برای اولین و نخستین بار فکر می کنم زمستان ۷۵ بود که سیروس گرجستانی را برای بازی در نمایش عشق آباد در تالار اصلی تئاتر شهر تهران دیدم. تئاتری که در یک روانخانۀ بی در و پیکر می گذشت و فقط این دیوانگان نبودند که ما را به خود متوجه می کردند بلکه روان پزشکانی همچون نقشی که سیروس گرجستانی بازی می کرد، به دلیل هولناک شدن موقعیت و شخصیت جلب نظر می کرد.
نمایش عشق آباد به نویسندگی و کارگردانی داود میرباقری هنوز هم به یاد ماندنی است که در آن، در کنار سیروس گرجستانی، دو بازیگر نام آور دیگر همچون پرویز پرستویی و ماهایا پطروسیان بازی کرده بودند. همان یک نمایش کافی بود که نام گرجستانی را در تئاتر ما برجسته تر کند و اما می دانیم که حال و هوای تئاتر ما هنوز هم در آن زمان حرفه ای نشده بود که بتواند منبع درآمد بازیگران شود! مطمئنا مهمترین دلیل برای دوری از تئاتر همین کسب درآمد پایین در تئاتر نسبت به تلویزیون و سینماست که بسیاری از بهترین بازیگران ما را سالهای سال از تئاتر دور نگه داشته است. به هر تقدیر عشق آباد می توانست شناسای خوبی از گرجستانی باشد برای ما که بازی های تئاتریاش را پیش از انقلاب ندیده بودیم. به هر حال او داشت در همان زمان در تلویزیون و سینما فعالیت می کرد و به عنوان یک بازیگر حرفه ای شناخته هم شده بود اما تئاتر می توانست همچنان محفلی برای خوش نامی ها و نیک نامی های او باشد.
بنابراین گرجستانی نیز همانند هم سلکانش -به ویژه اداره تئاتری ها- از اصل و خانه اش دور شده بود و حالا یک نمایش آن هم در مهمترین تالار تئاتری کشورمان ایران انگیزه ای شد که او به ما یادآوری کند که اگر حرفه ای شده یا پس از آن شاهد درخشش در سریال های تلویزیونی خواهیم شد مهمترین دلیلش همین اعتبار گرفتن اش از تئاتر هست. بسیاری از بازیگران مهم کشورمان همچون بسیاری از بازیگران مهم در جهان همین روال بازیگری از تئاتر به سینما و تلویزیون را گذرانده اند و همه نیز موفقیت خود را مدیون قابلیت ها و استعدادپروری های تئاتر هستند. سیروس گرجستانی هم از این قاعده مستثنی نیست؛ هرچند او نتوانست نام آوری عزت اله انتظامی، جمشید مشایخی، محمدعلی کشاورز، داود رشیدی و علی نصیریان را داشته باشد اما همچنان یکی از مطرح ترین کمدین هایی است که نقش های ماندگاری را در تلویزیون آفریده است. یکی از درخشان ترین بازی های آقای گرجستانی سریال متهم گریخت (سال 84) به کارگردانی رضا عطاران در نقش هاشم و دیگری سریال شهریار به کارگردانی کمال تبریزی (سال 86) است. البته در نقش میانسالی ها و پیرسالی های شهریار بازی کرد و جوانی او هم بر عهدۀ اردشیر رستمی بود و هر دو بازیگر آذری زبان مان خوش درخشیدند. گرجستانی خودش معتقد بود برای این بازی از شخصیت و ویژگی های رفتاری پدرش تاثیر گرفته اما همه آنان که از نزدیک استاد شهریار را دیده بودند اعتراف می کردند که او هم برخوردار از چنین رفتارهایی بوده است. یعنی همان نسبت های روان شناسانه قومی که در بین آذری زبان ها هست، چنین وجوه مشترکی برای آنان ایجاد کرده که گرجستانی با درک درست روان شناسانه از عهده ایفاگری این نقش مهم برآمده بود.
او بین سالهای ۵۷ تا ۹۹ دست کم در ۶۸ اثر تلویزیونی ایفای نقش کرد که به یاد ماندنیترین آنها شاید همین نقشآفرینی اش در سریال «شهریار» باشد؛ و به قول خودش «شهریار گرچه نقش سختی بود اما برای من آسانترین نقش شهریار بود؛ برای اینکه شهریار تمام ویژگیهای پدر خدابیامرزم - هیکلش، قیافهاش، حرفزدنش - را داشت. من در واقع پدرم را بازی کردم.»
کودکی شلوغ
سیروس گرجستانی با نام اصلی علیاکبر محمودزاده گرجستانی ۲۵ اسفند ۱۳۲۳ در بندر انزلی به دنیا آمده بود؛ و سالهای کودکی را در رشت گذرانده بود و به قول خودش «رشت متمدن». نام اصلی سیروس گرجستانی، علی اکبر محمودزاده گرجستانی است که او به دلیل بلند بودن اسم شناسنامه ای اش برای سینما از اسم کوتاه مثل سیروس استفاده کرد و نام هنری او سیروس گرجستانی شد.
گفته میشود که پدر و مادر او از باکو به ایران مهاجرت کرده بود. گرجستانی در این باره گفته است:« ما اصالتا آذری هستیم اما پدر و مادرم سال ها در انزلی زندگی کردند و من در انزلی متولد شدم و از شهر رشت شناسنامه گرفتم و تا کلاس اول اونجا درس خوندم. بعد هم مهاجرت کردیم به تهران و در محله ناصرخسرو ساکن شدیم و اونجا بزرگ شدم.»
هشت ساله بود که پدر و مادرش به تهران کوچ کردند؛ تهرانِ ناصر خسرو، کوچه مروی. کوچهای باریک و بن بست با دیوارهای کاهگلی و خانههای قدیمی. گرجستانی در خاطراتش از آن دوران به یاد میآورد که کلاس دوم ابتدایی، بغلدستیهایش که دو تا «بچهتهرون» بودند چطور پس کلهاش میزدند و لهجهی رشتیاش را مسخره میکردند. همین بود که باعث شد مدتها در خانه جلوی آینه بنشیند و لهجهی «تهرونی» را تمرین کند. او آنقدر برای این کار انگیزه و استعداد داشت که به قول خودش از کلاس سوم دیگر مثل «آنها» حرف میزد. او از کودکی اش این طور یاد کرده که از دیوار راست واقعا بالا می رفته و هیچ جایی پابند نمی شده است.
جوانی پا به توپ
نوجوان که بود، پدر و مادرش از هم جدا شدند و سیروس پیش مادر و ناپدریاش بزرگ شد. پدرش پیرمردی دستفروش و دورهگرد بود که خرجش را میداد. در نوجوانی از بازیکردن فوتبال در کوچهها و زمینهای خاکی محله به سمت فوتبال حرفهای کشیده شد. با تشویق دور و بریها به باشگاه شاهین (پرسپولیس فعلی) رفت و در تیم نوجوانان آن عضو شد. بعد از بازی در ردههای پایین باشگاه، به دستهی اول رسید و چهار سال در سطح اول فوتبال آن زمان در کنار بازیکنانی مثل همایون بهزادی و ناصر ابراهیمی بازی کرد.
او بیشتر وقتها به جای نشستن سر کلاس درس در ورزشگاه امجدیه توپ میزد. بعد از اینکه با هزار زحمت دیپلمش را گرفت و با اینکه بزرگترین آرزویش رفتن به تیم ملی فوتبال ایران بود، یک روز به خودش گفت:« این نامردیه سیروس که تو بخوای ورزش کنی، فوتبال بازی کنی، بری تیم ملی، این پیرمرد کار کنه بده به تو». این شد که عشق و احترام او به پدرش به علاقهاش به فوتبال چربید و سیروس گرجستانی بعد از گرفتن دیپلم، فوتبال را برای همیشه کنار گذاشت و رفت سر کار.
به یاد میآورد که وقتی اولین حقوقش را گرفت، با شوق و ذوق رفت برای قدردانی از پدر پیرش. میخواست اولین حقوقش را به پدرش بدهد و از آن به بعد او از پدرش مراقبت کند. به محل اقامت پدرش که اتاقکی بود در مسافرخانهای محقر در ناصرخسرو رفت اما کسی از پیرمرد خبری نداشت. به پاتوق او که قهوهخانهای بود هم رفت اما باز خبری نبود. بعد از ماهها جستوجو و حتی سر زدن به پزشکی قانونی، خبری از پدر نشد که نشد. او با حقوق ماه اول کاریاش که قرار بود خرج نگهداری از پدر باشد، دست آخر دو عروسک چینی خرید و گذاشت سر طاقچه که تا آخر عمر نگاه کردن به آنها، یاد پدر و سرنوشت مبهم او را برایش تازه میکرد.
آشنایی با هادی اسلامی
اولین کار سیروس گرجستانی انبارداری در کارخانهی «آزمایش» بود. آنجا با مرحوم «هادی اسلامی» آشنا میشود. هادی که در کارخانه، زیردست سیروس بود به دوست نزدیک او تبدیل شد اما بعد از یک سال او کارخانه را ترک میکند تا اینکه دو سه سال بعد این دو دوست بطور اتفاقی در نزدیکی «تئاتر شهر» به هم برمیخورند و اسلامی میگوید که وارد تئاتر شده و به گرجستانی هم پیشنهاد میدهد که نقشی در یک نمایش را برعهده بگیردِ؛ نقش یک «آبحوضی». بعد از آن در چند نمایش دیگر نقشهای پیش پا افتاده گرفت.
او درباره این روزها گفته است:« من اصلا فکر نمی کردم روزی بازیگر شوم. زنده یاد هادی اسلامی زمانی دوست و همکار من بود، بعد از دو سال دوری او را دیدم و گفتم کجا کار می کنی؟ گفت تئاتر کار می کنم. گفتم کجا؟ گفت اداره تئاتر. اتفاقا در آن روز تمرین داشتند و به من هم گفتند بیا تمرین و من رفتم و به مرور شیفته ی این کار شدم.»
گرجستانی در سال ۴۵ هم در دو فیلم سینمایی ظاهر شده بود اما «بازیگر سینما» نبود.
او که کار انبارداری را رها کرده و به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمده بود، فعالیت حرفهای و بدون وقفهی خود در عرصهی هنرهای نمایشی را از اولین سال پس از انقلاب شروع کرد. گرچه پیشتر اینجا و آنجا نقشهای کوچکی گرفته بود اما سال ۱۳۵۸ در دو فیلم سینمایی بازی کرد و سال ۵۹ در دو فیلم دیگر؛ در سال ۶۲ در فیلم «دادشاه» به کارگردانی حبیب کاوش و تلهتئاتر «هنگامه شیرین وصل» به کارگردانی هادی مرزبان و نمایش «مخمصه» به کارگردانی فرهاد مجدآبادی بازی کرد و بعد از آن میشد گفت «سیروس گرجستانی، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون.
مقابل دوربین
گرجستانی در فاصلهی سالهای ۴۹ تا ۷۸ با حدود بیست و چند نمایش روی صحنه رفت و نامش در فهرست بازیگران دست کم ۴۷ فیلم سینمایی هم دیده میشود.
گرچه خودش دوست داشت به عنوان بازیگر سینما شناخته شود اما با وجود تعدد کارهای سینماییاش بیشتر به عنوان بازیگر تلویزیون شناخته میشود که از این بابت متأسف بود. او در بسیاری از سریالهای پرمخاطب تلویزیون مثل سریال «امامعلی (ع)»، «کیف انگلیسی»، «کلاه پهلوی»، «صاحبدلان»، «متهم گریخت»، «پشت کنکوریها» و «کاکتوس» بازی کرده بود اما به عقیدهی خودش با بازی در «پروژهی اصغر فرهادی» - سریالی به نام «یادداشتهای کودکی» که فرهادی نویسندهاش بود - دوران شکوفایی حرفهایاش آغاز شد.
فرهادی، گرجستانی را در تئاتر «معرکه در معرکه» اثر داوود میرباقری، دیده بود؛ نمایشی که هم برای گرجستانی موفقیتی حرفهای بود و هم باعث دوستی او با میرباقری شد؛ رفاقتی که منجر به همکاری آنها در دو نمایش دیگر و همچنین سریالهای «امام علی، «شاهگوش» و «دندونطلا»، و فیلمهای سینمایی «مسافر ری»، «ساحره»، و «آدمبرفی» شد.
«ما همه با هم هستیم» ساختهی کمال تبریزی، «قانون مورفی» ساختهی رامبد جوان، «نهنگ عنبر ۲: سلکشن رؤیا» ساختهی سامان مقدم، «تیغ و ابریشم» ساختهی مسعود کیمیایی، «تنورهی دیو» ساختهی کیانوش عیاری و «زرد قناری» ساختهی رخشان بنیاعتماد از جمله دیگر آثار سینمایی است که گرجستانی در آنها ایفای نقش کرده است.
حضور تئاتری
نخستین کار حرفه ای سیروس گرجستانی بازی در نمایش “سنگ و سورنا” نوشته بهزاد فراهانی و به کارگردانی نصرت پرتوی، همسر عباس جوانمرد بود که در تئاتر سنگلج سال 49 اجرا شد. گرجستانی در آن زمان به همراه خسرو شکیبایی، ناصر محمدی، نصرت نویدی، هادی اسلامی و... در گروهی به نام گروه دوم هنر ملی فعالیت کرد. گرجستانی دربارۀ این گروه و این روزهای تئاتر گفته است:« در آن زمان معمولاً 26 روز در ماه تئاتر اجرا میکردند. شنبهها تئاتر تعطیل بود و اگر تئاتری خیلی پرطرفدار بود، مدت اجرای آن تمدید میشد. آن زمان تمام تماشاگران تئاتر حرفهای بودند و آنقدر تئاتر برایشان مهم بود که دائماً تماس میگرفتند و درباره نمایش، بازیگران و کارگردان و... سؤال میکردند. آنها جویای برنامهها بودند. ما یک گروه تئاتری به نام گروه دوم ملی داشتیم که البته سرپرست گروه (هنر ملی) آقای عباس جوانمرد بود و سرپرست این گروه دوم زندهیاد هادی اسلامی و در این گروه آقایان خسرو شکیبایی، ناصر محمودی و... هم حضور داشتند.»
او پیش از انقلاب در نمایش های "برگذر لوطی صالح" تالار انجمن ایران و آمریکا"، "استر" در چند شهرستان سال 50، "محراب" تالار سنگلج سال 53، به کارگردانی هادی اسلامی، "بکت" به کارگردانی مجید جعفری تالار رودکی سال ۵۱، "سایه ای به دنبال من" به کارگردانی جواد خدادادی اداره تئاتر سال ۵۷ بازی کرد.
گرجستانی همچنین پس از انقلاب، در نمایشهای مختلفی همچون نمایش "دارالحکومه" نوشته محمود استادمحمد به کارگردانی هادی اسلامی تالار سنگلج سال ۵۸، "آسید کاظم" به کارگردانی مجید مظفری تئاتر نصر سال 59، "مخمصه" (اجرای مجدد) به کارگردانی فرهاد مجدآبادی سنگلج سال ۶۰، "آنتیگون" به کارگردانی جمشید ملک پور در تالار موزه آبگینه سال 60، "مخمصه" نوشته محمود رهبر به کارگردانی فرهاد مجدآبادی – تهران در تالار سنگلج سال ۶۲، "دکتر کنوک" به کارگردانی ایرج راد در تالار اصلی تئاتر شهر سال 64، "بلبل سرگشته" نوشته علی نصیریان به کارگردانی صدرالدین حجازی تالار سنگلج سال 66، "ماهان و کوشیار" به کارگردانی ایرج راد تالار چهارسو سال ۶۷، "معرکه در معرکه" تالار اصلی تئاتر شهر سال 68 و "عشق آباد" تالار اصلی سال 75 و 76 و "دندون طلا" تالار اصلی سال 78 به نویسندگی و کارگردانی داود میرباقری، بازی کرد.
یاد دوست
ایرج راد کارگردان و بازیگر تئاتر که زنده یاد گرجستانی در نمایش «دکتر کنوک» به کارگردانی وی به ایفای نقش پرداخته بود، درباره تجربه دوستی و همکاری خود با گرجستانی گفت: سیروس انسان بسیار شریف، فوقالعاده و زحمتکشی بود. وی با اتکا به خود و زحماتی که کشید، بدون حمایت از سوی دیگران به جایگاه قابل قبولی در عرصه بازیگری دست پیدا کرد. سیروس سبک و شیوه بازیگری خاص خود را داشت.
سالهای سال در اداره تئاتر در کنار هم بودیم. او به عنوان یک دوست و یاور سعی میکرد از همه حمایت کند و کمتر با دیگران اختلاف پیدا میکرد. بسیار دقیق و با نظم بود و کار تئاتر و بازیگری برایش بسیار ارزشمند بود. سیروس برای بازیگری از خیلی چیزها دست کشید تا بتواند در این عرصه تأثیرگذار باشد.
سیروس برای اینکه خود را در فرم بازیگری حفظ کند تمرینها مدام بازیگری را انجام میداد و به همین خاطر شرایط مطلوب جسمانی داشت. سیروس گرجستانی در نمایش «دکتر کنوک» حضور فوقالعادهای داشت که از خاطر من و بسیاری که نقش آفرینی اش را دیدند، فراموش نمیشود.
سیروس در سینما، تئاتر و تلویزیون کار کرد و برایش حاشیهها مطرح نبودند. او همیشه سعی میکرد با تمام توانمندیاش و به بهترین وجه کارش را انجام دهد به همین خاطر اعتماد به نفس خاصی داشت.
آخرین دیدار
بهترین باورمندی یک بازیگر در صحنۀ تئاتر اتفاق می افتد. برای دومین بار و بهتر بگویم برای آخرین بار سیروس گرجستانی را با اجرای نمایش دندون طلا به نویسندگی و کارگردانی میرباقری در تالار اصلی تئاتر شهر سال 78 دیدم. دیداری که اگر همچنان تکرار می شد حتما از او یک شخصیت ممتاز در تئاتر می ساخت و البته او این قابلیت ها را در تلویزیون ممکن کرد.
بیشک یکی از کارگردانهایی که «سیروس گرجستانی» تحول و موفقیتش را مدیون همکاری با اوست «داوود میرباقری» است. حضور در تئاترهای «عشقآباد»، «دندون طلا»، فیلم «آدمبرفی» و نقش آرایشگری که تکزبانی صحبت میکرد و سریال «امام علی (ع)» و نقش اباقطام در آن و تداوم این همکاری تا فیلم «مسافر ری»، همگی در کشف استعدادهای این بازیگر سهم بسزایی داشت. او در همکاری با میرباقری دریافت که چگونه باید از قابلیتهای بازیگریاش استفاده کند و بهاینترتیب نحوه صحیح استفاده از میمیک صورتش را آموخت. در دو تئاتر یادشده این خصیصه به همراه گریم غلیظ و اغراقآمیز اسکندری شخصیتهای او را به یک تیپ و یا یک کاریکاتور و مظهر بدی تبدیل کرده بود. در «عشقآباد» این شخصیت آنقدر سیاه بود. اما اغراق در خلق شخصیت منفی کلاسیک آن را به شخصیت کمیک بدل ساخته بود. گرجستانی درباره همکاریاش با میرباقری گفته بود: «من حسی بیش از احترام به داوود میرباقری دارم. او باعث مطرحشدن من شده بود. برای شخصیت او، قدرت نگارش و تکنیک کارگردانیاش ارزش زیادی قائل هستم. اگر از من بپرسند که بهترین کارهایم را در تئاتری، فیلم و سریال، با چه کسی داشتهام، پاسخ میدهم فقط با داوود میرباقری، به همین دلیل در نقشهای کوتاهی که پیشنهاد می داد حضور پیدا می کردم تا به او بگویم دوستش دارم.»
به هر تقدیر؛ مرگ روزی سراغ تک تک ما می آید و حالا بستگی دارد که در این دنیا چه کاره بوده ایم و چه کارها کرده ایم. اغلب در هنر نام نیک باقی می ماند و با آنکه پنجشنبه صبح دوازدهم تیرماه 99 پایان سیروس گرجستانی خبر تلخی شد اما یاد و خاطرش در این دنیا باقی می ماند به عنوان بازیگری که در کشور ما به درستی راه و رسم درست بازی کردن را یافته است.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”