گوستاو مالر
گوستاو ماهلر (1911 - 1860) آخرین آهنگساز بزرگ رمانتیک اتریشی است. وی در جمهوری چک و در خانوادهای از یهودیان اشکنازی آلمانیزبان در کالیشتیه متولد شد. او قلمروهای تازهای در صداهای ارکستری خلق نمود که بر بسیاری از آهنگسازان اوایل سده بیستم تأثیر گذاشت، اما اهمیت آثار او تا نیم سده پس از مرگش چندان که باید درک نشد.
مالر در بوهم زاده و در شهر کوچکی بزرگ شد که موسیقی پیرامونش را آوازها و رقصهای ورتاییان بوهیمائی و نیز مارشهائی تشکیل میداد و توسط ارکستر نظامی محلی به اجراء درآمد. (این تماس اولیه با موسیقی عامیانه و مارش، بعدها به سبک آهنگسازی او تأثیر گذاشت). در نوجوانی، به تمرین پیانو میپرداخت و بیوقفه آهنگ میساخت. پانزده ساله بود که به کنسرواتوار وین راه یافت و سه سال در آنجا تحصیل کرد. سپس در دانشگاه وین پذیرفته شده و تحت تعلیم آهنگساز آلمانی آنتون بروکنر قرار گرفت. در این دوران آهنگ «آواز سوگ» در یک مسابقه آهنگسازی شرکت جست اما گروه داوران به سرداوری یوهانس برامس آهنگ او را لایق دریافت جایزه ندانستند. در بیست سالگی، حرفه رهبری ارکستر را با اجراء کُمدی - موزیکالها در تعطیلیهای تابستانی آغاز کرد. مالر در سالهای بعد، با هبری اپرا در چندین تماشاخانه که هر کدام از قبلی مهمتر بود رفتهرفته به شأن و مقام حرفهای دست یافت. در بیستوهشت سالگی، سرپرست اپرای بوداپست را به عهده گرفت.
مالر در سال 1887 رهبری نوازندگان اپرای «حلقه نیبلونگ» Der Ring des Nibelungen (اثر ستایششده واگنر) را به دست گرفت، زیرا «آرتور نیکیش» رهبر پیشین این اپرا بیمار شده بود. برداشت تازه مالر تحسین موسیقیدانان و تماشاگران را همراه داشت. یک سال بعد او اپرای ناتمام «سه پینتو» Die drei Pintos اثر کارل ماریا فنوبر Carl Maria von Weber را اجرا کرد که با اجرای آن مشهورتر شد و از نظر مالی در موقعیت خوبی قرار گرفت. در این زمان بود که او دلباخته همسر نوه فنوبر شد. خوشبختی او از شناختن خانواده وبر در آن بود که آنها به او «شیپور جادوئی پسربچهها» Des Knaben Wunderhorn که گردآوردهای از سرودههای مردمی آرنیم Arnim و برنتانو Brentano است را به او شناساندند، و او آن سرودهها را در همه آوازهایی که از آن پس ساخت، به جز یکی، به کار برد.
ناسازگاریهای او با همکارانش به کنارهگیری از اپرای لایپزیک در ماه مه 1888 انجامید و پس از چند ماه او را از اپرای پراگ نیز برکنار کردند. هر چند او در زمانی کوتاه پس از آن توانست به رهبری اپرای سلطنتی بوداپست گمارده شود. اما شادی این موفقیت برای او دیری نپایید، چراکه نخستین سال رهبریاش در بوداپست با بیماری و مرگ پدر و مادر و خواهرش همزمان شد. با این که او توانست برنامههای اپرا را به پذیرش علاقهمندان موسیقی، و خود اپرا را به سودآوری برساند، گردانندگان اپرا رهبر دیگری برگزیدند و گزینش برنامههای هنری را به او وانهادند و چنین بود که به جز کنارهگیری برای مالر چارهای نماند. پس او رهبری تماشاخانه استانی Stadttheater در هامبورگ را به عهده گرفت. با وجود آن که برنامه کاری مالر بسیار سنگین بود او در خانه تابستانیاش در سالزکامرگوت Salzkammergut به آهنگسازی نیز میپرداخت و در آنجا سمفونیهای دوم و سوم خویش را به پایان رساند.
سال 1895 نیز برای او سالی هم اندوهناک و هم موفق بود، اندوهناک، زیرا که کوچکترین برادرش اوتو Otto در این سال دست به خودکشی زد، و موفق، از آن که سمفونی یکم او در دسامبر آن سال برای نخستین بار در برلین نواخته شد.
اکنون که او به درستی، رهبری نامی و آهنگسازی آزموده در میان کشورها شناخته میشد، تصمیم گرفت که به اپرای دربار وین Vienna Hofoper راه یابد. اما تبار یهودی او راههای پیشرفت را بر او بسته بود. رهبری نوازندگان اپرای دربار Kapellmeister وین مقامی بسیار ارجمند در امپراتوری اتریش و مجار داشت و بر پایه مقررات امپراتوری، این منصب درباری نمیتوانست به یهودیان داده شود. به همین دلیل او در ماه فوریه به کلیسای کاتولیک گروید و دو ماه پس از آن به رهبری نوازندگان وین گمارده شد. او در این هنگام سی و هفت ساله بود. ده سالی که او در اپرای درباری وین سپری کرد، و به ویژه همکاری او با آلفرد رولر Alfred Roller در شمار افتخارات فرهنگی وین در آن روزگار شمرده میشود.
مالر چهل و دو ساله بود که با آلما شیندلر (Alma Schindler) زیبا و صاحب قریحه موسیقی، که نوزده سال از او جوانتر بود، ازدواج کرد. آلما در در گردهمآییهای وینی به زیبایی زبانزد همگان بود، و خود آهنگسازی نیز میکرد. آلما نزد الکساندر زملینسکی آهنگساز اتریشی شاگردی میکرد و استاد و شاگرد به هم شیفته بودند. اما آلما از سوی بستگانش در فشار بود تا زملینسکی را رها کند. مالر پس از ازدواج با آلما از او خواست که آهنگسازی را کنار بگذارد و تنها به خانهداری بپردازد. زندگی زناشویی مالر تشکیل شده بود از زمستانهایی پرکار که به رهبری اپرا سپری میشد و تابستانهایی که به آهنگسازی میگذشت. آلما در دو سال پس از ازدواجشان دو دختر به دنیا آورد. ماریا پوتسی دختر اول، به گونهای غمانگیز در چهار سالگی بر اثر تب مخملک درگذشت و با مرگش مالر را درهم شکست. مالر خود نیز از بیماری چرک کردگی قلب در رنج بود. گفته شده که ماریا از گوشی دکتر هراس داشت و پدر برای زدودن بیم او از پزشک خواست که نخست او را بیازماید و به این ترتیب بود که بیماری قلب او آشکار شد. پزشک او را از کارهایی خستهکننده بازداشت.
هنگامی که به آهنگهای خویش میپرداخت در وین دشمنی برمیانگیخت. در این هنگام بود که حملههای یهودیستیزان و زخم زبان دشمنان اپرا در روزنامهها به او شروع شد، تا آنجا که به جستجوی پناهگاهی تازه برآمد و به آمریکا رفت.
موسیقی سازی مالر، مانند موسیقی شوبرت - که الهامبخش او بود - آکنده از جوهره آوازی است. بسیاری از موومانهای سنفونیک مالر بر اساس تمهائی از آوازهای خودش ساخته شدهاند.
اگرچه مالر در رهبری اپرا به نامآوری رسید، همه نیروی آفرینندگی اش را در ساختن سمفونی و آوا به کار گرفت. حتی در کارهای نخستین او چون «آوای سوگ» شیوه آفرینش او که از آن پسها در شاهکارهای چرخهای استادیش نمایان شد پدیدار است. در 1890 مالر از سرودههای «شاخهای جادویی» بس برانگیخته شده بود چه در سمفونیهایش و چه در آوازهایش، چراکه او از آواز بهره میگرفت تا دمی درسزا را در زیرساخت یک سمفونی آشکار سازد. به عنوان مثال در آوای پراندوه اورلیخت در یوتیوبدر سمفونی دوم که مالر پس از گیرایی نیرومند بخش نخست خودرا از نوشتن دنباله آن ناتوان یافت یا سمفونی سوم که بسیار از خود درآورانه است نیز در دم نمایگرانه خود به آواز و کر روی میآورد.
برخی از آثار دیگر:
سمفونی تهمتن The Titan
سمفونی روز رستاخیز
سمفونی جهان آفرینش
سمفونی زندگی آسمانی
و ...
واپسین سال های عمر
زندگی در آمریکا و برخود با فروید
انگیزه دامن کشیدن از وین با پیشنهادی سخاوتمندانه از اپرای متروپولیتن نیویورک آغاز شد. در نیویورک او نخست کامیاب بود ولی چندی نگذشت که در آنجا نیز از چشم گروه رانشگران اپرا افتاد. او تابستانها را در اروپا به رهبری نوازندگان و نوشتن همچیدگیهای آهنگین میگذراند و در آنجا بود که سمفونی نهم خود را به پایان رساند و آوای زمین Das Lied von der Erde را نوشت. آوای زمین یک گروه شش تایی از سرودههای چینی بود که به مانند یک سمفونی برای دو صدای تنها و نوازندگان. او با بیماری قلبی و در هراس از مرگ و بیم از سرنوشت نمیخواست که این کار را سمفونی دهم بخواند و سمفونیهای نهگانه بتهوون و شوبرت و بروکنر را بهانه میکرد. در این هنگام بود که دریافت آلما به او بیوفا ست. مالر به روانکاوی نزد فروید شد. در یک نشست پرآوازه یک ساعته فروید دچارش او را شناسایی نمود و چنین مینمایاند که درمان او هنایش نیکو به بار آورد و میانه او و آلما را آشتی افتاد. او پیمانی برای رهبری همنوازان انجمن فیلارمونیک نیویورک بست و با خانوادهاش به آمریکا بازگشت. به فرجام او نوشتن سمفونی دهم را آغاز نمود اما پیش از آن که آن را به انجام رساند دم از جهان فروبست.
به گفته آلما آخرین واژه او به هنگام مرگ «موتزارتک من» Mozartl بود. او را در کنار دخترکش در گورستان گرینزینگ Grinzing وین به خاک سپردند. به برآورد انجامین خواست او، در خاموشی به خاک سپرده شد و بر سنگ گور او تنها نوشته شد «گوستاو مالر». به گفته دوست نزدیکش برونو والتر «روز 18 ماه مه1911 او درگذشت. شب پس از آن تابوتش را به گورستان گرینزینگ آوردیم و بناگاه غریوی از باد و بوران برخاست و آنچنان باران سیلآسا بارید که دنبالگیری به خاکسپاری نا شدا مینمود. گردآمدگان بسیار در خاموشی مرگ بار به دنبال کالبد او گام میگذاشتند. اما در همان دم که تابوت را به گور پایین آوردیم آفتاب از پس ابرها برون شد.»
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”