ریتم آهنگ

بهرام بيضايي و مساله‌ي تاريخ

بهرام بيضايي و مساله‌ي تاريخ

کریم نیکونظر| چند سال پيش وقتي گفت‌وگوكننده‌اي از بهرام بيضايي پرسيد: «شما جايي گفته‌ايد از تاريخ معاصر عقبيد. اين را جدي گفته‌ايد؟» بهرام بيضايي با خنده جواب داد كه: «دوست دارم از بعضي واقعيت‌ها عقب باشم…» اما آيا اين عقب بودن از زمانه‌ي معاصر، از اتفاقات روز، از جمع‌ها و نظرهاي روزمره گناه نابخشودني است؟ اصلا مي‌شود بيضايي را متهم كرد كه به دنياي پيرامونش بي‌توجه است و غرق در اسطوره‌شناسي و بازي‌هاي تاريخي است؟ مي‌شود دل‌مشغولي‌هايش را دِمُده و بي‌ربط به زمانه‌ي ما دانست؟ آيا او گذشته را مهم‌تر از امروز مي‌داند؟ آيا او مي‌خواهد از شكوه تاريخي حرف بزند و بعد، نتيجه بگيرد اين شكوه از دست رفته است؟ آيا بیضایی درباره‌ي هويتِ توهمي ايراني حرف مي‌زند كه اصولا خودبرتربين است؟ آيا او راوي پيروزي‌هاي ايراني‌ها در طول تاريخ است؟ به گواه نوشته‌هاي فراوان بيضايي، مي‌شود به همه‌ي اين‌ها پاسخ «نه» داد. مي‌شود گفت كه بيضايي در ظاهر از گذشته حرف مي‌زند اما كلامش، حرف روز است، مي‌شود به تراژدي‌هاي او اشاره كرد و به داستان‌هاي ناشادش از تاريخ ايران. اما به‌نظرم مهم‌ترين مسأله رمزگشايي از آن‌چيزي است كه هميشه به آن متهم بوده: پرداختن به تاريخ و دور بودن از زمانه‌ي معاصر.

تاريخ‌نگاري و واقعه‌نگاري

تاريخ‌نگاري زواياي گوناگوني دارد، اما آن‌چه معمولا از آن فهم مي‌شود بررسی توالي رويدادهاست به همراه چرايي و چگونگي رخ دادن آن. تاريخ به‌ظاهر به ما مي‌گويد آدم‌هاي زمان پيشين، به چه علت، تحت چه شرايط و احوالي، با چه انگيزه و هدفي اقدام به عملي كرده‌اند و آن عمل، چطور انجام شده و به چه نتيجه‌اي رسيده. اين برداشت از تاريخ، مورخ را در سطح يك واقعه‌نگار پايين مي‌آورد. او در حال ارائه‌ي گزارشي است از آن‌چه كه بر يك فرد يا جمع رفته. اما تاريخ‌نگاري واژه‌اي گسترده‌تر است. در واقع، حاصل پژوهشي است كه در پايان به يك نتيجه‌ي روشن برسد. درست مثل كاوش‌گري كه اجزاي لازم را كنار هم مي‌نهد تا فرضيه‌اش را ثابت كند. بابك احمدي در «رساله‌ي تاريخ» مي‌نويسد: «تاريخ‌نگار همواره شماري از واقعه‌ها را برمي‌گزيند و شماري را از قلم مي‌اندازد. او در پسِ طرح خود روايت را فراهم مي‌آورد. او بنا به هدفي كه دارد گذشته‌اي را براي آن رشته رويدادهاي برگزيده‌اش مي‌يابد.» به اين ترتيب تاريخ‌نگار داراي نظريه‌ و فهمي مشخص از تاريخ است. اين تئوري تاريخي حاصل «شناخت» است و هدفش، كشف و بازگويي يك اتفاق مشخص است براي امروز.

خب، اشتباه اصلي درباره‌ي نوشته‌ها و فيلم‌هاي بيضايي از آن‌جا نشأت مي‌گيرد كه او را روايتگر تاريخ مي‌دانند و با همين برداشت، او را مدهوش و افسون‌زده‌ي هويت ازدست‌رفته‌ي ايراني فرض مي‌كنند. در حالي‌كه كار بيضايي شبيه به تاريخ‌نگاران است؛ او نظر و هدف مشخصي دارد و با انتخاب رشته‌اي از رويدادها، تلاش مي‌كند نكته‌هايي را برجسته كندیا نادیده بگیرد مثلا در «مرگ يزدگرد» ماجرا فقط قتل يزدگرد به دست آسيابان نيست، داستان، درباره‌ي برخورد دو طبقه است و درباره‌ي رشته‌هاي گسسته شده از هم، درباره‌ي آغاز انحطاط است و درباره‌ي گسترش بي‌خردي. در واقع، تلاش بيضايي، محدود به يك دوره‌ي تاريخي نيست؛ او با روايتي «راشومون» گونه، مدام جهت واقعيت را تغيير مي‌دهد تا جنبه‌هاي مختلف «حقيقت» رو شود. بيضايي از دل يك رويداد تاريخي، نظريه‌اي بيرون مي‌كشد كه قابل ارجاع و مقايسه در زمان‌هاي مختلف است. نگاه كنيد به زمان ساخت فيلم و مضمون آن، نگاه كنيد به رابطه‌ي حاكم و مردم، نگاه كنيد به سرنوشت آن‌ها، تا نسبتش با زمانه‌ي امروز روشن شود. تاريخ در فيلم‌هاي بيضايي ناشي از يك تئوري است كه در زمانه‌ي ما كاملا مصداق پيدا مي‌كند. اما دو موضوع مهم در نظريه‌ي تاريخي بيضايي راهگشاست و مي‌تواند بحشي از تئوري اش را مشخص كند:

اول: زن

بخش زيادي از آثار بيضايي درباره‌ي زنان دردكشيده‌اي است كه طغيان مي‌كنند. در فيلم‌ها (و نوشته‌ها)ي تاريخي او معمولا اين زن‌ها، هويتي مستقل دارند، مبارزند، مي‌جنگند و كوتاه نمي‌آيند. زناني هستند كه شايد در بند باشند اما هر لحظه مي‌خواهند اين بندها را پاره كنند. ولی دنيا هميشه عليه آن‌هاست. رودررو با زنان آثار او مي‌جنگد و معمولا آن‌ها را از پا درمي‌آورد. زن، قرباني اين مبارزه است. اما اين مبارزه‌ي ناتمام، يك‌جور تسليم‌ناپذيري در خود دارد؛ يك نوع مقابله‌ي تاريخي است براي شكستن اقتدار تاريخي قدرت جامعه‌ و به‌نوعي نفس مبارزه است كه اهميت پبدا مي‌كند. زن، سرچشمه‌ي زندگي است و اين از اسطوره‌ها مي‌آيد؛ اهميت ايزد بانوان نيرومندي چون آناهيتا در اساطير ايران و هرا و آفروديت در اساطير يونان، نتيجه‌ي درآميختن اساطير اين قوم با اساطير اقوام بومي است که در آنها الهه‌اي سخت نيرومند در مرکز آيين‌هاي ديني قرار داشته است.

«ميرچا الياده» هم مي‌گويد: «اين نظر با طيب خاطر پذيرفته شده که زن کاشف برزيگري بوده است… از سوي ديگر زن چون با ديگر مراکز باروري کيهان -زمين و ماه- همدست بوده، خود از شأن و منزلت توانايي تأثير بر باروري و قدرت پخش و نشر آن برخوردار مي‌شده است. بدين گونه نقش مقدم و اولاي زن در آغاز دوران کشاورزي، خاصه به هنگامي که اين فن هنوز مزيت زنان و در تيول آنان بود، نقشي که هنوز زن در بعضي تمدن‌ها بر عهده دارد، توجيه مي‌شود». (پژوهشي در اساطير ايران، مهرداد بهار، انتشارات آگاه) خب، بر سر اين زن چه آمده است؟ و چرا بيضايي اين زنان دردمند را تا اين اندازه در آثارش پررنگ نشان مي‌دهد؟ مبارزه‌ي آن‌ها فقط به‌خاطر هويت ازدست‌رفته‌شان است؟ آيا اين جنگ بر سر زندگي و حيات نيست؟ آيا اين نشانه‌ي تسلط مرگ‌باوري نيست؟ آيا حيات از ما رخت بربسته؟ بيضايي روي چه تأكيد مي‌كند؟ و اين زنان در آثار معاصر او چگونه‌اند؟ از «كلاغ» تا «سگ‌كشي»، از «چريكه‌ي تارا» تا «وقتي همه خوابيم» چه اتفاقي رخ داده است؟ مادر اميدوار «مسافران»، زن مبارز و جسور «مقصد»، نايي فيلم «باشو غريبه‌ي كوچك» چطور به نااميدي بازيگر خسته و دلزده‌ي «وقتي همه خوابيم» يا «لبه‌ي پرتگاه» مي‌رسد؟

زن در آثار معاصر او مجبور است دست از مبارزه بكشد و ناظر واقعيت‌ها باشد. جهاني كه او را حذف كرده سرشار است از ناپاكي و زشتي؛ و اين‌گونه است كه فيلم‌هاي اخير بيضایي يك‌پارچه تلخ‌اند و گزنده، تصوير جامعه در اين فيلم‌ها دفرمه است چون زن‌ها مطرودان آن هستند.

دوم: خشونت

فيلم‌هاي بيضايي بي‌چون‌و‌چرا ضدخشونت‌اند. از «رگبار» تا «وقتي همه خوابيم»، مبارزه تا لحظه‌ي شروع خشونت معنا دارد. انگار بزرگ‌ترين معصيت، خشونت است و نابودي. ماجراي بيضايي ماجراي تسليم نشدن تا پاي جان است. اما در عين حال خشونت را كنار مي‌گذارد. «چريكه‌ي تارا»، «شايد وقتي ديگر»، «سگ‌كشي» و… همگي در نفي خشونت‌اند و قهرمان‌هاي اين فيلم‌ها همگي قرباني خشونت‌اند. بنابراين بيضايي نشانه‌ي ديگري از تاريخ ايران را رودرروي ما مي‌گذارد: اين‌كه خشونت چه برسر ما آورده؟ ما را به كجا رسانده و چرا كسي به آن فكر نمي‌كند؟ تئوري بيضايي با نمايش قربانيان اين مسأله، راه را براي تفسير باز مي‌گذارد.

مي‌شود همچنان مؤلفه‌هاي ديگري براي تطابق جهان تاريخي بيضايي با دنياي معاصر پيدا كرد. اما همين دو مورد هم نشان مي‌دهد تا چه‌اندازه ورود او به تاريخ، ماهيتي چندوجهي دارد و چطور دالان تاريخ مي‌تواند ما را به امروز برساند. ماجرا اين نيست كه ما از تاريخ درس بگيريم، حتي ماجرا اين نيست كه بيضايي راوي شكست‌هاست، ماجرا اين‌جاست كه اين فيلم‌ها عميقا درباره‌ي امروزند، حتي اگر پس پشت لباس‌ها و كلام‌ها و موقعيت‌هاي تاريخي پنهان شده باشند. فقط بايد كليد رمزگشايي آن‌ها را پيدا كرد… اين تئوري بهرام بيضايي است. او همچنان درباره‌ي زن‌ها مي‌نويسد و درباره‌ي خشونت. آيا اين‌ها مسأله‌ي ما نيستند؟

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”