ریتم آهنگ

شناخت ایوان آلبرایت؛ نقاش رئالیسم جادویی (بخش دو)

شناخت ایوان آلبرایت؛ نقاش رئالیسم جادویی (بخش دو)

اواخر دوره و مرگ

در طول دهه‌های 1950 و 1960، آلبرایت از کارهای بزرگ به پرتره‌ها و خودنگاره‌های کوچک‌تر روی آورد. آلبرایت چندین بار نقل مکان کرد: به آسپن، کلرادو، مزرعه ای در نزدیکی جکسونویل، جورجیا، و مزرعه ای در دوبوا، وایومینگ. مزرعه و مزرعه به خانواده ژوزفین تعلق داشت و ثابت شد که اینها مکان های الهام بخش برای هنر آلبرایت هستند. در مزرعه و منطقه اطراف، آلبرایت چندین موضوع با مضمون باتلاق تولید کرد، در حالی که مزرعه الهام بخش چندین اثر با مضمون غربی بود. همچنین در همین زمان بود که او به دلایلی که هنوز مشخص نیست، با برادرش جدا شد و ارتباطش را از دست داد.

 

در سال 1957، پدر آلبرایت درگذشت. سپس، در اوایل دهه 1960، شهر شیکاگو استودیوی او در خیابان اوگدن را تخریب کرد تا یک مرکز خرید ایجاد کند. این، و همچنین این واقعیت که ذائقه هنری آن زمان به سمت انتزاع، هنر پاپ و مینیمالیسم روی آورد، باعث شد که آلبرایت در جامعه هنری شیکاگو قدردانی نشده و بی ربط باشد. در سال 1963 آلبرایت به وودستاک، ورمونت نقل مکان کرد، اما بینایی او به طور قابل توجهی رو به وخامت گذاشت و باعث شد که او به عنوان نابینای بالینی ثبت شود. خوشبختانه، پیوند قرنیه در سال 1967 بینایی او را ترمیم کرد و او توانست کار خود را از سر بگیرد.

 

اولین اثر مهمی که آلبرایت در ورمونت تولید کرد، ورمونتر (77-1966) بود. مدل او یک عضو بازنشسته مجلس نمایندگان ورمونت و کشاورز افرا به نام کنت اتوود بود. آلبرایت اظهار داشت که او آتوود را انتخاب کرده است زیرا او "زندگی کرده است و مانند من احساس خستگی می کند". در واقع، این نقاشی پیشروی برای اواخر حرفه آلبرایت در تعریف پرتره از خود دیده می شد. اما کوزولینو استدلال می‌کند که، «زمینه واقعی و نادیده گرفته شده ورمونتر در نقاشی‌های معاصر فرانسیس بیکن و آلبرتو جاکومتی نهفته است [...] آلبرایت و جاکومتی، نه به ذکر بیکن، دیدگاه‌های مشابهی در مورد نقش و مشارکت مدل‌ها در نقاشی داشتند. ورمونتر شباهت زیادی به تصاویر پاپ ها دارد که توسط هنرمندانی از رافائل تا ولاسکوئز و فرانسیس بیکن به تصویر کشیده شده است و ادعاهای خود آلبرایت را برای حس معنویت در این اثر متأخر تقویت می کند. . کوزولینو در واقع نشان می دهد که علاقه او به معنویت آشکارترین تجلی خود را در "وسواس نزدیک به کفن افسانه ای تورین" پیدا کرد، که الهام بخش چندین اثر هنری از دهه 1970 تا زمان مرگ او شد.

 

آلبرایت به دلیل شرایط مالی راحت خانواده اش از این تجمل لذت می برد که دیگر نیازی به فروش آثار هنری خود نداشت. در واقع، او هرگز فروشنده ای نداشت و به یک گالری اختصاصی وابسته نبود. در سال 1977 آلبرایت با حفظ بسیاری از آثار خود (حدود 150 سال)، تقریباً تمام نقاشی های خود را به مؤسسه هنر شیکاگو و صدها طرح و طرح سفر را به موزه هود در کالج دارتموث اهدا کرد. در همان سال او و برادرش (در روز تولدشان) برای اولین بار پس از بیست سال دوباره به هم رسیدند. بین سال‌های 1981 تا 1983، آلبرایت به دعوت Galleria degli Uffizi در فلورانس، مجموعه‌ای از خودنگاره‌ها را تولید کرد. آلبرایت که عمیقاً از این دعوت خوشحال شده بود، بیست و چهار اثر در مقیاس کوچک را در طیف وسیعی از رسانه ها تولید کرد. در سال 1983، و به تازگی دچار سکته مغزی شده بود، آلبرایت آخرین سلف پرتره خود را قبل از مرگ در 18 نوامبر 1983، تنها چند ماه پس از مرگ برادرش مالوین، تکمیل کرد.

میراث ایوان آلبرایت

آلبرایت در اوایل تا اواسط قرن بیستم به دلیل پرتره‌های با جزئیات دقیق (و تعداد کمتری از طبیعت بی‌جان) شهرت پیدا کرد که از طریق ترکیبی از توجه فوق‌العاده به جزئیات و نورپردازی شدید، او را به‌عنوان یک عکس واقعی معرفی کرد. از یک نوع. جکسون آرن، منتقد هنری، سبک آلبرایت را به عنوان «ترکیبی عجیب از آموزش رسمی او» (که از طریق آن «دانش فوق‌العاده‌ای» از تاریخ هنر اروپا به دست آورد) و «روزهای وحشتناک او در فرانسه» (به عنوان نظم پزشکی در جنگ جهانی اول) توصیف می‌کند. می توان در توجه او به جزئیات و کاربرد سبک رنگ، تأثیر ال گرکو، آلبرشت دورر، و خودنگاره های اواخر دوران حرفه ای رامبراند را دنبال کرد. در واقع، تسلط فنی آلبرایت غیرقابل بحث است، اما جهان بینی در حال مرگ او - چیزی که متصدی کتاب سارا کلی اوهلر آن را "هم در عین حال فریبنده و هم نفرت انگیز" توصیف می کند - ممکن است به اندازه ای نگران کننده باشد که به طور گسترده توسط عموم پذیرفته شود. به عنوان مثال، منتقد ایروین سنت جان تاکر به طعنه پرسید که چرا یک هنرمند می خواهد "زنی را با گوشتی به رنگ جسدی که شش هفته [پیش] غرق شده است نقاشی کند؟"

 

با توجه به وسواس بیمارگونه او در مورد وضعیت "در حال انقضا" بدن انسان، نقاشی او به عنوان رئالیست جادویی توصیف شده است. به قول متیو استرچر، پروفسور ادبیات و هنر، «چه اتفاقی می‌افتد وقتی یک محیط بسیار دقیق و واقع‌گرایانه مورد هجوم چیزی قرار می‌گیرد که خیلی عجیب است که نمی‌توان آن را باور کرد». آلبرایت در نمایشگاه 1943 رئالیسم و ​​رئالیسم جادویی در موزه هنر مدرن نیویورک به نمایش گذاشت، اما خود هنرمند هرگز با رئالیست‌های جادویی و نه جنبش هنری در این زمینه ارتباط برقرار نکرد. همانطور که رابرت کوزولینو، مورخ هنر، خلاصه کرد: "بدون تاثیر از دنیای اطرافش، بدون تاثیرگذاری بر هیچ کس و عاری از آلودگی هنری بیرونی، به دنبال دیدگاهی شدیدا شخصی بود". در واقع، اگرچه ممکن بود شهرت زیاد او را از دست داده باشد، آلبرایت هنوز هم می تواند مدعی موقعیتی منحصر به فرد در پانتئون هنرمندان آمریکایی قرن بیستم باشد.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”