محمد آزرم *| ۲۱ آذر روز شعر امروز است، حتی اگر در تقویم ها سفید مانده باشد. روز تولد «احمد شاملو» و «رضا براهنی»،روز تبریک به شعر فارسی است. شاملو که نامش شناسنامه بخشی از شعر معاصر فارسی و زبانشعرش معیار شاعرانگی هر نوشتهای است. براهنی که نامش با «زبانیت» و جنون زیبای نوشتن، مترادف شده است:
رضا براهنی.
«چیزی که بر زبانِ من نیاید هرگز به این دنیا نخواهد آمد/ به الفبای روح این منِ آشفته/ نیاز داشتهاند خدایان/ و لافهایشان همگی لافهای غربتِ از من بود/ زبان من نبود اگر، این جهان نبود! همین!/ «و روشنایی بشود و روشنایی شد»/ از من به آسمانِ جهان رفته ست/ آن واژهها همگی واژه شاعر بود/از خوابهای من دزدیدهاند/آن چند واژه چند واژه یک شاعر بود»
هر سال همین روز، این شعر «رضا براهنی» در کتاب «خطاب به پروانهها» یادم میآید که عنوانش «با احمد شاملو» ست: «دو سایه دست به شانه كنار تاریكی من و توایم كه در صحنه ماندهایم و سالن خالی است/ و بچههای گریه كه از پشت صحنه سرك میكشند تا ببینند پرده كی برای همیشه میافتد/ دو كور آوازخوان به روی نیمكتی سبز كه قبلا درخت بود نزدیك میشوند/ و سازهای زهی خفتهاند از اول شب/ همین/ من و تو دست به شانه كنار تاریكی/ و پرده كی برای همیشه میافتد».سایه هر شاعری شعر اوست.
شعر شاملو را با زبانی میشناسیم که ترکیبی از زبان نثر قرن چهارم ادبیات کتاب مقدس و زبان روزمره است. ترکیبی که ساخت آن یکباره وناگهانی حاصل نشد و نزدیک به دو دهه از زندگی شعری او را به خود اختصاص داد. شعر شاملو از رخدادهای زمانهاش تاثیر بسیاری گرفته و برفرهنگ و ادبیات معاصر، تاثیر گذاشته است. اگر شاملو، شعر شاعران چپ جهان را به فارسی ترجمه کرده، مثلاً «پابلونرودا»، «گارسیالورکا»، «پل الوار»، «یانیس ریتسوس» و «ناظم حکمت»، درعوض به همه این ترجمهها، زبان شاملویی خودش را بخشیده؛ طوری که مترجمان میان سال شعر، خواسته و ناخواسته، هنوز هم برای شعر شدن ترجمههایشان به زبان شاملویی متوسل میشوند.
اما تاثیری که شاملو از این شاعران پذیرفته، چشماندازی است که ازآن به «تعهد اجتماعی» و «تغزل عاشقانه» درشعرش نگاه میکند. چشماندازی که در شعر «چلچلی» ازکتاب «ققنوس در باران» به روشنی بیان شده است: «از یاد مبر/ که ما/ ـمن و توـ/ عشق را رعایت کردهایم،/ از یاد مبر/ که ما/ ـمن و توـ/ انسان را/ رعایت کردهایم، خود اگر شاهکار خدا بود/ یا نبود./».سایه براهنی بعد از «خطاب به پروانهها»، شعری خود ارجاع و خیالپرداز و روایی ست که با نشان دادن جنون زبان در نوشتن، قواعد خودش را تعیین میکند و گاهی به ضد روایت بدل میشود. شعری كه زبان را دیوانه میكند و مرز بین معنا و بیمعنایی، وزن و بیوزنی، شكل و بیشكلی و همه تقابلهای دوگانه را بیاعتبار میبیند.
احمد شاملو.
مهمترین کار براهنی در «خطاب به پروانهها» تقدسزدایی از زبان و شعراست كه قبلاً در كتابهایی چون «اسماعیل» در حد بیان روایی بود و در «خطاب به پروانهها» به حد ساختار زبانی رسید. در برخی از شعرهای این کتاب، ظاهری از زبان مقدس حضوردارد كه با تقدسزدایی از زبان همراه میشود و معناهایی میسازد كه از پیگیری یك خط روایی در شعر یا سعی در پیدا كردن آن، فراتر میرود. بعد از تقدسزدایی از زبان، هرچیزی در شعر امكانپذیراست. صرف كردن جعلی همه اجزای دستور زبانی باساختن هر فعل و مصدری در شعر و حتی فراتر از آن، اجرای موسیقایی موقعیتی مثل «شوپنیدن» که تكرار الفبای موسیقی (نتها) با استفاده از دستور زبان را مبنای ساختن شعر قرار داده است.فضای شعر با «احمد شاملو»، روشن نیست: تاریک و خالی با صدای گریه و لحظهشماری برای پایان؛ سکوت سازها و کوری آوازخوانها؛ شب و نیمکتی که تنها خاطره درخت است. ولی نقاط روشنی هم دارد: سایه و تاریکی تنها با حضور نور ممکناند و بچههای نگران که از پشت صحنه سرک میکشند و وجود سازهای زهی که همیشه امکان دارد نوازندهای به موسیقی درآوردشان. اما نور کمسوی صحنه از سطر پایانی ست و انتظاری که به پایان نمیرسد.هر بار این شعر را میخوانم، سایههای دیگری میبینم که روی صحنه از درون هم میگذرند، نه محو میشوند و نه به سالن خالی نگاه میکنند.
سایههایی که از بیزمانی آمدهاند و تنها خود بازی برایشان مهم است. سایههایی که تنها از تاریکی روشن میشوند. میدانم این سالن همیشه خالی بوده است حتی وقتی پر از تماشاچی ست؛ با چشمها و گوشهای بیکار و دستهای پرکار. با جمعیتی نه؛ ملتی نه؛ جهانی در صدا میدانم آواز کورها نیمکت را درخت میکند اما تماشاچیها خاصیت موقت صندلیاند. سایه شاملو همیشه از روی صحنه به گوش میرسد:« دستان بستهام آزاد نبود تا هرچشم انداز را به جان دربرکشم/ هر نغمه و هر چشمه و هر پرنده/ هر بدر کامل و هر پگاه دیگر/ هر قله و هر درخت و هر انسان دیگر را ».
۲۱ آذر با همه خاطرهها و سایهها و با نام شاملو و براهنی آمده است که به شعر فارسی مبارک شود؛ آمده است به زبان برکت دهد و میراث حقیقی فرهنگ را به رخ بکشد. به احترام این نامها به قلم معنا میدهم و میدانم، صحنه حتی برای یك لحظه از خالی سالن پرنمیشود؛ میدانم، پرده هیچ وقت نمیافتد حتی اگر بازیگری جز سایهها نمانده باشد.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”