مودست موسورگسکی
مودست پتروویچ موسورگسکی (1839- درگذشته 1881) بزرگترین درامپرداز موسیقی روسیه است.
او یکی از ابداعکنندگان موسیقی روسی در دوره رمانتیک است که کوشید تا به هویت منحصربهفرد روسی، در اغلب اوقات با مخالفت حساب شده با قواعد موسیقی غربی، دست یابد. بسیاری از آثارش از تاریخ روسیه، موسیقیهای فولکلور و نغمههای محلی الهام گرفته اند که از میان آنها میتوان به اپرای بوریس گودونف، پوئم سمفونیک شبی بر فراز کوه سنگی و سوییت پیانو تابلوهای نمایشگاه اشاره کرد. سالیان زیادی، عمده کارهای موسورگسکی تنها از طریق نسخههای اصلاح یا تکمیلشده توسط دیگران در دسترس بودند. اما در سالهای اخیر بسیاری از ساختههای او به شکل اصیل خود اجرا شدهاند و دست نوشتههای موسیقایی او در دسترس قرار گرفتهاند.
موسورگسکی فرزند ملاکی ثرومند بود، در دانشکده افسری تحصیل کرد و هفده ساله بود که افسر ارتش شد. او پس از دو سال ارتش را رها کرد تا خود را وقف موسیقی کند اما آزادسازی سرف های روس در 1861 خانوادهاش را دچار بحران مالی ساخت و او ناگزیر در پی یافتن شغل در سن پترزبورگ کارمند دولت شد و بیشتر دوران حیاتش را در همان شغل باقی ماند.
موسورگسکی به همراه نیکولای ریمسکی کورساکف، میلی بالاکیرف، الکساندر برودین و سزار کوئی عضو «گروه پنج» بود. آنها گرایشهای میهنی داشتند و بر آن بودند که موسیقی روس را از نفوذ موسیقی اروپای باختری رها سازند.
«مردم آن چیزی هستند که میخواهم تجسم ببخشم. وقت خواب آنها را میبینم، وقت خوردن و نوشیدن به آنها فکر میکنم و میتوانم پیش رو مجسمشان کنم: یکپارچه، عظیم، پاک و منزه، بی هیچ خدشه»
از سال 1866 دارگومیجسکی مشغول کار کردن روی اپرای میهمان سنگی بود، نسخهای از داستان دون ژوان با متنی از پوشکین. دارگومیجسکی اعلام کرده بود همانگونه انجام خواهد شد که متن معنا میدهد، چرا که حقیقت درونی متن نباید معوج شود. تحت تأثیر این اثر (و ایدههای گئورگ گتفرید گروینوس که بر اساس آن "بالاترین شیء طبیعی تقلید موسیقی عاطفه است، و روش تقلید عاطفه تقلید بیان است")، موسورگسکی یازده صحنه اول نمایشنامه عروسی اثر نیکولای گوگول را، با اولویت دادن به اجرای موسیقی به لهجهها و فرمهای طبیعت گرایانه و یکدستی عامدانه گفتگوهای نمایشنامه، نوشت. این اپرای آوانگارد که در واقع اعلام جنگی به موسیقی خالص بود، نظریات او را در باب رئالیسم هنری واقعیت بخشید.
چند ماه بعد از اپرای عروسی، موسورگسکی 29 ساله به نوشتن اپرا بر اساس داستان بوریس گودونف پرداخت. او این کار را با وام گرفتن و شکلدادن به نمایشنامه پوشکین و با توجه به کتاب تاریخ نیکلای میخائیلوویچ کارامزین انجام داد. عمده دستنوشته این کار در حالی که با دوستانش زندگی میکرد و همزمان برای وزارت جنگلبانی کار میکرد به پایان رسید. در ۱۷۸۱، اپرای تمام شده برای اجرای تئاتری رد شد. سال بعد، زمانی که با ریمسکی کورساکف همخانه بود، تغییراتی بیش از آنچه در تئاتر از او خواسته بودند در اپرا اعمال کرد.در زمان تولید بوریس گودونف در فوریه ۱۸۷۴، موسورگسکی در پروژه بی سرانجام ملدا شرکت کرد (طی این زمان او یک نسخه کر از شبی بر فراز کوه سنگی را ساخت) و همچنین خوانشینا را شروع کرد. اقبال عمومی و محبوبیت بوریس گودونف، موسورگسکی را به نقطه اوج حرفهاش رساند.
او لیبرتوی بوریس گودونف را، از یکی از نمایشنامههای الکساندر پوشکین، اقتباس کرد. ماجرای این اپرا درباره دورانی پرآشوب از تاریخ روسیه و تمرکز آن بر شخصیت قدرتمند تزار بوریس، حکمران روسیه از 1598 تا 1605 است. موسورگسکی به مدد زنجیرهای از اپیزودها، تاجگذاری بوریس، احساس گناه عذابآلود او، دشمنان سیاسیاش، عشق به خانواده و سرزمین و سرانجام مرگ مصیبتبار او را بهگونهای زنده و روشن تجسم میبخشد. اولین نسخه اپرای بوریس گودونف توسط اپرای مسریینسکی رد شد. در نتیجه، موسورگسکی کار را اصلاح کرد و در 1874 نسخه نهایی را ساخت. نسخه اولیه سیاهتر و موجزتر و در عین حال خامتر ارزیابی میشود. نیکولای ریمسکی-کورساکف در 1896 اپرا را برای اجرای چندسازی تنظیم کرد و بار دیگر در 1908 آن را اصلاح کرد. امروزه اغلب همین نسخه بازبینی شده است که به اجرا درمیآید.
واپسین سال های عمر
پس از آن موسورگسکی در سراشیبی سقوط افتاد. تا پیش از آن به حلقه بالاکیرف متصل بود که آن هم داشت از هم میگسست. موسورگسکی به خصوص از این اتفاق تلخکام بود. او به ولادیمیر استاسوف نوشت، «گروه پنج قوی اکنون به جمعی خائن نزول کردهاست.» انزوای موسورگسکی نتیجه اعتیادش به الکل بود که به دیوانگی و جنون هم تعبیر میشد. از سویی دیگر دوست نقاشش ویکتور هارتمن مرده بود، و فامیل و همخانه اخیرش آرسنی گلنشچف-کوتوزف (کسی که برای ترانه بی-آفتاب شعر سروده بود و در نظر داشت برای ترانهها و رقصهای مرگ هم شعر بسراید) به خاطر ازدواج به جای دیگری نقل مکان کرده بود.
موسورگسکی دچار ناراحتی های شدید روانی بود و روز و شب را در میخانهای در سن پترزبورگ به همراه مردمانی نه چندان خوشنام میگذراند. او و دوستان مشروبخوارش نوشیدن الکل را امری مطلوب تلقی و آن را به اعتراضی اخلاقی و زیباییشناسانه تعبیر میکردند. اما در عمل این رفتار نمایشی منجر به انزوا و اضمحلال بیشتر موسورگسکی شد.
برای مدتی موسورگسکی قادر بود خلاقیتش را حفظ کند. نوشتههای موسیقایی او در 1847 بی-آفتاب، مقدمه خوانشینا، و قطعه پیانو تابلوهای نمایشگاه را شامل میشود. او همچنین کار بر روی اپرای کمیک بازار مکاره سوروچینسکی بر اساس داستانی از گوگول را شروع کرد. در سالهای بعد، افت موسورگسکی به شکل فزایندهای آشکار شد. اگر چه او اکنون جزئی از حلقه شخصیّتهای مهم شامل خوانندگان، پزشکان و بازیگران شده بود، با این وجود کمتر میتوانست در برابر نوشیدن مقاومت کند و چند مرگ متوالی در میان نزدیکترین دوستانش، رنج زیادی را به او تحمیل کرد. در زمانهایی به نظر میرسید که اعتیاد او به الکل تحت کنترل است، بهترین کارهای 6 سال آخر عمرش 4 ترانه و رقص مرگ قرار دارد. شغل دولتی او بیش از پیش با بیماری و غیبت او متزلزل بود.
در 1880 سرانجام او از شغل دولتیاش اخراج شد. یک گروه از دوستانش پس از آگاهی از فقر او، برای حمایت از کامل شدن خوانشینا مقرری ترتیب دادند، گروه دیگری پول مشابهی برای کامل کردن بازار مکاره سوروچینسکی جمع کردند. با این حال هیچکدام از کارها کامل نشد. در 1881 موسورگسکی مستأصل به دوستی اعلام کرد که تنها راه باقیمانده گداییست، و به فاصله کوتاهی از 4 حمله مغزی رنج برد. در بیمارستان نظامی بستری شد و برای مدتی به نظر میرسید بهبودی حاصل میشود، اما موسورگسکی یک هفته بعد از سالروز تولدش در 42 سالگی، بر اثر مسمومیت از الکل درگذشت. او را در قبرستان تیخوین صومعه الکساندر نوسکی در سن پترزبورگ به خاک سپردند.
ایلیا رپین پرتره معروف موسورگسکی با دماغ قرمز را در روزهای آخر زندگیاش کشیدهاست.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”