لودویک وان بتهوون
لودویک وان بتهوون ( Ludwig van Beethoven 1770-1827) یکی از موسیقی دانان و آهنگسازان برجسته آلمانی بود که بیشتر زندگی خود را در وین سپری کرد. او یکی از تأثیرگذاترین شخصیت های موسیقی موسیقی در دوران کلاسیک و رمانتیک بود. بتهوون، بهعنوان موسیقیدان، همیشه مورد ستایش قرار گرفته و آوازه او موسیقیدانان، آهنگسازان، نوازندگان، و شنوندگانش را در تمام دوران تحت تأثیر عمیق قرار دادهاست. بتهوون در 30 سالگی 16 سونات پیانو و 13واریاسیون برای پیانو نوشته بود، ولی به این دو فُرمِ موسیقی، با شهامتِ بسیار یک فُرم سوم اضافه کرد؛ او فُرم اسکرتسو را ابداع و جایگزین منوئه قدیم کرد. برخی از آثار بتهوون، که در زمانی کوتاه و به فاصله 9 سال از 1803 تا 1811 خلق شده است، از لحاظ عظمت و ژرفا فراتر از آثار هر هنرمند دیگری در جهان است آنچنانکه هرگز کسی نتوانسته در زمانی به این کوتاهی، آثاری چنین شاهکار بیافریند. از میان آثار شناختهشده او میتوان از سمفونی سوم (حماسه)، سمفونی پنجم، سمفونی ششم (چوپانی)،سمفونی نهم (کورال)، سونات پیانوی پاتتیک، سونات مهتاب، و سونات پیانوی هامرکلاویر، اپرای فیدلیو ومیسا سولِمنیس نام برد. بتهوون برای هر سمفونی سالها وقت صرف میکرد. سمفونی نهم او بهتنهایی تا زمان تکمیل شدن، ده سال وقت گرفت. به همین دلیل حدود چهل سمفونی از موتسارت و فقط نُه سمفونی از بتهوون ماندهاست.
بتهوون در شهر بنِ آلمان متولد شد. او نیز مانند باخ و موتسارت برخاسته از تباری موسیقیدان بود.پدرش، یوهان فان بتهوون و مادرش، ماریا ماگدالِنا کِوِریش فان بتهوون، بود. پدربزرگ پدریاش، لودویگ فان بتهوون (1712–1773)، در سال 1733 از هلند به بن نقل مکان کرده بود و سرپرستی موسیقی دربار بُن را بر عهده داشت.
این خانواده صاحب هفت فرزند شد که چهار تن از آنان در کودکی درگذشتند. آنان که باقی ماندند عبارت بودند از سه برادر به نامهای لودویگ، کاسپار کارل (1774–1815) و نیکولاوس یوهان (1776–1848).
اولین معلم موسیقی بتهوون پدرش بود. پدرش یوهان، آوازخوان تنور بود که منصبی دون پایه در دربار بُن داشت و پسر باقریحه اش را اعجوبه ای همچون موتسارت می دانست که استعدادش می توانست سودآور نیز باشد. گفته اند یوهان بتهوون و یکی از دوستان موسیقیدان او، هنگامی که دیروقت از میخانه محل به منزل میآمدند، لودویگ خردسال را از بستر بیرون کشیده و تا صبح به تمرین پیانو وا می داشته اند. او مردی الکلی بود که سعی میکرد بتهوون را به زورِ کتک، بهعنوان کودکی اعجوبه همانند موتسارت به نمایش بگذارد و از هنرنماییهای او کسبِ درآمد کند. در شانزده سالگی برای بداهه نوازی در حضور موتسارت به وین رفت. موتسارت با شنیدن بداهه نوازی او گفته است:«او را جدی بگیرید. روزی می رسد که آثارش زبانزد همه خواهد شد.»
البته استعداد بتهوون بهزودی بر همگان آشکار شد. بعد از آن، بتهوون تحت آموزش کریستیان گوتلوب نیفه قرار گرفت. همچنین، بتهوون تحت حمایت مالیِ شاهزاده اِلِکتور (همان درباری که پدرش در آن کار میکرد) قرار گرفت. بتهوون در 17سالگی مادر خود را از دست داد و با پول اندکی که از دربار میگرفت، مسئولیت دو برادر کوچکترش را بر عهده گرفت؛ چرا که پدرش نیز به خاطر دائم الخمری از گروه آوازخوانان دربار اخراج شده بود.
بتهوون در سال 1792 به وین نقل مکان کرد و تحت آموزش یوزف هایدن قرار گرفت؛ ولی هایدنِ پیر در آن زمان در اوج شهرت بود و به قدری گرفتار، که زمان بسیار کمی را میتوانست صرف بتهوونِ جوان بکند. به همین دلیل، بتهوون را به دوستش یوهان آلبرشتسبرگر معرّفی کرد. از سال 1794 بتهوون بهصورت جدّی و با علاقه شدید نوازندگی پیانو و آهنگسازی را شروع کرد و بهسرعت بهعنوان نوازنده چیرهدست پیانو و نیز کمکم بهعنوان آهنگسازی توانا، سرشناس شد.
گرچه برخی منتقدانش آثارش را «غریب» و «بیش از اندازه غامض» می خواندند، اما ناشران موسیقی در خرید آثارش تردید نمی کردند.
بتهوون بالاخره شیوه زندگی خود را انتخاب کرد و تا پایان عمر به همین شیوه ادامه داد: بهجای کار برای کلیسا یا دربار (کاری که اکثر موسیقیدانان پیش از او میکردند) به کار آزاد پرداخت و خرج زندگی خود را از برگزاری اجراهای عمومی و فروش آثارش و نیز دستمزدی که عدّهای از اشراف که به توانایی او پی برده بودند و به او میدادند، تأمین میکرد.
زندگی او بهعنوان موسیقیدان به سه دوره «آغازی»، «میانی»، و «پایانی» تقسیم میشود.
بتهوون از سلامت کمی برخوردار بود. زمانی درد شکم شروع به آزاردادنش کرد. اما، علاوه بر این مشکلات جسمی، او درگیر چندین مشکل روحی نیز بود، که چندین ناکامی در روابط عشقی از جمله آنها بود. در سال 1826 وضعیت سلامت او بهشدت وخیم شده بود، تا اینکه یک سال بعد، در 26 مارس 1827 از دنیا رفت. در آن زمان تصور میشد مرگش بهدلیل بیماری کبد بوده باشد، اما تحقیقات اخیر بر اساس دستهای از موهای سرِ بتهوون، که پس از مرگش باقی ماندهاست، نشان میدهد که مسمومیت سرب باعث بیماری و مرگ وی بودهاست (مقدار سرب خونِ بتهوون صدبرابر بیشتر از مقدار سرب در خون یک فرد سالم بود). احتمالاً منبع این سرب، ماهیهای رودخانه آلوده دانوب و ترکیبی از سرب بوده که برای شیرینکردنِ شراب استفاده میشود. بعید است ناشنوایی او به خاطر مسمومیت با سرب بوده باشد. برخی از تحقیقات نشان میدهد که اختلال در پادتنِ دستگاه ایمنیِ بدن و دچارشدن به بیماری لوپوسِ منتشر عامل آن بودهاست.
بتهوون بیشتر اوقات با خویشاوندان و بقیه مردم نزاع و با آنان به تلخی برخورد میکرد. شخصیت بسیار مرموزی داشت و برای اطرافیانش بهمانند یک راز باقی ماند. لباسهایش اغلب کثیف و بههمریخته بود. در آپارتمانهای بسیار بههمریخته زندگی میکرد. بسیار تغییرمکان میداد. طی 35 سال زندگی در وین، حدود 40 بار مکان زندگیاش را تغییر داد. در معامله با ناشرانش همیشه بیدقت بود و اکثر اوقات مشکل مالی داشت.
بتهوون پس از مرگ برادرش، کاسپار، بر سر حضانت برادرزادهاش، کارل، با یوهانا، بیوه کاسپار، پنج سال نزاع قانونیِ تلخی داشت. سرانجام بتهوون در این نزاع پیروز شد؛ ولی این پیروزی برای کارل فاجعه بود؛ زندگی با یک ناشنوا، مردی بیزن و غیرعادی در بهترین شکلش هم وحشتناک بود. سرانجام کارل دست به خودکشی نافرجامی زد و بتهوون، که سلامتیاش حالا کمتر شده بود، زیر بار آن خُرد شد.
بتهوون هیچگاه در خدمت اشراف ویَن نبود. بر این اعتقاد داشت که هنرمندان بهاندازه اشراف قابل احتراماند. در یکی از روزهای ملاقات گوته با بتهوون در سال 1812 چنین نقل میکنند: «روزی گوته و بتهوون در کوچههای ویَن در حال قدمزدن بودند. جمعی از اشرافزادگان ویَنی از مقابل آن دو در حال عبور از همان کوچه بودند. گوته به بتهوون اشاره میکند که بهتر است کناری بروند و به اشرافزادگان اجازه عبور دهند. بتهوون با عصبانیت میگوید که «ارزش هنرمند بیشتر از اشراف است. آنها باید کنار روند و به ما احترام بگذارند.» گوته بتهوون را رها میکند و در گوشهای منتظر میماند تا اشرافزادگان عبور کنند. کلاهش را نیز به نشانه احترام برمیدارد و گردنش را خم میکند. بتهوون با همان آهنگ به راهش ادامه میدهد. اشرافزادگان با دیدن بتهوون کنار میروند و راه را برای عبور وی باز میکنند و به وی ادای احترام میکنند. بتهوون هم از میان آنها عبور میکند و فقط کلاهش را به نشانه احترام کمی با دست بالا میبَرد. در انتهای دیگرِ کوچه منتظر گوته میشود تا پس از عبورِ اشرافزادهها به وی بپیوندد.»
وِجهه او بهقدری عظیم بود که وقتی در سال 1809 تهدید کرد که پُستی را خارج از اتریش خواهد پذیرفت، سه نفر از نجبا اقدامات خاصی برای نگهداشتن وی در وین به عمل آوردند. شاهزاده کینسکی، شاهزاده لوبکوویتز، و آرشیدوک رودُلف (برادر امپراتور و شاگرد بتهوون) داوطلب پرداخت حقوق سالانه به او شدند. تنها شرط آنها برای این قرارِ بیسابقه در تاریخ موسیقی این بود که بتهوون به زندگی در پایتخت اتریش ادامه دهد.
اندیشه بتهوون درباره زنان و عشق
بتهوون در 30سالگی با دو دوشیزه جوان ملاقاتی پیدا میکند که تأثیر برجستهای در زندگی او داشتهاند و از همه روابط عاشقانه او پررنگتر هستند؛ هر دو از خانواده اشرافی، هر دو شیفته موسیقی و با وجود این، درست نقطه مقابل یکدیگر بودند. ترِز برونسویک 20ساله سری چون ایفیژنی داشت. او دورانی بس آرمانی را در قصر خانوادگی در مجارستان گذرانده بود. وقتی بتهوون با ترِز آشنا شد، مدتی در وین به او درس پیانو داد. گاهی هر درس چهار ساعت به طول میانجامید. ترِز فکری آسمانی و دور از امیال روانتنی داشت. درباره بتهوون کمتر حرف میزد. نه به نامه و نه به هدیهای اشاره نمیکند. دوشیزه جوان دیگری، در انتظار جایگزینی برای نخستین عشق بود. او 16 سال داشت و نامش جولیِتا گیچاردی است. از خانواده کُنتهای میلان بود. چنین به نظر میرسد که برای همآغوشی با نابغه سرکش آفریده شدهاست؛ با چهره مطبوع و رنگپریده، بعد از افسردگیها و رنجهای بیشمار. بتهوون لبخند زندگی را در آغوش این دختر بازیافت. بتهوون به دوستش فرانتس گرهارد وگلر مینویسد:
به دست دختری جوان و پرستیدنی همه چیز دگرگون شدهاست. او مرا دوست دارد و من هم او را. پس از دو سال، اکنون این نخستین باری است که دَمی راحت و آسایش احساس میکنم. شاید ازدواج بتواند مرا خوشبخت سازد. بدبختانه او از طبقه من نیست و در این صورت ازدواج برایم ناممکن است. باید تلاش بیشتری بکنم.
ولی آن دوشیزه بهزودی پرستشکننده دیگری یافت، برازنده و عالی، 18ساله و از طبقه خودش؛ نامش «کنت گالانبرگ» و از اشراف قدیمی بود. دخترک را که در پی عشق میگشت و ناگهان با نابغهای برخورد نموده بود در یک غرقاب عجیبی غوطهور ساخت. او سالهای بعد، روی دفتر نُتهای خود نوشت: بتهوون با کمترین صدایی برمیخاست و میرفت؛ خیلی زودرنج بود. دفترهای نُت را پرت میکرد و پاره میکرد، ولی مهربان و احساساتی بود و غالباً لباس محقرانهای میپوشید. پرده از احساسات دیگری برداشته نمیشود. آنچه روشن است، این است که جولیِتا ازدواج میکند و قبل از عزیمت به ناپل، اغلب با بتهوون در تالارهای اشرافیِ وین برخورد داشت. در همان دوران بود که بتهوون سونات مهتاب را تصنیف و به وی تقدیم کرد. تنها نامه تاریخیِ عاشقانه که از بتهوون است، در این دوران نوشته شدهاست؛ ولی این نامهای است یکتا که برای هیچکس فرستاده نشد. این نامه بدون تاریخ، که تحت عنوان «معشوقه جاودانی» مشهور گشته، بعد از مرگ آهنگساز در دفتر نُت وی پیدا شده و سالها بعد انتشار یافتهاست. کاملاً یقین نیست که این نامه را به خاطر جولیِتا نوشته باشد، و کوشش کارشناسان در این زمینه به جایی نرسیدهاست و گمان جمیع آنان بر این است که این نامه احتمالاً خطاب به تمامی زنان است. بررسیهای کارشناسیِ دقیق نشان دادهاست که نامه در ماه ژوئن در طول دو روز نگارش یافته و سه بار قطع شده و از نو ادامه یافتهاست. در این نامه معشوقه در واقع گمنام است. بتهوون هرگز این نامه را برای گیرندهای نفرستاد، ولی آنقدر مهم تشخیص دادهاست که در سراسر عمرش آن را محفوظ نگه داشتهاست. ناشیگری بتهوون در رفتار با زنان، ارتباط او را با آنها بسیار مشکل میساخت؛ اغلب به دام عشق زنانی میافتاد که ازدواج با آنها برای او محال بود. در هر صورت، این نابغه تا پایان عمر مجرد ماند.
بسیاری معتقدند موسیقی بتهوون بازتاب زندگی شخصیِ اوست که در اکثرِ اوقات تجسمی از نبرد و نزاع همراه با پیروزی است. مصداق این توصیف را میتوان در اکثر شاهکارهای بتهوون، که بعد از یک دشواریِ سخت در زندگیاش پدید آمدند، یافت. او در سال 1802 در هایلیگِنشتات (روستایی در نزدیکیِ وین) وصیتنامهای خطاب به دو برادرش نوشت که به «وصیتنامه هایلیگِنْشتات» معروف است. پس از واقعه هایلیگنشتات و غلبه بر یأسش از 1803 تا 1804 سمفونی عظیم شماره 3 خود به نام حماسه (قهرمانی، اِروئیکا) را، که نقطه تحولی شگرف در تاریخ موسیقی است، تصنیف کرد. طی مبارزه چندسالهاش برای قیمومیت برادرزادهاش، کارل، بتهوون کمتر آهنگ ساخت، و وینیها شروع به زمزمه کردند که کارِ او تمام است. بتهوون، که شایعات را شنیدهبود، گفت: «کمی صبر کنید؛ بهزودی چیزی متفاوت خواهید فهمید»، و اینطور هم شد. بعد از 1818 مسائل شخصیِ زندگی بتهوون مانع از انفجار خلاقیت او نشد و بعضی از بزرگترین آثارش، ازجمله میسا سولِمنیس، سمفونی شماره 9، آخرین سوناتهای پیانو، و آخرین کوارتتهای زهی را آفرید.
او از سال 1800 هنگامی که بیست و نه ساله بود به ناشنوایی تدریجیِ خود پی برد. برای یک آهنگساز و نوازنده، هیج اتفاقی نمیتواند ناگوارتر از ناشنوایی باشد؛ اما حتی آن هم نتوانست مانعی جدی برای بتهوون باشد.
در سال 1801 مایوسانه نوشت:«دوسال است که کم و بیش از هر جمعی دوری کرده ام، زیرا برایم ممکن نیست که بگویم «ناشنوا هستم». اگر حرفه ای جز این داشتم آسان تر بود، اما در حرفه من این نقص دهشتناک است.» و در وصیت نامه «هایلیگنشتات» خود، خطاب به برادرانش نوشته:«می باید به زندگی ام خاتمه داده باشم- فقط هنرم بود که مرا از این کار بازداشت. آه برایم ناممکن است که دنیا را پیش از تحقق تمام آنچه حس می کنم در درون دارم، ترک کنم.»
آخرین کارهای او شگفتیِ خاصی دارند، و بسیاری آنها را مملو از معانیِ مرموز و ناشناخته بهشمار میآورند. موسیقیشناسان عموماً بتهوون را بزرگترین آهنگسازی میدانند که تاریخ موسیقی در همه دورانها به خود دیدهاست.
برخی از آثار بتهوون
سمفونی شماره 1
سمفونی شماره 2
سمفونی شماره 3 حماسه/ قهرمان
سمفونی شماره 4
سمفونی شماره 5
سمفونی شماره 6 چوپانی/ پاستورال
سمفونی شماره 7
سمفونی شماره 8
سمفونی شماره 9 کُرال/ آوازی
سمفونی شماره 10 بتهوون/کوپر - ناتمام، منسوب
برای الیزه (فور الیزه)
سونات پیانو شماره 4
سونات پیانو شماره 8 پاتِتیک
سونات پیانو شماره 12
سونات پیانو شماره 14 مهتاب
سونات پیانو شماره 15
سونات پیانو شماره 21
سونات پیانو شماره 23 آپاسیوناتا
سونات پیانو شماره 29
اُورتورِ اگمونت
اوورتورِ کوریولان
کوارتت زهی شماره 1
کوارتت زهی شماره 2
کوارتت زهی شماره 3
کوارتت زهی شماره 4
کنسرتو پیانو شماره 5
تریپل کنسرتو
سونات ویولن شماره 1
سونات ویولن شماره 2
سونات ویولن شماره 3
سونات ویولن شماره 4
سونات ویولن شماره 5 )بهار(
سونات ویولن شماره 6
سونات ویولن شماره 7
سونات ویولن شماره 8
سونات ویولن شماره 9 کرویتزر
سونات ویولن شماره 10
سوناتهای ویولنسل شماره 1 و 2
سونات ویولنسل شماره 3
سوناتهای ویولنسل شماره 4 و 5
میسا سولِمنیس
رمانس شماره 1 برای ویولن
رمانس شماره 2 برای ویولن
سِکستِت برای دو کُر و کوارتت زهی
سِپتِت
اُکتِت
آدلاید آوازی
دریای آرام و سفر پرشور
گِرمانیا آوازی
اپرای فیدِلیو
واپسین سال های عمر
با کاهش قدرت شنوایی بتهوون، فعالیت نوازندگی و رهبری او نیز رو به کاستی گذاشت. این پیانست بی همتا ناگزیر شد در چهل و چهار سالگی از نوازندگی در حضور جمع چشم بپوشد. اما تا مدتها پس از کاهش توانایی اش در رهبری ارکستر همچنان مُصر بود که آثارش را خود رهبری کند. نوازندگان ارکستر از حرکت های تند و تیز او بر سکوی رهبری سردرگم می شدند و اجراهایش اغلب آشفته و نابسامان بودند. حس انزوایش همگام با شدت گرفتن ناشنوایی بیشتر و بیشتر شد. دوستان برای صحبت با او باید در سمعک بوقی او حرف می زدند و او در هشت سال واپسین زندگی اش همیشه دفتری همراه داشت که مردم با نوشتن حرف های خود در آن با او ارتباط برقرار می کردند.
بتهوون در سه سال نخست دعاوی قانونی برای سرپرستی کارل برادرزاده اش (پس از درگذشت برادرش کاسپار) آثار کمتری آفرید و وینی ها چنین زمزمه آغاز کردند که دیگر کاری از او ساخته نیست.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”