ریتم آهنگ

ابوتراب خسروی: نویسنده نظام‌ رئالیته را دفرمه کند

ابوتراب خسروی: نویسنده نظام‌ رئالیته را دفرمه کند

ابوتراب خسروی داستان نویس سورئالیست متولد ۱۳۳۵ و برنده‌ی دوره‌ی چهارم و یازدهم “جایزه‌ی هوشنگ گلشیری” یکی از معتبرترین جوایز ادبی ایران است. خسروی  با تکیه بر ویژگی‌های رمان پست مدرن و با احاطه نسبی بر ادبیات کهن، دارای نثری پخته و قوی است. در آثار او زبان ویژه‌ای را می‌بینیم که تمایل به باستان‌گرایی، کهن‌الگویی و بازگشت به زبان متون مقدس دارد. گفت‌وگوی متن‌های گوناگون و بینامتنیت در آثار خسروی دیده می‌شود. نوشته‌های او بوی رویا و اسطوره می‌دهند و به همین دلیل «همه‌زمانی» و «همه‌مکانی» است؛ زمان در آثارش می‌شکند؛ آثار خسروی انسان را به درنگ، اندیشیدن و استغراق در واژه‌ها دعوت می‌کند. موضوعاتی مثل هستی، مرگ، عشق و انسان که با استحاله‌های پی در پی در آثار وی وجود دارند. بر آن شدیم که با او در گفت‌و‌گویی اختصاصی درباره تاثیر پذیری نویسنده از فضای جامعه‌ بپرسیم، او در این هم صحبتی تاکید داشت که:«هنر جدا از شرایط  نیست و مشخصا هنرمند در خلا زندگی نمی‌کند. بنابراین عناصر هنری جدا از عناصر زندگی اجتماعی نیست. نویسنده از جامعه تغذیه می‌کند و حتی مجردترین مضامین با شرایط اجتماعی مرتبط است. هنرمند در بستر اجتماعی‌اش رشد می‌کند و بزرگ می‌شود. طبعا از عناصر فرهنگی همان جامعه برای خلق آثار خود تغذیه می‌کند.» نویسنده‌ی کتاب «دیوان سومئات» در گفت و گوی خود با “گوهران” اشاره کرد که:«خودم را یک نویسنده رئال می‌دانم اما نه رئالیسم متعارفی که به زعم من کپی بی‌ارزش مسائل اجتماعی هستند. من تبیین هنری خودم را در قالب داستان خلق می‌کنم.». متن کامل این گفت و گو را در زیر می خوانید:

 


به اعتقاد بسیاری از صاحب‌نظران شکل‌گیری داستان نویسی نوین در ایران با رواج ترجمه‌ی رمان‌های غربی آغاز و با ظهور نویسندگان درخشانی همراه شد. به نظر شما در حال حاضر نبود چه عنصری باعث افت داستان نویسی در دهه‌های اخیر شده است؟

نوع ادبی داستان و رمان از پدیده‌های دوران مدرن است. وقوع انقلاب مشروطه باعث آشنایی جامعه ایران با  مدرنیته شد. داستان کوتاه  و رمان حاصل همین دوران است. اگرچه قدمت داستان نویسی در جوامع غربی نیز به بیش از ۲۰۰ سال هم نمی‌رسد. در واقع  مدرنیته حاصل نوعی مفاهمه‌ی جمعی است.  ورورد داستان نویسی مدرن به ایران با آشنایی مدرنیته همراه بود. داستان‌نویسی ایرانی دراین صد سال تاریخ قابل قبولی در حوزه‌ی رمان و داستان کوتاه دارد. همچنین چهره‌های درخشانی ظهور کردند. درست است که درخشان‌ترین دوران داستان نویسی به دهه‌ی ۴۰ و ۷۰ برمی‌گردد اما همچنان این روند رشد طبیعی‌اش را دارد. اگر  شما کم‌تر چهره‌های درخشان را می‌شناسید به این دلیل است که  آنان هنوز جوان هستند و به شکوفایی نرسیدند و گرنه نویسندگان جوان و با استعدادی را می‌شناسم که در آینده آثارشان را خواهید دید. جامعه ما با بحران داستان‌نویسی مواجه نیست. مانند دوران‌های پیشین نویسندگان مستعد و درخشان وجود دارند. همانظور که بعد از گذشت سالیان دراز حالا به آثار مفاخری نظیر غلامحسین ساعدی و سیامک گلشیری اشراف پیدا کرده‌ایم. باید منتظر باشیم تا نسل جوان عرض اندام کنند.


با این‌همه نسل جدید خطر ریسک‌پذیری تقریبا وجود ندارند، بیش‌تر سعی دارند موفقیت نسل‌های پیشین را در همان غالب تکرار کنند

من با این نظریه موافق نیستم، چرا که هر نسل نویسندگان خودش را دارد. در حال حاضر نویسندگان قابل قبولی مانند علی خدایی، صفدری، مدنی‌پور و معروفی را داریم که هیچ کم از نسل قبل ندارند. من تعجب می‌کنم که این نویسندگان را نادیده می‌گیرید. در جایی که به اعتقاد من حتی  داستان‌نویسی از جهاتی به نسبت قبل توسعه یافته است. در هیچ دوره‌ی تاریخی تعدد نویسندگان به خصوص نویسندگان زن به اندازه‌ی این دوره وجود نداشت.

یعنی تعدد نویسندگان را می‌توان هم جهت با پیشرفت داستان نویسی معاصر دانست؟

البته قبول دارم تعدادی زیادی از نویسندگان در حد متوسطی هستند اما در نهایت کمیت به کیفیت بدل خواهد شد. باید در نظر داشت در ادبیات روس و فرنسه هم به تعداد انگشتان یک دست نویسنده‌ی شاخص داشتیم. هیچ جامعه‌ای در هیچ‌ دوره‌ای نمی‌تواند به تولید انبوه نویسنده برسد.

مسئله دیگری که در این‌جا مطرح می‌شود،این است که سبک رئال در رمان‌نویسی ایرانی  به جایگاه قابل قبولی رسیده اما در دیگر سبک‌ها ضعف فاحشی داریم، چراکه پیشگامان داستان‌نویسی در این سبک یدطولایی دارند، منتها خلق چنین آثاری نیازمند خلاقیت است.

به نظرم نویسندگان هر نسل در جوامع مختلف، مضامین مشخصی را دنبال می‌کنند که نیاز طبیعی آن جامعه است. البته قبول دارم از یک لشکر نویسنده، یک یا دو نفرشان شاخص هستند که در طول زمان مشخص می‌شود. به قول نیما یوشیج «آن‌که غربال دارد از پشت سر می‌آید.» بر همین مبنا در حال حاضر نمی‌توانیم نویسندگان اخیر را قضاوت کنیم. شاید ۵۰ سال دیگر به اشراف کامل از آنان برسیم. آیا ۵۰ سال پیش امکان ارزیابی آثار گلشیری، ساعدی و دولت آبادی وجود داشت؟

همانطور که گفتید شیوه‌ی داستان نویسی نوین در غرب که به ۲۰۰ سال هم نمی‌رسد با «دن کیشوت» آغاز شد،کدام کتاب در ایران به عنوان مطلع داستان نویسی نوین به شمار می‌رود؟

بدون تردید «احمد»  اثر عبدالرحیم طالبوف طلائیه‌ دار رمان‌نویسی در ایران است.


عباس معروفی نویسنده ایرانی، خالق “سمقونی مردگان”؛ ابوتراب خسروی را نویسنده پر فروغ داستان فراواقع‌گرای فارسی خطاب کرده بود.
تفاوت اصلی مدرنیست در ایران و جهان چیست و مدرنیست در ایران چگونه نمود داشته است؟

جهان شرق و غرب حوزه‌های فرهنگی کاملا متفاوتی دارند. جامعه شرقی مولفه‌های مشخصی دارد به خصوص در ایران دوران انقطاع و رکورد داشتیم. در واقع ظهور مشروطیت موجب بیداری و آشنایی جامعه ما با جهان شد. به این ترتیب پدیده‌های زندگی مدرن مانند رمان، تئاتر، دوربین عکاسی و سینما وارد زندگی ایرانی شد. با اینکه پیشینه روایی بسیار قوی داشتیم اما داستان نداشتیم. درواقع عنصر روایت در فرهنگ ما از دیربار وجود داشته است. وقتی  داستان نویسی را از غرب تقلید کردیم، تازه متوجه میراث‌ گذشتگانمان شدیم. به عنوان مثال سمک عیار برای ۱۰۰۰ سال پیش است و بعید میدانم نمونه‌های آن در جهان غرب وحود داشته باشد. من فکر می‌کنم باید روایت‌های کهن ایرانی را با شیوه‌روایی معاصر عجین کرده و از آنها بهره‌برداری کنیم. بنابراین اگرچه شیوه‌داستان نویسی را از غرب تقلید کردیم اما سابقه مستقلی در این زمینه داشتیم.


دیوان سومنات نوشته ابوتراب خسروی در سال ۱۳۷۷ منتشر شد و با استقبال فراوانی مواجه شد. برخی داستان‌های این مجموعه نظیر مرثیه برای ژاله و قاتلش در فضای سیاسی دهه سی و چهل خورشیدی می‌گذرد.
از آن‌جایی که دوران مدرن ادبیات تحت تاثیر فضای سیاسی و اجتماعی شکل گرفت، می‌توان گفت نویسندگان تحت تاثیر شرایط حاکم فعالیت می‌کنند یا در نگاهی دیگر نویسندگان در تحولات جامعه نقش موثری دارند؟

هنر جدا از شرایط  نیست و مشخصا هنرمند در خلا زندگی نمی‌کند.بنابراین عناصر هنری جدا از عناصر زندگی اجتماعی نیست. نویسنده از جامعه تغذیه می‌کند و حتی مجردترین مضامین با شرایط اجتماعی مرتبط است. هنرمند در بستر اجتماعی‌اش رشد می‌کند و بزرگ می‌شود. طبعا از عناصر فرهنگی همان جامعه برای خلق آثار خود تغذیه می‌کند.

با توجه به اینکه شما جز نویسندگان رئال نیستید و حداقل به گمان من بیش‌تر تحت تاثیر فضای ذهنی خودتان می‌نویسید، در خلق کاراکترهای داستان‌هایتان تا چه اندازه از جامعه تأثیر گرفتید؟

به نظرم همه‌چیز رئال است. حتی خواب و رویا ارتباط مستقیمی با واقعیت دارد و جدای از آن نیست. منتها نویسنده، نظام رئالیته را دفورمه می‌کند و جان مطلبش را به مخاطبانش ارائه می‌کند. بنابراین خودم را یک نویسنده رئال می‌دانم اما نه رئالیسم متعارفی که به زعم من کپی بی‌ارزش مسائل اجتماعی هستند. من تبیین هنری خودم را در قالب داستان خلق می‌کنم.

اگر قرار باشد مثال ملموسی در این‌باره بیاورم، تا به حال سوژه‌ای را به خاطر شرایط محیطی جامعه تغییر داده‌اید؟

نوشتن مانند سفر است، وقتی تصمیم می‌گیری به جایی سفر کنی، ممکن است در مسیر پدیده‌های جدیدی را کشف و حتی در انتخاب مسیر مورد نظر تجدید نظر کرد. در واقع این شکل طبیعی رمان‌نویسی است. وقتی نویسنده یک سوژه را انتخاب می‌کند با توجه به کشف و شهود‌های جدیدش با تغییراتی مواجه خواهد شد. بنابراین لازم نیست دقیقا از همان فرمول اولیه که برای داستان پایه‌ریزی شده، پیروی کرد.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”