی که خود تجربه کرده را در رمانهایش برای دختران جوان خرج کرده است. پروستی که هرگز با زنی عشقبازی نکرده بود. برای مردان همجنسگرا تنها آن احساسهای نفرتانگیز و ناخوشایند باقی مانده بود. ژید میپرسد چرا؟ پروست پاسخ میدهد که کشش و زیبایی چندان ربطی به هم ندارند. جوانی آسانترین چیزی بود که اجازه می داد به رمان منتقل شود. همان سال ژید بخشی از کتاب «سدوم و عموره»، چهارمین قسمت رمان «در جستجوی زمان از دسترفته» را میخواند. در دفتر یادداشت روزانهاش مینویسد: از آنجایی که می دانم او به چه میاندیشد، چه هست، برایم دشوار است که در این صفحات چیزی جز دورویی و تظاهر ببینم، میل محافظت از خود، یک استتار در هوشمندانهترین شکل ممکن، چرا که هیچ کس نخواهد خواست یا نخواهد توانست او را قضاوت کند. این جرم علیه حقیقت حتی باعث رضایت همگان هم خواهد شد.
ژید تنها کسی نبود که آثار پروست را نوعی بازی جعلی می انگاشت. پیش از این از گوشه و کنار شایعههایی در مورد زندگی جنسی پروست به گوش می خورد و عدهای معتقد بودند که بعضی از شخصیتهای زن رمانش را میبایست مرد نامید. پانزده سال پس از مرگ پروست مقالهای افشاگرانه در مورد رابطهی عاشقانهاش با راننده و منشیاش آلفرد آگوستینلی (Alfred Agostinelli) منتشر شد و دوازده سال پس از آن مترجم و نویسندهای به نام جاستین اُ برایان قضیهی شایعات را تا آخر دنبال و تحلیل کرد و با مدرک نشان داد که آلبرتین، عشق بزرگ شخصیت اصلی رمان «در جستجوی زمان از دست رفته»، همان آگوستینلی است. آلبرتین در اصل چیزی نبود جز یک انتقال، جابجایی آگوستینلی، عشق بزرگ پروست در زندگی واقعی، عشقی که پروست با این ترفند از پاسخگویی بهخاطر آن طفره رفت. و از این پس تئوری جابجایی به دنیا پا گذارد. از حالا به بعد این تئوری بخشی جداییناپذیر و رازآلود از دستگاه فهم و توضیحی شده که کتاب در جستجوی… پروست را احاطه کرده است. در فرهنگ همجنسگرایان به آن به اسم استراتژی یا راهکار آلبرتینی پرداخته میشود و آلبرتین شاید مشهورترین تغییر جنسیت در فرهنگ قرن بیست غربی باشد.
این جابجایی شاید ساز و کار تاویلی سادهانگارانه، فضولمآب و مایوس کننده به نظر بیاید: در مورد پروست به گفتهی شاعر کانادایی اَن کارسون، هنگام کنکاش در مورد آلبرتین گریزناپذیر است.
ایده و نمایش پروست به عنوان نویسندهای که حقایقی را پنهان میکند، پایانی ندارد. وقتی که سال گذشته ۹ دست نوشتهی چاپ نشده و ناشناخته از پروست پیدا شد، این موضوع پررنگتر شد. این کشف بزرگ توسط منتقد ادبی برنارد دو فَلوا در آرشیو شخصیای که ۴۰ تا ۵۰ سال دستنخورده مانده بود، انجام شد. به نظر میآید که پروست هرگز خود به کسی در مورد این یادداشتها اشارهای نکرده باشد، اما موضوع و سبک نوشتارشان بسیار شبیه داستانهایی است که او در ۱۸۹۶ نوشته و در روزنامهها منتشر و بعدها در مجموعهای در اولین کتابش به نام «سرگرمی ها و روزها» (۱۸۹۶) به چاپ رسانده بود.
به نظر لوک فرِس ، که یادداشتها را در مجموعهی «دوست نامهنگار مرموز و داستانهای چاپنشدهی دیگر» (۲۰۱۹) بررسی و ویرایش کرده، در این نوشتهها پروست به نوعی احساسات درونیاش را خالی کرده، یک دفتر یادداشت روزانهی مخفی که در آن حقیقت واقعی گرایش جنسیاش را بیان کرده است.
در قطعهی منثور ناتمامی با عنوان «خاطرات یک ناخدا»، به طور مثال یک ناخدا در مورد دیدارش با یک ژنرال جوان خیالپردازی میکند. در نوشتاری دیگر، قهرمان به دنیای زیرزمینی میرود تا از ارواح در مورد گرایشات جنسیاش پرسش کند و راهنمایی بگیرد. و در داستان آغازین به نام «دوست نامه نگار مرموز»، کریستین جوان آرام آرام از احساس شدیدش نسبت به دوستش فرانسواز ، بیخبر از همه چیز، در حال از پا درآمدن است. وقتی فرانسواز متوجه میل شدید او به خود میشود مردد میماند که آیا از سر دلرحمی با دوستش کریستین همخوابه شود تا جان خود را نجات دهد یا نه.
او با پزشکی مشورت میکند که باکرگی کریستین را بیماریای می پندارد که باید از آن رهایی یابد و درمان شود، و یک کشیش که برعکس معتقد است کریستین باید بمیرد تا روحش را از گناهی که گرفتارش کرده نجات دهد. به نظر می آید که خود پروست نسبت به روابط فیزیکی درگیر احساساتی مشابه بودهاست: یا از دست دادن زندگی یا باختن روح. اما هیچ یک از این نوشتارها در مجموعهی «سرگرمیها و روزها» چاپ نشدند، با وجود اینکه تمام داستانهای کتاب در مورد همان تعریف تراژیک و گناه آلود عشق در روابط بین زن و مرد بودند. در بیشتر این داستانها شخصیت اصلی مرد جوانی نیست بلکه زن جوان بیارادهای ست که قربانی میل و اشتیاق شدید و پر ملالش می شود. در داستان «اعترافات یک دختر»، که معمولا از آن به عنوان یک پرترهی شخصی نام برده می شود، اشتهای جنسی دختری به مردان تا آنجا پیش می رود، که وقتی مادرش به طور تصادفی، چهره ی دختر را برافروخته از هوس میبیند، غش میکند و از بالکن پایین میافتد. پروست مثل یک دختر؟ می توان حدس زد که در صد سال پیش تا چه حد آزاد نوشتن و بدون احساس گناه از همجنسگرایی سخن گفتن، دشوار بودهاست و پروست به دلایلی از در معرض خطر قرار دادن خود در اذهان عمومی دوری گزیدهاست. اگر با در نظر گرفتن این ها پروست را بخوانیم بر صفحههایی از کتابش روشناییای می افتد که در غیر این صورت برای همیشه در آثارش دیده نشده باقی می ماندند. اما آیا باید نتیجه گرفت که پروست هنگام خلق آثارش حاضر بوده به هر قیمتی وجههی خود را حفظ کند؟ شاید جای آن دارد که به این موضوع فکر کنیم که ما از ادبیات توقع کدام حقایق را داریم. بی شک تحلیلهایی با تمرکز بر بیوگرافی پروست از آثارش وجود دارند. اما تمایل یک نویسنده برای نوشتن در مورد تجربیات خود بدون وفاداری به یک الگوی واقعی یا یک واقعیت قابل تعیین عینی، بر اساس گفتهی ژید، نمی تواند جرمی علیه واقعیت گویی باشد چرا که یک اثر ادبی، همچنین یک اثر خودزیستنگاری، بر حقیقت خودش استوار و فقط به خودش وفادار است. این حقیقت، تنها حقیقت اثر، دنیایی که نویسنده از طریق نوشتن به حرکت وا میدارد، نمیتواند با چیز دیگری جز خودش سنجیده شود. بنابراین وقت آن رسیده که نظریهی جابجایی و کل این ایده که نوشتن برای پروست نوعی استتار بیوگرافی است، دوباره ارزیابی کنیم. ظاهرا پروست به تغییر جنسیت بهعنوان روشی برای حرکت آزادانه در هوسهای خود و ترسیم واضحتر فراز و فرودها و روند عشق و حسادت، نیاز داشته است. به همین دلیل، قطعات منثور در «دوست نامهنگار مرموز»، صادقانهتر و واقعیتر از هیچ کدام از داستانهای مجموعهی «سرگرمیها و روزها» نیست. مطمئنا این نوشتارها یا قطعات منثور به چند دلیل در این مجموعه جا نگرفتهاند، آن دنیای همجنسگراییای که به تصویر میکشند، می تواند یکی از آن دلایل باشد. اما بیشتر از آنکه این نوشتارها را اسرار نهان فرض کنیم، باید آنها را همان که بودند در نظر بگیریم: مواد، تمرینهای نوشتاری. چرا که در واقع گاهی یک آلبرتین، فقط یک آلبرتین است.
کتاب شناسی مقاله
Les plaisirs et les jours av Marcel Proust, Calmann-Lévy, 1896.
Noveller av Marcel Proust, övers. Karin Bong, Tiden, 1950. Journal, 1 (1887-1925) av André Gide, Gallimard, 1997.
Proust’s lesbianism av Elisabeth Ladenson, Cornell University Press, 1999.
Le mystérieux correspondent et autres nouvelles inédites, red. Luc Fraisse, Editions de Fallois, 2019
Albertineutredningen av Ann Carson, övers. Mara Lee, Faethon, 2020. Artiklar “Albertine the ambiguous: notes on Proust’s transposition of the sexes” av Justin O’Brian, Publications of the modern language association of America, Vol. LXIV, nr 5, 1949 “Marcel Proust och André Gide: paralleller, kontroverser och ställningstaganden i kritiken omkring 1930” av Sigbrit Swahn, Moderna museets Proustsymposium, 6 december 2013 (opubl.)
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”