ادبیات ضرورت است. برای بازنمایی جهانی که دادههایش دریافت ناشدنی است. مگر با موعظهی مفسران، فلسفه دوزان و تئوریسینهایی که اندیشه را با افزارهای ناامیدی و یأس ،در ذیل دانشهای عام انگاشتهاند. رسالت ادبیات ،بیان حقیقت است و حقیقت از راه ناراست بدل به امری موجّه نخواهد شد. قطعا ،نویسنده عزم راسخی دارد برای تشریح کارکرد ذهنی دادههایی که منجر به حقیقت میشوند، اما واقعیّت، لایههایی مبسوط دارد و باید برای نیل به مقصود، ادبیات را شناخت و از گسترهی شناخت نوزاد آن، به کارایی کهن نوشت آن ،مبادرت ورزید.
کسی که با دغدغههای اجتماعی و اخلاقی مینویسد، مانند کسی است که آجر به آجر، ساختمانی را میسازد. نویسنده برای ساختن قصر نیاز به ضروریترین ابزار آن دارد و آن کلمه است و کلمهها و چینشها در نمایی اجتماعی، کارکردی عمومی مییابند و نویسنده با هر اثر ،موقعیّت فعلی ساختمانش را در معرض آزمون و خطا میگذارد تا بنا ،بالارفته یا به چینش نامطمئنی، فرو ریزد.
ادبیات سره ،چنانکه در حدمتعالی ساختمان سازی و شهرکسازی و شهرسازی نویسنده پیش رفت ،در خود دچار یکنواختی میشود زیرا زیباشناسی امری نسبی است و در حالت ثبات ،دچار یاس فلسفی یا تکرار امری موکّد خواهد شد و برای گذر از این یأس، باید از هنجارها گریخت و المانهای زیباشناسی را ،در معرض خطای دید یا در مواجهه با آسیب قرار داد. ادبیات این قدرت را دارد تا با فریبندگی ذهنی، شهرکهای نیمساختهای از پوشال را بدل به ستونهای استوار اطمینان نماید و فرضهای پیش ساختهی انسانی را، در جهان تجسّمی، بدل به ابژههایی باورمند نماید.
بسیاری مسخر دادههای ادبیات میشوند و عدهای در شیبهای نازل آن سقوط میکنند.در ادبیات قدرتی نهفته است. سوءنیّت مرموزی که این امکان را به بازندهها میدهد تا خود را برنده ببینند. و این امیدواری نامعقول را به عدهای میدهد که ببازند .با این حال که بردهاند. ادبیات وجوه غیرانسانی و نامتعیّن چیزها را به سمت شر سوق میدهد تا بحران یکنواختی را دچار نفی کند. تا هرچیزی در نفی خود، به ماندگاری و تکوین خود برسد و لایههای ادواری را ،از تاریخ خود میزداید و چنان است که هر دهه، دههی پیش از خود را نفی میکند و هر مکتب ، پیشین خود را دچار امری معوق مینماید تا آزمون و خطا هیچ کجای دنیا و در هیچ تاریخی به مرحلهی اکمل نرسد.
ادبیات با هر لحظه آشکار کردن چیزی که خود جزیی از آن است، به آن کمک میکند تا لحظهی دیگر، چیز دیگری باشد.به این ترتیب بزرگترین دلیل تکرار تاریخ، ادبیات است که نویسنده را دچار تواتر بازنمایی خویش کرده است. تحقّق هر امری که در مخیلهی نویسنده بازنمایی شده، در ادبیات صورتی مکرر دارد و واقعی نیست مگر جزیی از صورخیالی که در زمانی دیگر در مخیلهی دیگری یافت شده و بر مبنای نوشتهای ،امری عینی گشته است. هر نویسنده مبنای تولد کتابی است و هرکتاب ،مولد نویسندهی خود است و هرکتاب با خوانندهی خود در آمیزد خوانش اتفاق افتاده است. این آمیزش ،موجودیّت خود را از وفاداری نویسنده به متن باز مییابد و چنانچه نویسنده قائل به حقیقت باشد و ضرورت ثبت آن را دریافته باشد، یقینا خوانشگری عصر مدرن و پیشرویی که هگل آن را گذر از امکان شب به روزِ حضور مینامد، اتفاق افتاده است.
کافکا معتقد است کتابی که بازتاب واقعی آن عمومی شد از بطن نویسنده کنده می شود و دیگر نویسنده در آن اثر وجود ندارد. نویسنده برای تصرف اثر نوزای خود جنبهی عمومی متن را دچار تعلیق می کند تا خویشاوند اصیل متن ، من محتضر در اثر را بیابد و اینجا تزریق غایب نویسنده در متن ،حضوری غیر علنی است. نویسنده مینویسد که خوانده شود و در حقیقت خوانش است که متن را عینی میکند و در واقع نوشتن برای دیگری است که امر بالقوه ای را بدل به فعلی میکند که میتواند برای جهان خطرناک باشد.
میتواند بمب ساعتی در گوشهای از جهان را در دست یک خواننده منفجرکند. متن قادر است کسی را در فلاتی دور از درختی واقعی بیاویزد، دارش بزند. متن قادر است دروغی را در جهان نشانهها ، بارگذاری و اسطورهای را خلق کند و معجزهای را در هزار سال پیش از این ،بازخوانی نماید. نویسندهی خیّر، مدعی است که به فن نوشتن میاندیشد و صرفا در سازههای لغات ،توجهی به عملیات چریکی در نقطهای در شرق دور ندارد و شیوهای جز تبیین حقیقتی متوهّم که حادثهای زنده را بازنمایی کرده، نیست. اثر، صرفا تعامل متن است که با نوشتن پایان یافته است، اما خواندن، این امکان را به متن میدهد تا وارد چرخهی تاریخ شود و امر بازخوانی یک اثر ،نقش ادبی متن را از نویسنده کنده وارد جریانی عمومی مینماید.
لیکن تباین انکارناپذیر هر حقیقتی که بدل به خیر شده ترادف آن با شر است. مانند مرگ که امری حقیقی است که در بازنمایی آن، شکلی شرورانه به خود می گیرد. ادبیات در آشکارگری حقیقت ،ناچار به شیّادی است تا طرف ضروری شر، صرفا برای نمادینه شدن یک حقیقت گرفته نشود. نویسنده برای ماندگاری اثر ،خواننده را فریب میدهد و ناهنجاری و شکستن تابو و پیروزی انتاگونیست بر اگونیستها را ،مبتنی بر پذیرش خواننده، امری معمول جلوه میدهد و برای این فریب از اروتیسم، خلق موجودات شر، کفر و شکستن مقدس مآبی کتابهای دینی پرهیز نمیکند تا اثر ،شجاعتی را از خوانندگانش دریافت نماید و جسارت بازخوانی شده از دریافت خوانش اثر به نویسنده بازگردد .در این صورت نویسنده حتی فریب خویش را میخورد و شیّادی در ادبیات به منزلهی ماندگاری اثر ، پیشروی میکند.
در آثار سیاسی ،نویسنده دچار شیّادی در ایمان موثر خود به متن می شود و تعامل خواننده با کنش های اثر ،نویسنده را با آنان همسو نشان میدهد کما اینکه نویسنده از کتاب خود متغایر است و این شیوهی شر در نوشتن ،مانع از وفاداری نویسنده با جهان اثر خود میگردد. آرمانهایی شکل میگیرند و احزابی کتاب را تقدیس مینمایندکه دیگر متعلّق به نویسندهی خود نیست. ژرژ باتای میگوید:«به نظر من اگر ادبیات از شر دوری بجوید بیدرنگ کسل کننده خواهد بود. به باور من دو گونه متضاد از شر وجود دارد اولی به ضرورت درست انجام شدن فعالیّت انسان و به بار آوردن نتایج مطلوب مربوط است و دیگری عبارت است از تخطّی کردن عامدانه از برخی تابوهای بنیادی مثل تابوی قتل یا تابوهای جنسی.»
ادبیات امری غیر مجاز را در وهلهی اول عادی و در خوانش مکرر خوانندهها بدل به مجاز مینماید. اثر به محاکات خود میپردازد تا بدی و خوبی نقشهای خود را در سویهی دیگر نوشتار، به شکلی عینی بازخوانی کنند. و به خوانندگان خود نشان میدهد چطور بر آنچه که هراس مواجهه با آن را داشتند، غلبه کنند. ادبیات این آموزه را برای خوانندگان خود اشکار میسازد که بین آزادی و ویرانی روابط غیر تشریحی وجود دارد بدین سان که هچ آزادی بدون درک معنای ویرانی میسر نیست. نویسنده محکوم به ارزش ادبی نوشتار خود نیست. ادبیات به منزلهی ساختمانی است که در فروریختن خود برخاسته است. چنانچه بلانشو میگوید:
برای چیزی نگفتن بنویس
برای چیزی گفتن بنویس
خواننده را محو کن
خودت را در برابر خواننده محو کن
برای حقیقت بنویس
پس دروغ باش
زیرا نوشتن به منظور حقیقت هر آینه نوشتن آن چیزی است که هنوز حقیقت ندارد و شاید هرگز حقیقت نداشته باشد
مهم نیست برای عمل کردن بنویس
تو که از عمل کردن می ترسی پس بنویس
بگذار آزادی در تو حرف بزند
وای نگذار آزادی در تو فقط یک واژه شود
منابع
ادبیات و شر :ژرژ باتای
از کافکا تا کافکا:موریس بلانشو
فردیت اشتراکی:ژولیا کریستوا
چرا ادبیات:ماریو بارگاس یوسا
ادبیات چیست؟: ژان پل سارتر
درجه ی صفر نوشتار:رولان بارت
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”