ریتم آهنگ

همگرایی فعالانه شاعر‌‌ان زبانی و پسا‌زبانی؛ مارک‌‌ و‌الاس

همگرایی فعالانه شاعر‌‌ان زبانی و پسا‌زبانی؛ مارک‌‌ و‌الاس

همگرایی فعالانه شاعر‌‌ان زبانی و پسا‌زبانی؛ در گفتگویی با مارک‌‌ و‌الاس

ترجمه و‌‌ تألیف: دکتر سعید جهانپولاد

 

 

اشاره:

 

گفتگو با پروفسور مارک والاس  دکتر‌‌ای شعر شناخت‌شناسی دانشگاه کالیفرنیا آمریکا

مارک والاس دکترای خود را از دانشگاه ایالتی نیویورک در بوفالو دریافت کرد، جایی که به عنوان دستیار  شاعر «چارلز بر‌نشتاین» کار می کرد.‌‌ والاس از سال ۱۹۹۵   کرسی های شعر شناخت شناسی و رویدادهای ادبی را در واشنگتن دی سی و دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در سن مارکوس بنیان نهاد.

والاس کتاب های داستان، شعر، ژانر مختلط و‌همچنین کتاب‌های چاپی و‌الکترونیکی بسیاری درباره شعر و شاعران و نظریه های شعری و ادبی نوشته.

تلاش او در سال ۲۰۰۲ برای او‌ جایزه شعر «گرترود استین» را به همراه آورد. وی در حال حاضر در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا «سان مارکوس» تدریس می کند، نظریه پرداز شعر پسا زبانی همراه با «استیو مک کافری» و «ران سالیمان» و …شاعرانی که وضعیت پسا زبانی در شعر و هنرها را تشریح میکنند.

 

 

 

تعاریف در دوره جدید، تفاوت‌های شعر زبان و پسا زبانی

 

پرسش و پاسخ

 

گفتگوها ؛ پرفسور «مارک والاس»؛ شاعر، نظریه پرداز

ترجمه و تالیف؛

دکتر سعیدجهانپولاد؛ شاعر و پژوهشگر‌ زبان و ادبیات تطبیقی ملل

 

 

پرسش : شعر پسازبانی چیست؟

 

پاسخ:

مانند اصطلاح مدرنیسم و پست مدرنیسم اصطلاح شعر پسا‌زبانی نیز بیانگر این است که چنین شعرهایی پس از‌ حوزه قابل توجه دیگری از فعالیت ادبی و در این مورد شعر زبانی به وجود می آیند، بنابراین تعریف شعر پسازبانی شامل تعریف شعر زبانی نیز می شود و همچنین تعریف اینکه “به دنبال” رسیدن به آن حرکت ادبی قبلی  چه رویکردهای تازه ای قابل بررسی است و البته  تشخیص اینكه ارائه تعریفی كامل از هر زمینه نظری از فعالیت ادبی امری غیرممكن است، از آنجا كه ادبیات پیشرو، یک ادبیات چند وجهی، مشوش، بی انضمام و شمایل گرایانه است و نمی‌تواند در حد هر تعریفی باشد، امری مهم است، بنابراین هر تعریفی از یک ناحیه از کنش نوشتاری  یا باید محدود کننده تلقی شود یا آنچه که ممکن است مفید به فایده  باشد، به عنوان یک روش موقتی و جزئی برای درک پیچیدگی های متغیر فعالیت ادبی، دوره ای در بهترین حالتش اگر تعریفی  بتوان بر آن قائل شد. می‌توان از فرآیند جابجایی  وضعیتی  فرهنگی و اجتماعی و ادبی  بر آن قائل شد؛ بنابراین  باید چنین گفت شعر زبان را می توان کار شبکه ای مرتبط با شاعرانی دانست که در تعدادی از مبانی  اصولی شعر و بیان اجتماعی در مورد رابطه بین زبان و سیاست و سیاست تولید  فرهنگی سهیم هستند، اگرچه جهت گیری آنها در این مبانی اغلب  به طور قابل توجهی با هم متفاوت است.

برخی از شاعران زبان، مانند «چارلز برنشتاین» ، «لین هژینیان» ، «رون سلیمان» و «لسلی اسکالاپینو»، نظراتشان از یک وضعیت  تازه تر در حوزه های دیگری حکایت دارد و  دیگران با برتری برابر (جوآن ریتالاک، کارلا هریمن، پی‌اینمن، نیک پیومبینو، تینا داراغ، جیمز شری، تام ماندل، هانک لیزر و بسیاری دیگر) چنین نکرده اند، اگرچه برای برخی  آنان  در چینش چنین  وضعیتی ممکن است سهیم باشند و تحولاتی را رقم زده اند.

شاعران زبانی معمولاً می بینند که زبان به وسیله روابط قدرت ساخته شده است و نه به صورت هنر متعالی، یا جهانی یا طبیعی.   شاعران زبان در بیشتر موارد به شدت به نظریه های ادبی علاقه‌مند ند، بنابراین مسائل نظری مطرح شده  در‌شعر آنان بخش قابل توجه ای از  بدنه و ساختار شعر آنهاست و این در مقایسه با متداول ترین شعر‌ها که انتقاد و نظریه را توصیفی ثانویه می‌دانند در بسیاری موارد  بدون ارتباط تلقی می شود و به طور خاص  بسیاری از شاعران زبانی، روشی  در کنش نوشتار اکتسابی تجربه کرده اند،  كه شامل  انعکاس و انتظام ساختارهای گرامری از ساختارهای قدرت جوامع غربی و تمایل بر تمکین از این روند هست، ( در واقع خود این روش اکتساب، تفاوت عمده شعر زبان  با شعر پسا زبانی است )  یکی از دغدغه های اصلی شاعران زبان شامل شیوه های نگارش شعر با زبانی ساده تر که ادعا می‌کند جهان را “همانطور که هست” توصیف می کند نسبت به محدودیت های ساختار نشانه پرداز معنا گستر، که نسبت به آن بینشی ندارند. شاعران زبان همچنین اشاره کرده اند که چگونه به ژانرها و اَشکال سنتی شعر اروپایی تمایل دارند و ساده لوحانه ارزش های غربی را منعکس کنند.

این نویسندگان، شعر را آگاهانه، مشروط به محدودیت های ایدئولوژیکی و قدرت کلمه نوشتاری در فرهنگ غربی می دانند.

به همه این دلایل ، شاعران زبان در سطح فرم شعری تجدید‌نظرطلبان بنیادین تلقی می شوند، آنها تمایل دارند که اَشکال سنتی، تغزل، روایت، ذهنیت گرایی و کنش نوشتاری  را بازنمایی ساده لوحانه ای کنند و همچنین تأکید وجودی خود را در شعر پیشرو آمریکایی بر محور گفتارزبانی دیکته شده، مورد تردید و رد قرار دهند، (همین موضوع تفاوت دیگر این دو جریان شعری است به اندازه باریک مو)  بسیاری از عدولهای آنان  کاملاً جنبه آمرانه دارد – مواردی وجود دارد که بسیاری از شاعران زبانی معتقدند شعر نباید بر بینش نظری خودش وفادار بماند ( و در اینجا با پسا زبانی به اشتراک رسیده اند)

در اکثر موارد شاعران پسا زبانی این تصور را پذیرفته اند كه ساختارهای زبانی به طور حتم بر سیاست های تولید فرهنگی تأثیر می گذارند و از آنها تأثیر می پذیرند.

آنها همچنین پذیرفته اند كه زبان بوسیله  روابط قدرت ساخته می‌شود و اینكه نمی تواند ساده انگارانه به امر هنر متعالی و یا به  انتظام هنری در جهان طبیعی دسترسی پیدا كنند و یا به صورتی غیر بیولوژیکی همان انتظام و یا غیر انتظامی كه جهان “در واقع” هست  را  باز‌نمایی آمرانه کنند و در نتیجه خود را در وسط‌‌ ‌ یا به نقش حد واسط بین جهان و هستی و زمان  قرار می‌دهند ( این یکی دیگر از تفاوتهاست ) با این حال رابطه آنان با نظریه ادبی اغلب با شاعران زبان بسیار متفاوت است.

از نظر شاعران زبان در زمان ظهور ، نظریه ادبی یک گفتمان حاشیه ای بود که آنان را وا می گذاشت تا پرسش نظریه ادبی،  همچنان بخشی اصلی از عملکرد بسیاری از شاعران پسازبانی پرسش از ذات  نظریه باشد، شاعران پسا زبانی تمایل دارند این کار را با یک چشم دوسو و اغلب خسته انجام دهند.

بعلاوه ، شاعران پسازبان تمایل به استفاده از ژانرها و اشکال  متنوع دارند که اغلب صریحاً توسط برخی از نظریه پردازان  زبانیت مورد انتقاد قرار می‌گیرند؛  بنابراین ، در حالی که روایت، تغزل، معنویت و شعر در روزمره گی و گفتار زبانی،  اغلب به عنوان عناصری ظاهری متجلی می شود  که شاعران زبان تصور می کنند باید از آن عدول کرد، نقش شاعران پسا‌‌زبانی مانند جولیانا اسپار، سوزان اسمیت نش  جفرسون هانسن ، لیز ویلیس ، پیتر گیززی ، کریس استروفولینو ،  جنیفر مکسلی ، جو راس ، لیزا جارنو ، خودم و بسیاری دیگر آگاهانه از یک یا چند مورد از این عناصر ویژه در آثار خود به قوت بهره برده ایم  بدون اینکه به نوع توجیهات ساده لوحانه ای از این عناصر که همچنان از ویژگی های جریان اصلی شعر آمریکا هستند ، برگردیم. (منظورم همان بخش قابل توجه آکادمیسین های شعر آمریکا و جامعه داشگاهی شعر خلاق است ، که امروز به جریان پسا زبانی ملحق شده اند ) نتیجه اغلب  همان پرسش های اصلی از زبانیت نظری است  و تفاوت درست همینجاست ، خروجی اصلی شاعران زبانی به خاستگاهی بود که شاعران زبانی و تئوریسین های آن  به آنها علاقه ای نشان نمی دادند. در اینجا نیز باید به این نکته اشاره کنیم که شاعران زبان و پسازبانی  هر دو به زبانیت زبان علاقه زیادی به آنچه باب گرومن دارد ، نشان میدهند با دو رویکرد کاملا متفاوت  ، یکی پرسش از ذات و ماهیت زبان را لحاظ نمیکند و دیگری نه تنها پرسش میکند بلکه در صدد عدول از آن هست  این با اصطلاح   “pluralaesthetic”کثرت گرایی زیباشناسانه  نامیده می شود ، یعنی کاری که از هنرهای زبانی در کنار هنرهای غیرکلامی مانند موسیقی و هنرهای تجسمی استفاده می کند.

طیف و گستره مرز جغرافیایی شاعران پسا زبانی بسیار گسترده تر از شاعران زبانی است که در مراحل اولیه شعر زبان عمدتاً نویسندگان شهری هستند که در سواحل ایالات متحده ، به ویژه شهر نیویورک و سانفرانسیسکو زندگی می کنند ، گرچه در واشنگتن نیز گروه های قوی وجود داشتند  ، واشگتن دی سی و تورنتو و ونکوور در کانادا.  طیف گسترده مرز جغرافیایی شاعران پسا زبانی شهادت  بر موفقیت  آنان بر شعر زبان است.  تعداد بیشتری از شاعران و نویسندگان تحت تأثیر شعرپسا زبان قرار گرفته اند تا آنچه در ابتدا شاعران زبانی  در عمل به آن توجه نداشته اند ،   این گسترش مرز جغرافیایی بر روی سطح عملکرد شاعران حتا در جهان تمروز تأثیر به سزایی گذاشته اند ( امروز کشورهایی همچون روسیه ، فرانسه ، ایتالیا و ترکیه ، اسپانیا  و ایران نیز در این جریان دخالت مستقیم دارند و نمی توان آنرا فقط یک جریان داخلی در آمریکا و یا کانادا و در نظر گرفت ، زیرا شاعران پسا زبان تمایل دارند تحت تأثیر طیف وسیع تری از محیط ها و فرهنگها و زبانها  نسبت به شاعران زبان قرار بگیرند.  برای مثال، شاعران  پسا زبانی  نیواورلئان یا اوکلاهما  یا هاوایی  تحت تأثیر محیطی متفاوت از شهرنشینی ساحلی قرار دارند ویا  شاعران پسازبانی با ملیت ها و زبانهای دیگر  در پیوند بین شعرها و فرهنگهای و زبانهای خود  تعداد فزاینده ای از سنت ها و این تأثیرات منطقه ای و اقلیمی بسیار خاص خود را  با بهروری از امکانات و عناصر فرهنگی خود  برای گشودن مرزها  و یا محو این مرزها بکار ببندند ، آثار باک داونز ، جسیکا فریمن و برخی دیگر از شاعران اهل جنوب است که علاقه مند به استفاده از عناصر برهم زننده نوشتارزبانی در ادبیات و موسیقی جنوب هستند ، و آثاری را تولید می کنند که از جمله آنها می توان به شعرهای چند زبانه اشاره کرد ( در ملیت های دیگر نیز چنین هست )

موسیقی و فرهنگ بلوز تگزاس یا کاجون.

پیوند ناگسستنی با این تنوع جغرافیایی دارد و  مسئله جنسیت و همچنین تنوع فرهنگی  و عناصر زیست فرهنگی آنان ،

هر دو شعر زبان و شعر پسا زبان تعداد زیادی  بیولوژیست های زن و مرد دارند ، اگرچه مشکلات جنسیتی در زمینه های شعری تجربی به راحتی از هر جای دیگر حل نمی شود.  در این زمان ، شاعران پسازبانی شروع به توسعه تنوع فرهنگی گسترده تری نسبت به شاعران زبان کرده اند ،  اگرچه قطعاً تنوع نسبتاً مناسبی در هر دو گروه وجود دارد.  اما با توجه به تعداد بیشتر شاعران پسا زبان ، تنوع فرهنگی بیشتری از نظر نزاد ، قومیت ، جنسیت ، سطوح زبانی و ژانر های سخن در آنهاست ،  تقریباً اجتناب ناپذیر است. که نتوان این مهم را ندید ، روند رو به رشد  نویسندگان پسازبانی در جهان  ، و مبارزه آنان با چالش ها و مشکلات سیاست چند هویتی و استعمار وطنی و .. مبارزه برای رسیدن به پیوندهای بینا فرهنگی جهانی  که از نظریات پسا زبانی برجستگی یافته  ، این شاعران منتقدان   محدودیت های سیاسته های چند هویتی

برای خود یک چالش جدی تصور میکنند

این دورگه ایی شاید به وضوح متفاوت از شعر زبان باشد زیرا شاعران پسا زبانی از عناصر مطرود شده توسط شاعران زبان  ، چون ،  روایت ، تغزل ، معنویت و منویات روزمره در شعر هر روز استفاده می کنند – اگر چه اینها تنها عناصر ترکیبی پسازبانی نیستند  .  موارد دیگری چون مقاومت در برابر تعریف پذیری اینهاست: بسیاری از نویسندگان و شاعران پسا زبانی از انطباق با دسته بندی منفرد و قابل شناسایی خودداری می کنند ، در بعضی موارد حتی تغییر شکلی  و نمودار نگارشی و تأثیرات اساسی از یکدیگر  از  کتاب به کتابی دیگر ، روند جمع گرایی و  گروهی قابل توجه ایی را بروز میدهند  شاعران پسا زبانی به دور از ارائه راه حل های مشابه برای مشکلات  به وجود آمده در شعر و شاعرانگی  ، حتی در مورد مشکلات مشابه توافق نمی کنند ، چرا که معتقدند مناظر دید و تجربه انفرادی در یک وضعیت جدید با رفتار مدنی و دموکراتیکی به حصول و انطباق تازه ایی از زیست فرهنگی می رسند ،  گرایشی که آنها را بیش از موارد منفرد یا به گروه های کوچکتر تبدیل میکند ، مثل کتابهای برگزیده شعر ، گلچین ادبی ، تعمیم داده  ، و انتقاد علمی از آنان را دشوار می کند.  بنابراین ، مقاله ای و گفتگوهایی  از این دست ، با هدف ارائه درک کلی از شعر پسا زبانی، به طرز خطرناکی به Oxymoron بودن (استعمال مرکب ضد و نقیض ) نزدیک میکند ،   هم در این دوگانگی و مقاومت در برابر تعریف ، شعر پسا زبانی نیز شعری انتقادی آگاهانه باقی می ماند ، شعری که نمی خواهد هنجارهای فرهنگ گرامری و فرهنگ رفتاری با کلمات و پیرامون شاعران نسل های پیشین را بپذیرد.

از نظر من ، نگران کننده ترین جنبه شعر پسازبان ، روشی است که برخی از متخصصان آن اهمیت تئوری ادبی را به طور کامل انکار می کنند یا این ایده را که تولید ادبی با توجه به شرایط قدرت شکل می گیرد ، رد می کنند.  چنین نویسندگانی ، در درجات مختلف ، استدلال کرده اند که زبان می تواند به تعالی دسترسی پیدا کند یا ساده لوحانه جهان را باز نمایی کند ،  آنها گاه به گاه استدلال کرده اند که سیاست ادبی برای نوشتار و با عمل نوشتن آنها بی ارتباط هست ، بدون  تصور این فرآیند می توانند به اشکال اصلی شعر دسترسی پیدا کنند و، یا اینکه تفاوت قابل توجهی بین آوانگاردیسم ادبی و عمل اصلی ادبی در کار آنها وجود ندارد،   برخی اظهار داشتند که زبانپریشی یا گسست در روایات  باید به نفع زبانی که انواع مختلف شعر را تلفیق و وحدت می بخشد کنار گذاشته شود  به نظر من چنین نویسندگانی نتوانسته اند از پس چالش های نظری ارائه شده توسط یک شعر اصیل پسا زبان برآیند و بنابراین نویسندگان اصیل زبان نیستند.  اما صدور چنین قضاوتی ، البته ، صرفاً از ویژگیهای تعریف خودم از آنچه شعر پسا زبان را تشکیل می دهد و برجستگی می بخشد،  ناشی می شود ، و بنابراین پرسش از سودمندی و محدودیتهای چنین تعاریفی است.  شاید در بهترین حالت زمینه بحث ارزشمندی را تعریف کند.

 

س: آیا تعریف شما پس ازچنین پیشنهاداتی بیشتر  توصیفی است؟

 

پاسخ: کمی از هر دو.  از بعضی جهات من به سادگی آنچه را که اتفاق می افتد توصیف می کنم ، گرچه هر عمل توصیفی همیشه ناشی از رویکردی ایدئولوژیکی است.  اما از طرق دیگر ، به عنوان مثال در رابطه با مشکلات نظری که من فکر می کنم یک شعر اصیل پسا زبانی نمی تواند از آنها اجتناب کند ، مواردی وجود دارد که فکر می کنم نویسندگان اگر می خواهند با توجه به تعریفی که من ارائه می دهم مابعد زبانی و یا پسا زبانی محسوب شوند ، احتمالاً نباید این کار را انجام دهند  اینجا.  اما مطمئناً این واقعیتی که من می گویم مانع از این نمی شود که کسی هر کاری را که می خواهد انجام دهد یا آنرا هرچه بخواهد بنامد.  چرا کسی برایش مهم است که آیا تعریف دیگری از شعر را برآورده کند؟  من فکر می کنم آنها فقط به حدی اهمیت می دهند که از این تعریف، تعدیفی جامع تر ارائه داده باشند ، یا حداقل برخی از نگرانی های آن.  و یکی از نکات منحصر به فرد در مورد شعر پسا زبان این است که در واقع چند تعریف و نگرانی مشترک را همزمان برآورده کند

 

س: آیا شعر پسا زبان بهینه کردن و یا توسعه شعر زبانی است ، یعنی آیا شعر پسا زبانی در شعر زبان گذشته پیشرفت کرده است؟  یا آیا شعر پسا زبانی و مشتق شده و یا مکمل شعر زبانی است ، یعنی اساساً به بینش و عملکرد شعر زبان وابسته است؟

 

پاسخ: هیچ کدام  به طور کلی ، این ایده که آثار ادبی با گذشت زمان پیشرفت می کنند  یک واقعیت هستی شناسی و آنتولوژیکی است ،  قرائت اساسی در نحوه کار ادبیات در رابطه با جهان است.  مفهوم پیشرفت  و توسعه ، بیانگر این است که چیزی بهتر می شود.  مطمئناً جای بحث دارد که جوامع غربی پیشرفت کرده اند – در بعضی از مناطق زندگی مردم اوضاع بهتر است.  با این حال ، در دیگران تغییری ایجاد نشده یا اوضاع بدتر شده است.  هنوز هم ، من فکر می کنم می توان ادعا کرد که زندگی بسیاری از مردم در فرهنگ غربی بسیار بهتر از دویست سال پیش است ، گرچه این امر اغلب به هزینه فرهنگ های غیر غربی صادق است و مطمئناً  پیشرفتی که ممکن است حتی در فرهنگ غربی برای بیشتر مردم وجود داشته باشد در فرهنگ ادبی و بیان عالی اجتماعی که شعر محسوب می شود ، گاهی کم رنگتر بروز میکند ، پس در واقع موضوعی بینابینی هست و نسبی است اگر پیشرفت را تنها جنبه کارکرد گرایانه و منفعت طلبانه بررسی کنیم

اما اینکه بگوییم کار پیشرفت کرده است ، به این معنی است که پرسش های اصلی و نظریه ایب که نویسندگان نسل جدید می پرسند ، پرسشهای قابل اعتناتری هست و قابل تامل بیشتر  از پرسشهای نسلهای قبلی ،   اما آنها بهتر نیستند – فقط این است که مجموعه دیگری از پرسشهای مرتبط را در حال پاسخگویی و نهادینه کردند  مطمئناً ، هر نسل جدید به عنوان بخشی از پرسشهای اساسی  خود را  پاسخگو هستند  که  در نسل قبلی ارائه داده شده است ، و همچنین محدودیت های این پاسخ ها را در هنگام ظهور در زمینه جدیدی که خود این پاسخ ها به آنها کمک کرده است ، دارد.

بنابراین ، مشکلات شعر پسا زبان به سادگی با مشکلات شعر زبان تفاوت دارد و بنابراین کاوش های احتمالی این مشکلات نیز متفاوت است.  البته ، تاریخ و اهمیت شعر زبان عنصری اساسی از مشکلات شاعران پسا زبان را تشکیل می دهد ، زیرا شعر زبان طیف گسترده ای از مشکلات را باز می کند ، مانند رابطه بین نوشتن و تعالی ، که همچنان برای شاعران پسا زبان مهم است.  بنابراین ، شعر پسا زبان بسیار مدیون شعر زبان است ، در حالی که در عین حال در جهات مختلف حرکت می کند.

 

س: آیا بهتر است شعر پسا زبان را پاسخی مستقیم به مشکلات شعر زبان در یک زمینه جدید تاریخی بدانیم؟

 

پاسخ: نه لزوماً.  برخی از نویسندگان پسا زبان تأثیرات اصلی خود را در شعرهای آوانگارد یا حتی سنتی تر دارند که ارتباط کمی با شعر زبان دارند و یا هیچ ارتباطی ندارند.  به عنوان مثال ، راد اسمیت اشاره کرده است که شعر آمریکای جدید اغلب تأثیرات بیشتری در شکل بسیاری از نویسندگان زبان و پسا زبان دارد.  ممکن است نویسنده پسا زبان کمتر از شعر زبان ، شعر فرافکنی ، شعرهای قومی آمریکایی ، شعر مکتب نیویورک یا بسیاری از شعرهای دیگر تحت تأثیر شعر زبان قرار گیرد.  با این حال ، فکر من این است که ، هر چقدر تأثیرات نویسندگان  و شاعران پسا زبان از منابع شعر غیرزبانی ناشی شود ، این نویسندگان از بینش نظری شعر زبان در مورد رابطه بین زبان و تولید فرهنگی که در خطر تأکید دوباره ساده لوحانه و ساده نویسی شده ، چشم پوشی می کنند.  شعرهای ضد نظری.  شاعران مابعد زبانی و یا فرا زبانی که هیچ توجهی به بینش نظری شعر زبان ندارد ، این کار را در معرض خطرسو تفاهم از چگونگی ارتباط شعر با تولید فرهنگی را ایجاد میکند ،   استفاده از اصطلاح شعر پسا زبان  و نه فرا زبان حتی برای آن شاعران “آوانگارد” دهه ۹۰ آمریکای شمالی که تأثیر مستقیم کمتری بر شعر زبان دارند ، برای من منطقی است زیرا اهمیت اساسی مشکلات پیرامون شعر و تولید فرهنگی (و مشکلات مربوط به چگونگی  گرامر و نحو اطلاع می دهند و تولید ادبی ) ، مشکلاتی است که شعر زبان را مورد توجه قرار می دهد.

البته ، برای نویسنده زبان  و پسا زبان کاملاً امکان دارد که در گروه های دیگر که در بالا ذکر شد ، کاوش های احتمالی در آن مسئله را پیدا کند که به نظر می رسد ارزش بیشتری نسبت به آنچه توسط شاعران زبان ارائه شده است ، داشته باشد.  استفاده من از اصطلاح شعر پسا زبان به معنای محوریت شعر زبان است به گونه ای که بسیاری از نویسندگانی که به نظر من پسا زبانی می نویسند ،  صریحاً و حتی شاید با عصبانیت آنها را رد می کنند.  و به همین دلیل نیز ، در بسیاری از موارد.  اصطلاح ” مابعد زبان و  پسا زبان” باید راهی برای شروع  گفتمان نظری را باز کند و در نظر بگیرد ،   اگر روش بهتری برای گفتمان انتقادی  و تعامل هست در مورد این مسائل  گشوده خواهد شد، من بیش از هر چیز مایل به استفاده از این اصطلاح هستم.

 

س: در تعریف تمایز بین شعر زبان و شعر پسا زبان به عنوان تمایز “بین نسل ها” ، یا در واقع در بیان هر گونه اظهارات مشخص در مورد تفاوت بین شاعران یا بین مکتب های شعر ، آیا ساده سازی  و ساده نویسی  در این آشفتگی تاریخی تأثیر به سزایی داشته  ؟

 

پاسخ: کاملاً چنین خطری وجود دارد.  به همین دلیل است که باز هم اظهارات در اینجا باید به عنوان روندی در نظر گرفته شود ، راهی برای شروع صحبت در مورد مسئله بسیار پیچیده تأثیر شاعرانه.  تفکر از نظر شرایط نسلی قطعاً محدود کننده است ، اما به نظر می رسد دقیق تر به عنوان راهی برای شروع روند بررسی مشکلات فعلی تأثیر شاعرانه نسبت به بسیاری دیگر از فرمول بندی ها.  هنوز ، قطعاً بحث در مورد شاعران خاص و تأثیرات خاص آنها چه به عنوان بخشی از چارچوب کلی و چه خارج از آن ، به همان اندازه مهم خواهد بود.  فعلاً فقط این کار را نمی کنم.

یک مشکل مهم این است که درهم آمیختگی شدید شاعران زبان و پسا زبان اغلب تمایز بین این دو گروه را غیر ممکن می کند.  و حتی لازم نیست که بین آنها تفاوت قائل شد ، و در هر نمونه مشخص شود که چه کسی شاعر زبان است و چه کسی شاعر پسا زبان است.  وقتی ماهیت موقتی تعریف خیلی مطلق تلقی شود ، مضحک می شود.  نیازی نیست که شاعران را در مقابل دیوار قرار دهیم و بگوییم کدام یک از آنها به کدام گروه تعلق دارد.  در واقع عمل نوشتاری و اجرای زبانی بسیاری از نویسندگان و شاعران زبان و پسا زبان تفاوت بین این دو گروه را کاملاً نابود می کند.

 

این تار شدن در محیطی که برخی از شاعران مرتبط با شعر زبان به سمتی حرکت می کنند که ممکن است جهت گیری های پسا زبان در نظر گرفته شود ، بیشتر می شود ، در حالی که برخی از نویسندگان جوانتر پسا زبان پس از انجام آزمایش های رسمی و یا غیر رسمی ، بسیار شبیه به شعر زبان هستند.  در کارهای اخیر خود ، برخی از نویسندگان مرتبط با شعر زبان ، به عنوان مثال چارلز برنشتاین ، باب پرلمن و نیک پیومبینو ، عناصری را ترکیب کرده اند که ممکن است بعنوان زبان فرعی تصور شود ، از جمله اشکال اروپایی و طرح های متریکی برای قافیه بندی و بازنمایی و روایت و ساختارهای اجتماعی.  هویت فرهنگی و ذهنی ، گرچه آنها از این عناصر به طریقی استفاده می کنند که امکانات نوآوری را گسترش می دهد و مفاهیم دریافت شده از سنت و شکل را نقد و افشا می کنند.  از سوی دیگر ، برخی از نویسندگان پسا زبان مانند رد اسمیت و راب فیترمن شعری از قطعات بسیارمهجورمانده و کمتر دیده شده را می نویسند که به نظر می رسد بسیار نزدیک به شعر زبان باشد ، اگرچه در آثار آنها عناصر تغزلی و شعرمحاوریکی و روزمره وجود دارد که هنوز هم آنها را بعنوان  شعر پسا زبانی از دیگران متمایز میکند

 

س: اما اگر این درهم آمیختگی بسیار شدید است ، آیا واقعاً نیازی به تمایز بین زبانی و پسا زبانی یا حتی نامیدن کسی به عنوان شاعر پسازبان وجود دارد؟  آیا همه این تمایزات راهی برای دستیابی به هژمونی انتقادی نسبت به تنوع عملکرد شاعرانه نیست؟

 

ج: هر رویکرد انتقادی به شعر ، مانند هر شعر محدودیت هایی دارد.  اما از این حقیقت نتیجه نمی شود که هرگونه بحث درباره زمینه عمومی و بیان عالی اجتماعی و  تولید  فرهنگی شاعرانه تجربی معاصر راهی برای دستیابی به هژمونی فرهنگی است.  اگر اعتقاد داشتیم که درست است ، پس باید بحث شعرو شاعرانگی را به طور کامل متوقف کنیم ، یا فقط در موارد خاص بدون اشاره به چارچوب های بزرگتر تاریخی که همه شعرها در آن رخ می دهد ، در مورد آن بحث کنیم.  با این وجود حتی در بحث فقط درباره یک نویسنده یا شعر خاص ، تفکر فرد همچنان محدود خواهد بود ، اگرچه از طرق مختلف.

در حقیقت ، گفتن اینکه یک رویکرد مشخص محدودیت هایی دارد ، اصلاً چیزی نمی گوید.  همیشه باید جمله معروف اولسونیان را در نظر داشت که “محدودیت ها همان چیزی است که ما در درون آن هستیم” – هر نویسنده و نوشتار محدودیت هایی دارد.  مسئله در واقع محدودیت ها و روشنایی های خاصی است که یک عمل خاص در زمینه ایجاد می کند.

شعر و شاعرانگی و شاعر از هم جدا نیستند.  ما بدون بحث شعر نمی توانیم شاعرانگی داشته باشیم و قطعاً نمی توانیم شعر را بدون داشتن خود شعر مورد بحث قرار دهیم.  بعلاوه ، ایجاد تمایز همان مخالفتهای دوتایی نیست.  می توانیم توجه داشته باشیم که شیوه های مختلف بدون داشتن لزوماً تعیین بهترین روش ، ویژگی های مختلفی دارند.  در واقع ، این ایده که همه تمایزها ظالمانه است ، خود ظالمانه است ، و همه تحریرها را به یک قالب همگن مجبور می کند که هیچ تفاوتی از آن قابل تشخیص نیست.

در ایالات متحده ، شاعران جریان اصلی و حتی برخی از آنها که ممکن است آوانگارد به حساب بیایند ، غالباً گفته اند که هر بحثی درباره گروه های شاعر نادرست و گمراه کننده است.  این استدلال ها می گوید شاعران را باید فقط به عنوان افراد در نظر گرفت.  سپس ، در مورد شعر جریان اصلی ، فقط آن دسته از افراد فرضی که مطابق با دستورهای شعر جریان اصلی باشند ، به عنوان افرادی شایسته توجه شناخته می شوند.  در مورد شاعران آوانگارد که ادعاهای مشابهی دارند ، معمولاً بحث این است که گروه هایی از شاعران که در مورد خودشان به عنوان گروه صحبت می کنند ، همانطور که شاعران زبانی از آن استفاده می کنند ، فقط علاقه مند به دستیابی به سلطه استالینیستی بر عملکرد شاعرانه هستند ، که در آن  اقدامات مخالف توسط افراد به طور فزاینده ای نادیده گرفته می شود.

به نظر من هر دو استدلال کاملاً نادرست است ، مبتنی بر ایده عمیق آمریکایی که فقط افراد حساب می کنند و هرگونه بحث درباره گروه های فردی ، ظلم محسوب می شود.  اما افراد گرچه مطمئناً در تنوع شدید و چند برابری وجود دارند ، اما به عنوان بخشی از زندگی اجتماعی هم در هنر و هم در فرهنگ فردی و گروه  فرهنگی به طور گسترده ای با دیگران پیوند می خورند.  شاعران به زندگی پیرامون خود و یکدیگر پاسخ می دهند و نتیجه واقعی پاسخ دادن به دیگران ، لزوماً تشکیل گروه هایی با اندازه و درجه کم و زیاد است.  هرچند که در یک مورد فردی پیچیده باشد ، تاریخ شعر همچنین تاریخ تعامل افراد با یکدیگر است ، به معنای تاریخچه گروه ها ، هر چند گاه به گاه ، جزئی یا تغییر مکان.  به نظر من بحث های جزئی و تغییر دهنده آن تعاملات گروهی برای هر نظریه پردازی پسا زبانی مهم است.

 

س: بنابراین بهترین روش برای فكر كردن در مورد رابطه بین شعر زبان و شعر پسا زبانی چیست ، اگر نه به عنوان یك یا تقابل كه به ناچار باید برتر باشد؟

 

پاسخ: اگرچه هیچ “بهترین راه” واحدی وجود ندارد ، اما من فکر می کنم یکی از روشهای بسیار مهم برای فکر کردن در مورد رابطه بین این دو ، یک همکاری است ، هرچند راهی ناآرام ، آزمایشی ، متناقض و مورد اختلاف.  به اعتقاد من ، شاعران پسا زبان باید از بینش های شعر زبان آگاه باشند و بنابراین تمرین آنها در درجات مختلف به یک همکاری خلاقانه با تولیدات شاعران زبان تبدیل می شود ، اگرچه این همکاری شامل نویسندگان بسیاری می شود که اصلا شاعر زبان نیستند.  از آنجا که سن آنها بالاتر است ، شاعران زبان ممکن است نیاز کمتری به همکاری با شاعران پسازبان داشته باشند ، اگرچه مزایای این کار برای آنها بسیار زیاد است ، خصوصاً اینکه به آنها کمک می کند نگرش خود را نسبت به شعر انعطاف پذیر نگه دارند.

یادآوری این نکته ضروری است که به دلیل تفاوت های مختلف تاریخی و فرهنگی بین شاعران زبان و مابعد زبانی  و پس از زبان ، که برخی از آنها را در این بحث ذکر کردم ، شعر پسا زبان قبلاً بینش نظری شعر زبان را به مناطق خارج از شعر زبان گسترش داده است.  ، و در این روند ارزش آن بینش را تحریف و گسترش داده است.

از نظر من ، ارزش اصلی شعر پسا زبان توانایی آن در گسترش بینش نظری بنیادی از شاعران زبان است – که زبان آن را تشکیل می دهد و با تولید فرهنگی تشکل  می یابد- و به مجموعه ای از امکانات شعر در حال رشد بدل می شود.  از نظر شاعر پسا زبان ، بیش از هر مقطع از تاریخ شعر ، طیف گسترده تری و متناقض از اشکال و ژانرهای شاعرانه بدون نیاز به حل چنین تعارضاتی و بدون مفهوم اساسی استفاده از هر شکل ، برای استفاده در دسترس قرار گرفته است.  یا ژانر نویسنده را متعهد به ساده لوحی در مورد تولید تاریخی ادبیات می کند.  بدون بینش نظری شعر زبان ، چنین موقعیتی ممکن نیست.  اما این همان برداشتی است که از بینش های عملی در مجموعه ای از گزینه های شعری که به سرعت در حال رشد است استفاده می شود که شعر پسا زبان را به عنوان یک لحظه متمایز از تاریخ شعر مشخص می کند.

 

 

پایان

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”