ریتم آهنگ

شفیعی کدکنی و درک ادبی

شفیعی کدکنی و درک ادبی

ایرج پارسی نژاد | نقد ادبي در ايران نوع جديدي از ادبيات است كه هنوز ملاك‌ها و معيارهاي خود را نيافته است. از اين‌رو آثار اندكي به زبان فارسي در اين زمينه مي‌توان يافت كه صورت كمال يافته نوع جهاني خود را داشته باشد. مساله اينجاست از ميان ما اديباني كه از آثار گذشته و امروز ادبيات ايران آگاهي داشته باشند كمتر با موازين نقد اروپايي آشنايند و آنها كه با نظريات منتقدان ادبي جهان آشنايند بر ادبيات و فرهنگ ملي ايران احاطه لازم را ندارند. چنين است كه حضور شفيعي كدكني در عرصه فرهنگ ملي ايران با آگاهي بر موازين نقد و بلاغت اروپايي و احاطه كم‌نظير بر ادبيات و فرهنگ ايراني تشخيص يافته است. شفيعي كدكني گذشته از كشف‌هاي بكر و بديع خود در حوزه فرهنگ و ادبيات قديم ايران در مباحث نقد ادبي امروز تئوريسيني است كه نظريه‌هاي او مورد قبول صاحب‌نظران است. تعريفي كه او از تصوف به دست داده و آن را نگاهي هنري به الهيات دانسته و نقشي كه براي «وصف»ها در شناخت سبك ادبي مولف قائل شده از جمله نظريه‌هاي بديع او است. همچنين نظر او درباره «موسيقي» و «تخيل»، به عنوان دو مولفه اصلي شعر و همچنين ابداع معادلاتي براي اصلاحات نقد ادبي نو به رسايي و توانايي زبان فارسي در بيان مفاهيم نقد ادبي مدرن ياري رسانده است. شفيعي كدكني در نظريات نقد ادبي مدرن جهاني مطالعه‌اي از سر دقت و تأمل كرده و به عنوان صاحب‌نظري آگاه و باريك‌بين آن نظريه‌ها را با آثار ادبي ايران سنجيده كه حاصل آن براي استادان ادبيات ايران و ايران‌شناسان جهان مي‌تواند سودمند و راهگشا باشد. نظريه‌اي كه در يادداشت «اداره معطوف به آزادي» درباره شخصيت فكري و عقيدتي اخوان‌ثالث در شعرش ارائه داده از نظريات بديعي است كه مي‌توان آن را در مورد شاعري مانند حافظ و افكار متناقض‌نماي او نيز تسري داد. از نظر شفيعي كدكني «اراده معطوف به آزادي» يعني توانايي شك كردن، يعني قدرت جمع نقيضين. ‌به اين معني كه هر هنرمند بزرگي در مركز وجودي خود يك تناقض ناگزير دارد؛ تناقضي كه اگر به ارتفاع يكي از نقيضين منجر شود كار هنرمند تمام است و ديگر از هنر چيزي جز مهارت‌هاي آن برايش باقي نخواهد ماند. خلاقيت هنري چيزي جز ظهور گاه‌گاهِ اين تناقض نيست. بررسي ادبيات قديم و جديد ايران از نظرگاه تحليل‌هاي اجتماعي و رابطه ادبيات و استبداد و در بحث از آسيب‌شناسي نسل خرد گريز ايران براساس نظريات شخص شفيعي كدكني و يا منتقداني مانند موكارفسكي در نظريه «ساختار ساختارها» برگرفته از مكتب فرماليسم روسي، درخور توجه است. مجموعه اين نظريات گوياي اين واقعيت است كه فرهنگ هر جامعه‌اي در هر دوره تاريخي در قالب ساختارهايي تحت‌تأثير و نفوذ ساختار كل فرهنگ و روح غالب زمانه آن جامعه شكل مي‌گيرد.

«در تاريخ اجتماعي عصر ساماني كمتر نشانه‌اي از زورگويي اجتماعي عصر غزنوي وجود دارد و با همه استبداد غزنويان استبداد مذهبي سلجوقيان بسي بي‌رحمانه‌تر از استبداد غزنويان است. زيرا در عصر ساماني افكار فلسفي حاكم بر ذهن حكما و روشنفكران عصر تفكرات اومانيستي امثال اخوان‌الصفا و ابوسليمان سجستاني است و بنياد فلسفي عصر غزنوي را نيز تفكر بزرگاني از نوع رازي و بيروني و ابن‌سينا مي‌سازد. در چنين جامعه‌اي به لحاظ فرهنگي ميدان براي استبداد ديني چندان باز نيست، ولي از آن هنگام كه سلجوقيان بر «اسب تفكر اشعري» با «قصيل‌ِ تر‌و‌‌تازه‌ي دشت‌هاي عرفان» وارد ميدان سياست و كشورداري شدند و ستون فقرات استبداد مذهبي خود را انديشه ضدفلسفي اشاعره قرار دادند تفكر فلسفي روز به روز از محيط اجتماعي كشور ما گريزان‌تر شد و هرگاه خواست سر از لاك خود بيرون كند با دشنام‌هاي عارفاني از نوع عطار و مولوي روبه‌رو شد و در نتيجه ميدان براي استبداد بازتر شد. نبايد فراموش كرد كه سلجوقيان نيز راهي جز اين نداشتند كه تكيه‌گاه ديني را اختيار كنند، زيرا روزگار روزگار ايدئولوژي‌هاي ملي و ارزش‌هايي از آن دست نبود. در دوره مغول از فشار استبداد ديني بازمانده از عصر سلجوقي كاسته مي‌شود، اما جامعه ديگر با اين قفس خوگر شده است.

با اين همه در مدايح عصر مغول آن افراط و تفريطي كه در اغراق‌هاي انوري مي‌توان يافت در مدايح امثال سعدي نمي‌بينيم، چراكه سعدي در نظامي با استبداد متمركزي از نوع عصر انوري زندگي نمي‌كند. تنها در روزگار مشروطيت است كه ما به آستانه خردگرايي مي‌رسيم و طبعاً ذهن و زبان شاعران از تجريد دور مي‌شود، اما در دوره‌هايي پس از مشروطه بر تمايل به تجريد حريص‌تر مي‌شويم و اين نشانه آن است كه روح جامعه از خرد گريزان است و روز به روز سيطره تفكر اشعري بر ما بيشتر مي‌شود.»

استنباطي چنين تازه و نوآيين در تحليل تاريخي و جامعه‌شناسي از ادبيات گذشته ايران با نگاهي انتقادي درخور توجه است. همچنان‌كه نقد و تحليل شفيعي كدكني از شعر معاصر فارسي با توجه به نظريه‌هاي نقد ادبي جديد و نگاه تازه او در بيان علل و عوامل تاريخي در كتاب «ادوار شعر فارسي از مشروطيت تا سقوط سلطنت»‌از اصالتي برخوردار است كه حاصل دانش و هوشمندي اوست. درك و دريافت بديع ديگر شفيعي كدكني در شناخت علل و عوامل تحولات شعر مدرن فارسي در قرن بيستم در آخرين اثر تحليلي ـ انتقادي «با چراغ و آيينه» ‌قابل ملاحظه است. در گفتارهاي اين كتاب اين واقعيت آشكار مي‌شود كه تمام بدعت‌ها و بدايع شاعران مدرن ايراني در صد سال اخير حاصل پيوند فرهنگ ايراني با ادبيات و فرهنگ مغرب‌زمين بوده است. از اين‌رو عوامل تحول در زبان شعر و صور ذهني و موسيقي شعر و دگرگوني رمزهاي آن و همچنين موجبات تحول در طرز تلقي و نگرش شاعران متجدد ايراني به زندگي و طبيعت و تاريخ حاصل اين پيوند است كه تابعي است از متغير ترجمه ادبيات و شعر اروپايي در قلمرو زبان فارسي.

حاصل اين نگاه انتقادي هشداري است به جوانان ايرانيِ دوستدار شعر كه از ترجمه احساسات و عواطف غربي پيروي نكنند كه تقليد از ادبيات مغرب‌زمين، بي‌توجه به بنيادهاي عقلانيت آن، آثار ايشان را از عمق و اصالت تهي مي‌كند. تصحيح انتقادي متن از مباحث حوزه نقد ادبي است كه شفيعي كدكني به آن توجه نشان داده است. نقد متون را از اركان اساسي نقد ادبي گفته‌اند، زيرا بدون دسترسي به متن معتبر استنباط هيچ نكته‌اي از آن سودمند نيست و هرگونه نقد تاريخي يا لغوي و يا ذوقي در آثار شاعران و نويسندگان، تا زماني‌كه بر متني معتبر متكي نباشد، ارزش ندارد. در اين زمينه گذشته از تصحيح انتقادي تاريخ نيشابور كه يكي از اسناد مهم تاريخ تمدن و فرهنگ نيشابور بزرگ و در نگاه كلي ايران و جهان است، تصحيح انتقادي مجموعه‌اي از ميراث ارجمند شاعران و عارفان ايراني از سنايي و عطار و بوسعيد گرفته تا بايزيد بسطامي و ابوالحسن خرقاني بخشي از كارنامه ستايش‌انگيز شفيعي كدكني است. او به بركت آگاهي و شناخت گسترده و ژرف از زندگي و ذهن و زبان شاعران عارف و با بهره‌گيري از شمّ شاعرانه و ديد انتقادي هوشمندانه خود با ارائه درست‌ترين روايت از اين آثار مشكلات بسياري از اصلاحات و تعبيرات آنها را نيز حل كرده است، ‌مشكلاتي كه سال‌‌ها نزد اديبان نام‌آور پيشين ما لاينحل مانده بود. گذشته از اين او با نوشتن مقدمه‌ها و تعليقات سودمند و روشنگر بر آثار عطار (مختارنامه، منطق‌الطير، اسرارنامه، مصيبت‌نامه) ، كه شامل آگاهي‌هايي تازه درباره احوال و اقوال مشايخ صوفيه و مباحث ادبي و اخوي و تعيين هويت اعلام رجالي و تاريخي و جغرافيايي و بسياري نكته‌هاست، ‌ارزش اين آثار را در حد دائره‌المعارفي معتبر در شناخت فرهنگ ايراني بركشيده است. شفيعي كدكني در نقد شعر معاصر فارسي يادداشت‌هاي بسيار دارد كه در گفتارهاي خود جاي‌جاي آن را تكرار كرده است. او از موضع شاعري اديب و آگاه، با وجود نظرگاه تجددخواهانه خود، سخت نگران انبوه شعرهاي منثور و غزل‌هاي سرشار از استعاره‌ها و مجازهايي است كه به نام شعر مدرن و غزل نيمايي صفحات مطبوعات ما را انباشته است. به گمان او شعر معاصر ما به دست كساني از اين بن‌بست بيرون خواهد آمد كه يا فرم تازه‌اي ابداع كنند (كاري كه نيما كرد و پيروانش آن را كمال بخشيدند) و يا يكي از فرم‌هاي تجربه شده قديم يا جديد را به حال و هواي عصر ما انس و الفت دهند وگرنه اين اباطيل انبوهي كه به صورت تخيلات تجريدي صفحات نشريات ما را هر روز سياه‌تر مي‌كند نه‌تنها توجه كسي را به خود جلب نمي‌كند ربطي به شعر هم ندارد كه جوهر حيات فرهنگ قوم ايراني است. اين پريشاني و درهم ريختگي افراطي نظام خانوادگي كلمات تنها نشان‌دهنده انحطاط روح جامعه خردگريز ما و نشانه سترون ماندن خلاقيت هنري است كه لازمه آن نگاهي تازه به زندگي است؛ نگاهي تازه و زباني گويا كه از ميل به استعاره‌ها و مجازهاي نامفهوم در امان مانده باشد و بياني كه به سوي رسايي و روشني تمايل داشته باشد.

جست‌وجوهاي سي ساله گذشته من در تاريخ نقد ادبي ايران، از آخوندزاده تا زرين‌كوب سهم شفيعي كدكني را مهم‌تر و موثرتر از ديگران مي‌نماياند. به گمان من او با برخورداري از دانش وسيع خود بر ادبيت و عربيت و معارف اسلامي و احاطه كم‌نظيرش بر آثار مكتوب و ميراث عظيم فرهنگ و ادبيات ايراني و آگاهي و تسلط بر نظريات نقد مدرن جهاني و حدت ذهن و قدرت حافظه و نيروي استنباط و استدراك و بينش و بصيرت علمي و عقلاني خود بيشترين سهم را در نقد ادبي معاصر ايران دارد.

من در دفتر «شفيعي كدكني و نقد ادبي» به بيان اين مهم با تفصيل بيشتري خواهم پرداخت

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”