ریتم آهنگ

مقایسه و تفاوت اصول معماری

مقایسه و تفاوت اصول معماری

با مراجعه به ساختمانها و پروژه‎های انتخاب شده گزیده‎ای از مفاهیم، ایده‎ها و مدلهای واقعی برای معماری حال و آینده بدست می‎آید برای فهم بهتر در صفحات بعد برخی از این مشخصه‎ها را در روند طراحی بررسی می‎کنیم.

همانطور که قبلاً‌نوشته شد، مشخصه‎های معماری را می‎توان بصورت نوشته،‌نقشه و مدلهای سه بعدی نشان داد درک یک محیط مصنوع به زبان مواد و مصالح واقعی همواره با نقشه، اسکیس و یا مدل صورت می‎پذیرد. هر کدام از نقشه‎ها یا آمکیس‎ها دارای تعداد زیادی اصول و نقطه نظرات مختلف است. از این رو در صفحات بعد یکسری عناصر طراحی و مشخصه‎های معماری برای استفاده در کارهای آینده بصورت گرافیکی ارائه می‎شود. این نمایش شماتیک عناصر طراحی گزیده‎ای از راه‎حلهای ممکن را بصورت اسکیس (که زبان طراحی معماری است) به شما عرض می‎کند در این فرایند سعی شده است تا با ابزار معماری، مسائل فضا، هندسه،‌چیدمان و تناسبات و به همان نسبت مسائل جامعه‎شناسی و روان‎شانس به تصویر کشیده شود. عناصر طراحی، کوچکترین واحد واقعی را در «سنتز» یک مفهوم طراحی نشان می‎دهند. این عناصر، متسقل از نوع استفاده ساختمان، و یا معمارشان بوده و صرفاً براساس مشخصه‎های معماریشان انتخاب شده‎اند مشخصه‎های معماری و عناصر طراحی مربوطه ذهنی هستند آنها گزیده کوچکی از تعداد خیلی زیادی هستند که می‎توانستیم در این مجموعه بگنجانیم، عناصر طراحی می‎تواند به طراحات در توسعه ایده‎هایشان کمک کند. اگرچه برای اجتناب از اقتباسهای بدون تفکر و تفسیرهای غلط از حرکتها و سبکهای هر دوره شناخت مناسبات مشترک اهداف مکتوب و ارائه آنها در طراحی و حتی اجراء اهمیتی اساسی دارد. طبق نظر جویدیک می‎توان مشخصه‎ها را به شیوه‎های مختلف مانند کیفی، کمی، مجرد و غیره طبقه‎بندی نمود بعد از محدود کردن این مجموعه مشخصه‎های معماری برخی از سبکها و روشهای دهه اخیر مشاهده می‎شود. که تقریباً تمام دسته‎بندیهای اهداف و اصول ذاتاً‌ کیفی هستند. جنبه‎های کمی تنها اثر ضعیفی بر مفاهیم طراحی ابداعی یک معماری نو دارد. علاوه بر این مشاهده می‎شود که مشخصه‎های کیفی سه دسته هستند: 1مشخصه‎های عقلی 2مشخصه‎های روانشناسی 3مشخصه‎های سمبولیک. این تقسیم نتیجه طبیعی دسته‎‏بندی اصول است که برای دستیابی به اهداف قلی، سمبولیک و روان شناسی همکاری می‎کنند، بطور عجیبی این تقسیم‎بندی سه گانه با آن پیشنهادی که در سال 1938 توسط فریتزشومافر برای طراحی ساختمان ما ارائه شد مطابقت می‎کند: تأثیراتی مربوط به عقل احساس و روان. مطابق این تقسیم‎بندی مشخصه‎های مختلف به سه دسته اصول مختلف اختصاص دارند.

اصول عقلی: اصول عقلی عملکردمان را توصیف می‎کند که دارای هدف و منظوری عقلی هستند مانند یک آرایش هندسی و واحدهای مرتبط در تقسیم‎بندی حجم ساختمان تناسب عناصر در مطابقت با مقیاس انسانی و یا تناسب و ارتباط عملکرد ساختمان با انتخاب سیستم ساز اصولی عقلی با عناصری اجرا می‎شوندکه ذاتاً عقلی هستند و یا از منطقی خاص تبعیت می‎کنند مانند: تقسیم‎بندی اسکلت ساختمان، رفترا تعیین شده فضاها، سازماندهی هندسی سطوح و فضاها، سیستم‎های سازه تناسبات ابعاد فضاها و غیره در مجموع اصول عقلی جنبه‎های واقعاً جدید را شامل نمی‎گردد.

اصول سمبلیک: اصول سمبلیک شامل موضوعاتی است که بر مباحثات فعلی معماری پست مدرن حکم فرماست. شوماخر در باره این دست می‎گوید انتقال دهنده یک حقیقت هنری و یک نیروی ادراکی. سبکهای معاصر نشان می‎دهد که این اصول نیاز به توجه بیشتری دارند و منتقدین نهضت مدرن نیز نسبت به عدم استفاده از مستندات گذشته در این حوزه اظهار تأسف کرده‎اند. تناسبات، ریتم ابعاد، تزئینات، رنگ، روشنایی‌ و ارتباط بین فضا و مواد و مصالح از جمله مشخصه‎هایی هستند که با آگاهی نسبت به نقش تاریخی‎شان دو باره مورد توجه ویژه قرار گرفته‎اند.

اصول روانشناسی:‌ترکیب اصول عقلی و سمبولیک و اجرای آنها بطور منطقی ما را به سوی توجه بیشتر ب هاثرات روانشناسی هدایت می‎کند برای توضیح بیشتر این اصول می‎توان جنبه‎های روان‎شناسی را نتیجه تأثیرات زندگی دسته‎جمعی بر معماری محسوب کرد مثلاً‌ در دهة 1960 تاکید خاصی بر نقش استفاده کنند و دخالت او در فرآیند طراحی وجود داشت انتظار می‎رود تا فضاهایی که مطابق این اصول ساخته می‎شوند، بتواند تماسهای اجتماعی را ترغیب کند، مانند تعیین محل مسیرهای عمومی در ساختمان، مجموعه اصولی تعریف گردید که به استفاده کننده اجازه دخالت در مراحل اولیه طراحی می‎داد تا فضاهایی برای خلاقیتهای فردی و تحریک تخیلهای شخصی ایجاد نماید. این اصول مرزهای مشخصی ندارد و همواره یکدیگر را تحت تاثیر قرار می‎دهند. تجزیه و تحلیل طرحها نشان می‎دهد که در دورة بین سالهای 1945 تا 1960 معماری صرفاً تحت تأثیر ملاحظات عقلی بوده و تنها چند دهه است که جنبه‎های روانشناسی و یا سمبولیک نیز مورد توجه قرار گرفته است. این اصول مدون در تمام مراحل طراحی معماری دارای اهمیت یکسانی نیستند. در صفحات بعد برای هر اصل، مشخصه‎های معماری خاصی خود و همچنین مراحل طراحی که ارتباط با این اصلو دارند ذکر می‎شود.

اصول، مشخصه‎ها و مراحل طراحی
با مطابقت اصول و مشخصه‎ها روشن می‎گردد که عناصر طراحی خاص در مراحل گوناگون طراحی اهمیت دارند. عناصر طراحی حتی در یک مرحله از طراحی نیز باید در نظر گرفته و استفاده شوند. برخی اصول منحصراً در یک مرحله طراحی مثلاً برنامه‎‏ریزی شهری تأثیر می‎گذارند نیازها و تأثیرات فضاسازی حاصل از آنها مانند وابستگی فضاها و ساختمان‎ها به وسیله یک رشته وقایع که مکانیهایی را یاد‎آوری می‎کنند و یا مشخصه‎های فضایی خاصی را تعیین می‎کنند می‎تواند بطور گسترده‎ای در مرحله برنامه‎ریزی شهری تعیین شوند این جنبه‎ها در فرآیند طرایح برای تدوین اهداف برنامه‎ریزی شهری اهمیت خاصی دارند و مشخصه‎های معماری مناسبی برای شکل دادن به تشکیل دهنده خیابانها، عناصر مختلف مبلمان شهری و نظایر انها هستند. طراحی جز نیاتی که از این اصول حاصل می‎شوند و تأثیر آنها بر طراحی فضاها در مرحله بعد یعنی در مرحله تکمیل جزئیات قرار می‎گیرند از طرف دیگر اصولی هستند که تأثیرات آنها در چند مرحله ادامه دارد و فرایند طراحی باید با مشخصه‎های مختلف در چندین مرحله انجام شود، مثلاً در اجرای اصل ایجاد یک غنای فرعی لازم است که مشخصه‎ای مناسب در چند مرحله طراحی مورد توجه قرار گیرد بطور مثال در مرحله برنامه‎ریزی شهری با بکارگیری هندسی عناصر متغیر ساختمانی در مرحله طراحی پروژه با اجتناب از فرمهای فضایی راست گوشه و در مرحله تکمیل جزئیات با افزودن عناصر معماری مجزا، برای عملکرد، کاربرد و سازه این نوع اصول طراحی می‎تواند با زنجیری تقریباً منطقی از وابستگی‎های متقابل در چند مرحله طراحی به درجات مختلف استفاده شوند این فرایند نشان داده است که می‎توان اصول را با در نظر گرفتن ملاحظات علمی و نظری در یک رشته یا توالی منطقی از مراحل طراحی بکار برده اگرچه تنها تعداد بسیار محدودی از اصول را می‎توان اینطور بکار برد. با وجودی که محدودیت خاصی برای مراحل طراحی مختلف و اصول طراحی ویژه آنها وجود ندارد ولی تعداد زیادی از اصول در یک یا حداکثر دو مرحله طراحی متمرکز شده‎اند. در فرآیند طراحی واقعی، وابستگی یا انتخاب مشخصه‎های معماری مناسب در ارتباط با اصول طراحی مطلوب، اهمیت فراوان دارد. تجزیه و تحلیل نشان داده است که نوع اصول (عقلی، سمبولیک یا روان‎شناسی) تأثیرخاصی روی تکرار آنها و یا اختصاص آنها به مراحل مختلف طراحی ندارد. برای اجرای هر اصل مشخص شیوه‎های ساخت و ساز مختلفی در دسترس معمار قرار دارد نمایش عناصر طراحی حاصل از اصول روان‎شناسی محدود به آنهایی است که می‎توان با اسکیس به تصویر کشید و در فرآیند طراحی تفهیم کرد. برای اجتناب از سوء تفاهم باید تاکید کر که بیشتر اطول روان‎شناسی صرفاً به وسیله یک عنصر طراحی تعیین نشده بلکه مجموعه‎ای از روابط و وابستگی‎های بین عناصر مختلف تعیین می‎شوند.

اصول و روشهای معماری
در دوره‎های مختلف معماری همواره عوامل اجتماعی، سیاسی و جامعه‎شناسی، حرکتها و شیوه‎های خاصی را تحت تأثیر قرار می‎دهد. بر این اساس در اواسط قرن نوزدهم، فن‎‏آوری انقلابی تولید فولاد حرکت جدیدی در معماری بوجود آورد که از اصول جدید و ناشناخته سازة شرچشمه گرفت در ده 1920 با بحثهای مستمری که در باره مسائل و مشکلات زندگی جمعی در آپارتمان‎ها و ساختمانی بلند وجود داشت و با نپذیرفتن سبک التقاط گری، مسیرهای جدید در معماری حاصل شد. برخی از این ایده‎ها در سالهای بعد اهمیت خود را از دست دادند یا در مسیرهای اشتباه قرار گرفتند اما برخی دیگر مانند مکتب فرنکیسونالیسم یا سبک معروف بین‎المللی تا چند دهه بر حرکتهای جهان معماری احاطه داشتند همه این حرکتها و شیوه‎های مختلف  ونو، تحت تأثیر عوامل متعددی که غالباً متناقص بودند قرار داشتند. جدول تطبیقی اصول و مشخصه‎ها نشان داده است که مشخصه‎های نمونه‎های معماری مختلف همانطور که قبلاً‌ذکر شد مثالها می‎تواند در سه نوع طبقه‎بندی شود (عقلی،‌سمبولیک، روان‎شناسی). شیوة‎های نو در معماری قویاً تحت تاثیر عوامل متعدد هستند و بندرت می‎توان یک هدف طراحی منفرد و غالب را نشان دهد. اگر شخصی خطوط و مراحل مختلف هر حرکتی را برای یافتن سرچشمه‎های و نقطه شروعشان دنبال کند با حذف آگاهانه جنبه‎های حاشیه‎ای‌،ضرورتاً آنها را به سه طبقه اختصاص می‎دهد. این سه طبقه همان اهداف عقل، سمبولیک و روان‎شناسی هستند. مثلاً توسعه‎سازه‎های فولادی و بتن آرمه در قرن نوزدهم، نتیجه ملاحظات عقلی آغاز در دورة صنعتی سازی بود، جنبه‎های مشابه، یعنی مشخصه‎های عقلی، توسعه سازه‎های فولادی وساختمانهای بلند را در مکتب شیکاگو اول تعیین کردند. مفهوم فونکسیونال معماری نیز براساس استنباطهای غالباً عقلانی خالص، از جنبه‎های مختلف فرم و نهایتاً‌طراحی و فضا بدست آمد. اگر کسی استدلالهای اصلی مکاتب دیگر معماری را بررسی کند. مشاهده می‎کند که کاهش آنها به یک جنبه که معمولاً‌ سرچشمه تمام آنهاست ممکن خواهد بود با حذف‎ حاشیه‎ها می‎توان نشان داد که روشها و حرکتهای مختلف معماری تقریباً از اواسط قرن نوزدهم به بعد نیز ضرورتاً در سه مشخصه عقلی، سمبولیک و روان‎شناسی طبقه‎بندی می‎شوند. این دیاگرام تسلسل تاریخی مکاتب مشخص و پیش‎گامان آنها و همچنین ارتباطشان با اصول مقتصی را نشان می‎دهد. این تلاشی است برای نمایش زمانی که هر حرکت معماری توجه ویژه و اهمیت خاصی به خود اختصاص داده است. همچنین سعی می‎کند تاریخ اجرای ساختمانهای مشخص و فهم (یا افزایش تعداد ساختمانهای طراحی شده بر حسب فرمهای مشخص یک سبک) را نشان می‎دهد. در این دیاگرام تغییر و توالی حرکتهای مختلف معماری اهدافشان شروع  وخاتمه (حداقل پایان بحثهای واقعی) آنها با منحنی‎های مناسب نشان داده شده است. استفاده از منحنی‎ها نشان دهندة این مطلب است که بخش‎ها معمولاً‌به صورت موج ظاهر می‎شوند تا اواسطی این قرن اصول عقلی و سمبولیک تقریباً به فاصله‎های معین تغییر کرده‎اند. تا سال 1940 بحث موثری دربارة تأثیر روان شناسی فرم معماری بر درک و هوشیاری انسان وجود نداشت. در این موقع بصورت همزمان هم شدت بحثهای مربوط به شیوه‎های مختلف کاهش یافت و هم اهمیت آنها رو به افول نهاد تقریباً تا دهه 1950 فازهای مختلف در ریتمی تقریباً منظم تغییر کردند و به نحوی شگفت‎انگیز، فازهای مختلف برای همان دوره زمان استمرار داشتند. تنها از این زمان به بعد این تغییرات شتاب گرفته و در همین زمان کوتاه در بحثهای مختلف استمرار داشته و تا امروز دقیقاً‌ به موازات مسائل معماری معاصر ادامه یافت مقایسه تطبیقی دوره‎های مختلف در معماری حال و وابستگی آنها به اصول مختلف طراحی، هم تغییرات به وقوع پیوسته را نشان می‎‏دهد و هم وابستگی بیانهای متنوع را با یکدیگر. اگر برای منشأ زمانی اصول طراحی یک طرح، اهمیت قایل بود می‎توان بسیاری از طرحها را به مبدأ خاصی از تاریخ نسبت داد. آنها تصاویر و فرمهای معماری یک نقطه خاصی از زمان را منعکس می‎سازد.

مشخصه‎ها و اصول معماری معاصر
تجزیه و تحلیل اصول طراحی و مقایسه بین مشخصه‎های معماری و اجرای آنها در ساختمان‎ها با استفاده از چند نمونه مربوط به گذشته خیلی نزدیک اجازه به یک نتیجه‎گیری جامع و معتبر نمی‎دهد. مسائل معماری معاصر و راه‎حلهای آن در تعداد کمی از پروژه‎های اجرایی برای ترسیم نتایج یا اثرات قابل پیش بینی در آینده خیلی تیتروار می‎‏باشد. اگر چه با انتخاب کردن و محدود شدن به چند معمار تیپ که از اهداف مختلفی تبعیت می‎کنند نیز می‎توان تغییراتی را که در طول دهه اخیر به وقوع پیوسته است نشان داد تقسیم‎بندی اصول گروههای مختلف تعداد و تکثر تقریباً ناشناخته‎ای از مفاهیم مختلف و حتی متضاد را برای تحقق معماری منعکس می‎کند. اهداف تقریباً کلاسیک اصول عقل و سمبولیک ذاتاً به وسیله طیف وسیعی از اصول روان شناسی گسترش یافته است. تأثیرمعماری و فرمهای معماری بر هوشیاری انسان بیشتر معلوم شده است.

استفاده کنندگان از طریق برنامه‎های مناسب طراحی و مفاهیم طراحی برای دخالت در طراحی محیط‎شان تمایل بیشتری نشان داده‎اند با دیتای تغییر یافته فرمهای معماری سعی در نزدیکترکردن استفاده کننده و معماری شده است با تکنولوژیهای موجود شرایط بهتری برای شناخت کامل‎تر استفاده کنندگان از محیط معماری نشان فراهم شده است. علی رغم تلاشهای مختلف و اغلب متناقض برای تعیین حرکتهای معمار محتمل در آینده‎ی می‎توان نشان داد. که بیشتر کوشش‎ها به روشنی مخالف بکارگیری و اهمیت دادن به نهضت تکتوا، عقیم، نامهربان (و اغلب بد تعبیر شده) مدرن هستند بنابراین اهمیت ویژه‎ای به فهم انسان نسبت به تأثیرات معماری و منظور کردن تاریخ داده شده است. طبق نظر حنکز نشانها و نمادهای آشنایی که فراسوی عملکرد و ساخت مطلق بودند در ساختن معمار به عنوان تجربه شایان توجه نوع بشر کمک کرده‎اند. به مردم و حساسیتشان نسبت به طراحی مناسب فضاهای زندگی اجتماعی،  طراحی محیط و درک بصری فراسوی نیازهای صرفاً‌ عملکردی توجه شده است. معماری معاصر اتئلاف بی‎سابقه‎ای از راه حلها، ارائه می‎کند. تمایز بین درست و غلط ممکن نیست یا حداقل باید از آن اجتناب کرد. تجزیه و تحلیل اصول و مشخصه‎های آنها، امکانات متعددی را نشان می‎دهد که نیازمند بررسی جدی‎تری است: چگونه با عناصر معماری موجود، محیطی را بسازیم که مردم و مقارن با آن انسان بتواند آن را درک کند. اهمیت اصلی به روشن شدن ارتباط بین اصول و مشخصه‎های معماری داده شده است. در فرایند طراحی،‌به کار بردن مشخصه‎های مناسب و تشخیص نتایج ممکن آن یعنی ظرفیتها و موانعی که به وسیله یک اصل خاص ایجاد می‎شود اهمیت ویژه‎ای دارد.

-فرم و فضا: وحدت اضداد
در میدان دید ما به طور طبیعی عناصر جوربه جور و متضاد با اشکال، ابعاد و رنگهای متفاوت و غیره وجود دارند. برای درک بهتر از ساخت یک محدودة بصری مایلیم عناصر درون آن را در دو گروه متضاد سازمان دهیم، عناصر مثبت که به صورت اشکال مشاهده می‎شوند و عناصر منفی که زمینة اشکال را فراهم می‎سازند.

برداشت و درک ما از یک ترکیب بستگی به چگونگی تبیین عملکرد متقابل عناصر مثبت و منفی از نظر بصری،‌ در آن محدوده دارد. گاهی رابطه بین اشکال و زمینه‎شان بقدری نامشخص است که می‎توانیم از نظر بصری تقریباً همزمان با هم هویت‎های مختلفی برای آنها بیان کنیم.

در هر حال در تمام موارد باید بدانیم که اشکال یا بهتر عناصر مثبت که توجه ما را به خود جلب می‎کنند، نمی‎توانند بدون وجود زمینه‎ای متضاد وجود داشته باشند، بنابراین اشکال و زمینه‎شان، چیزی بالاتر از عناصر متضاد هستند. آنها همراه یکدیگر واقعیتی تفکیک ناپذیر را به وجود می‎آورند یا به گفته بهتر اتحاد اضداد را، همانگونه که عناصر فرم و فضا همراه یکدیگر واقعیت معماری را شکل می‎دهند.

در معماری، مشارکت و اتحاد بین فرم و فضا در مقیاس‎های متعدد وجود دارد که می‎تواند بررسی و کشف شود. در هر سطح، نه تنها با فرم بنا بلکه با نحوة‌تأثیر آن بر فضای اطرافش نیز سروکار درایم. در مقیاس شهری، باید بررسی کنیم که یک بنا بایستی در تداوم بافت موجود یک محل باشد، زمینه‎ای برای سایر بناها تشکیل دهد و فضای شهر را تعریف کنید و یا صحیحض این است که به صورت شئی‎ای آزاد و مستقل در فضا قرار گیرد.

در مقیاس یک بنا،‌گرایش ما این است که ترکیب دیوارها را به عنوان عناصر مثبت در نقشه پلان در نظر بگیریم، در هر حال فضای سفید بین آنها نبایستی فقط به عنوان زمینه برای دیوارها محسوب شوند، آنها همچنین می‎توانند به صورت اشکالی در نقشه به نظر آیند که دارای شکل و فرم‎اند.

شکل و نحوة بسته‎شدن هر فضا در یک بنا یا تعیین کنندة شکل فضاهای اطراف است و یا توسط شکل فضاهای اطراف تعیین می‎شود. در یک بنا مانند تاتر (سیناحوک) ما می‎توانیم دسته‎بندی‎های متعدد فرم‎های فضایی را ببینیم و تأثیر متقابل آنها را در یکدیگر تحلیل نمائیم. هر دسته‎بندی نقش مثبت یا منفی‎ای را در تعریف فضا دارد.

سازندهیهای فرم و فضا:

ساختمان‎های کمی دارای فضای بیرونی می‎باشند. آنها معمولاً از تعدادی فضا تشکیل شده‎اند که به وسیلة عملکرد، مجاورت یا مسیر حرکتی بهم مربوط می‎شوند. حال در مورد شیوه‎های اصلی ارتباط فضاهای یک بنا با یکدیگر و سازماندهی آنها در انواع مربوط فرم‎ها و فضاها بحث می‎شود.

ارتباطات فضایی را می‎توان به چهار دسته تقسیم کرد:

الف) فضایی در درون یک فضا

ب) فضاهای متداخل

ج) فضاهای مجاور

د)فضاهایی که با یک فضای مشترک بهم مرتبط می‎شوند.

الف) فضایی در درون یک فضا
یک فضای بزرگ می‎تواند فضای کوچکی را در درون حجمش محاط کند و جای دهد. تداوم بصری و فضایی بین دو فضا براحتی قابل تأمین است ولی فضای کوچکتر و درونی برای برقراری ارتباطش با فضای خارج به فضای بزرگتر و دربرگیرنده وابسته است.

در این نوع ارتباط فضایی،‌فضای بزرگتر و در برگیرنده به صورت محدوده‎ای سه بعدی برای فضای درونی‎اش عمل می‎کند. برای اینکه این نظر درک شود لازم است تفاوت آشکاری بین اندازه دو فضا وجود داشته باشد.

اگر اندازه فضای درونی رو به افزایش گذارد، فضای بزرگتر به تدریج تأثیرش را به عنوان فرم در برگیرنده از دست خواهد داد. اگر فضای درونی به رشد خود ادامه دهد فضای باقیمانده در اطرافش به حدی کوچک می‎شود که دیگر قادر نیست به عنوان فضای دربرگیرنده عمل نماید و تنها به شکل یک پوسته یا لایة نازک به دور فضای درونی درمی‎آید و نظریة اول از بین می‎رود.

فضای درونی برای اینکه بیشتر جلب توجه نماید می‎تواند با فضای در برگیرنده در فرم یکسان ولی در جهت متفاوت باشد این امر شبکه‎ای ثانوی و یک رشته فضای باقیمانده و پویا را در درون فضای بزرگتر بوجود می‎آورد.

همچنین فضای درونی از نظر فرم ممکن است با فضای دربرگیرنده متفاوت باشد و سمایش به عنوان شئ‎ای مستقل تقویت شود. این تضاد در فرم می‎تواند بازتاب اختلاف عملکرد د وفضا یا نمایانگر اهمیت سمبلیکی فضای درونی باشد.

ب) فضاهای متداخل:

رابطه‎ی فضاهای متداخل بدین ترتیب است که دو فضا محدود‎ه‎هایشان با هم تداخل می‎کنند و ناحیه‎ای را تشکیل می‎دهند که فضای مشترک هر دو است. وقتی احجام دو فضا با این شیوه با هم تداخل می‎نمایند، هر یک هویت و تعریف خود را به عنوان یک فضا حفظ می‎کنند ولی ترکیب حاصل از تداخل دو فضا چند نوع تفسیر خواهد شد.

نوع اول، قسمت تداخل‎کنندة دو حجم می‎تواند در هر دو فضا به طور یکسان مشترک باشد.

نوع دوم، قسمت تداخل کننده‎ می‎تواند با یکی از قشاها ترکیب شود و به صورت جزء لاینفک حجم آن درآید.

نوع سوم، قسمت تداخل کننده می‎تواند به صورت فضایی مستقل که دو فضای اصلی را بهم مرتبط می‎سازد ظاهر شود.

ج) فضاهای مجاور:

رایج‎ترین نوع ارتباط فضایی از طریق مجاورت می‎باشد. این شیوه موجب می‎شود که هر یک از فضاها به وضوح تعریف شوند. و به طریقه خودشان به شرایط عملکردی یا سمبلیکی جوابگویی کنند. میزان تداوم بصری  و فضایی بین دو فضای مجاور بستگی به کیفیت سطحی خواهد داشت که هم آنها را از یکدیگر جدا می‎کند و هم به یکدیگر پیوند می‎دهد.

سطح جداکنندة ممکن است:

1)ارتباط بعدی و دسترسی فیزیکی بین دو فضای مجاور را محدود سازد، شخصیت فردی هر فضا را تأکید کند و ناخوانیهای آنها را اصلاح کند.

2)به صورت سطحی آزاد به نظر رسد که در یک حجم واحد از فضا قرار گرفته است.

3)به وسیلة یک ردیف ستون تعریف شود و ارتباط بصری و فضایی بین دو فضا را به میزانی زیاد امکانپذیر سازد.

4) فقط به طور ضمنی به وسیلة اختلاف سطح یا تفکیک سطوح دو فضا معرفی شود.

د) فضاهایی که با یک قضای مشترک به هم مربوط می‎شوند:

دو فضا که با فاصله از هم جدا هستند می‎توانند به وسیلة یک فضای سوم یا واسطه به یکدیگر مربوط یا مرتبط شوند. رابطة دو فضا به کیفیت فضای سوم که رابطة مشترکی با هر دو دارد بستگی خواهد داشت.

فضای میانی برای اینکه عملکرد خود را به عنوان رابطه بیان کند می‎تواند از نظر فرم و جهت با دو قضای مذکور فرق داشته باشد. دو فضا و نیز فضای واسط، می‎توانند از نظر شکل و اندازه یکسان باشند و فضاهای متوالی خطی را تشکیل دهند.

فضای واسط خود می‎تواند دارای فرم خطی باشد و دو فضا را که از هم فاصله دارند،‌ یا مجموعه فضاهایی که هیچ گونه ارتباط مستقیم با هم ندارند را به یکدیگر مربوط سازند.

فضای واسط اگر به حد کافی بزرگ باشد، در این ترکیب دارای تفوق است و قادر می‎باشد فضاهای چندی را حول خود سازماندهی نماید. فرم فضای واسط ممکن است فقط به وسیلة فرم‎ها و جهتهای دو فضایی که بهم مربوط یا مرتبط می‎شوند تعیین گردد.

سازماندهیهای مرکزی:

سازماندهی مرکزی ترکیبی است متعادل و متعادل به مرکز که از تعدادی فضاهای فرعی که حول یک فضای مرکزی بزرگ و غالب گرد آمده‎اند تشکیل شده است. به طور کلی در این سازماندهی، فرم و فضای مرکزی و وحدت دهنده، منظم می‎باشد و بزرگی آن به حدی است که می‎تواند تعدادی فضای فرعی را حول فرم خود جمع نماید.

فضاهای فرعی در این سازماندهی ممکن است از لحاظ عملکرد، فرم و اندازه با یکدیگر مشابه باشند و ترکیب کلی‎ای را به وجود آوردند که دارای نظم هندسی است و نسبت به دو یا چند محور قرینه می‎باشد.

فضاهای فرعی ممکن است به خاطر جوابگویی به تک تک شرایط عملکردی‌،محیطی یا میزان اهمیت نسبی از لحاظ فرم یا اندازه با یکدیگر متفاوت باشند. این تفاوت‎‏ها بین فضاهای فرعی امکان انطباق فرم سازماندهی مرکزی را با شرایط مختلف سایت فراهم می‎آورند.

از آنجا که فرم یک سازماندهی مرکزی، نوعاً جهت دارنیست چگونگی رسیدن و ورود به آن باید در سایت و به وسیلة تفکیک یکی از فضاهای فرعی به عنوان فرم ورودی مشخص شود. شکل سیرکولاسیون (مسیرهای حرکتی) در یک سازماندهی مرکزی ممکن است شعاعی، حلقه‎ای یا مارپیچ باشد. به هر حال تقریباً در تمام موارد مسیر سیرکولاسیون به فضای مرکزی ختم خواهد شد.

سازماندهیهای مرکزی‎ای که از فرم نسبتاً‌ متراکم و نظم هندسی برخورد هستند می‎توانند به منظور‎های زیر به کار روند:

1)نقاط یا مکانهایی را در فضا به وجود آوردند.

2)پایانه‎ای را برای ترکیبات محوری تشکیل دهند.

3)به شکل یک شیء در داخل محدود یا حجم تعریف شده‎ای از فضا عمل نمایند.


تناسب:

1)تناسبات مصالح:

در معماری همة مصالح ساختمانی دارای خصیصه بارز سختی، سختی و دوام می‎باشند و همگی از یک توان ماکزیمم (مجاز) برخوردار هستند که بیش از آن نمی‎توانند دوام بیاورند و شکسته و خرد می‎گردند یا فرومی‎ریزند. از آنجا که تحت نیروی جاذبه نیروهای فشار جسم در یک مصالح‌،همراه با افزایش اندازه آن افزایش می‎یابند، همة مصالح دارای یک ابعاد منطقی نیز می‎باشند که فراتر از آن نمی‎توانند دوام آورند.

برای مثال، از یک قطعه سنگ به ضخامت چهار اینچ و به طول هشت فوت که به صورت یک پل بر روی دو تکیه‎گاه قرار دارند به طور منطقی انتظار می‎رود که خود را نگه دارد، ولی اگر قرار باشد اندازة آن به چهار برابر افزایش یابد یعنی ضخامت آن به 16 اینچ و طولش به 32 فوت برسد، احتمالاً زیر وزن خودش فرو خواهد ریخت، حتی در مورد مصالح محکمی چون فولاد نیز اگر ابعادش از حد معین تجاوز کند دیگر نمی‎تواند به صورت یک پل عمل کند، مگر اینکه توان مجاز آن بالا برود.

همچنین، همة مصالح دارای یک تناسبات معقول هستند که توسط قوتها وضعف‎های درونی آنان تعیین می‎شود. برای مثال در مورد مصالحی چون آجر، واحدهایش از نظرتحمل فشار قوی هستند و توان آنها به حجمشان بستگی دارد و به این ترتیب فرم آنها توسط حجمشان تعیین می‎شود. مصالحی از قبیل فولاد هم از نظر تحمل فشار و هم کشش، قوی هستند و بنابراین می‎توانند به شکل خطی تیر و ستون و نیز به صورت سطح و ورق درآیند. چوب از مصالح سبک، انعطاف پذیر و قابل تطابق است و می‎تواند به صورت تیر و ستون خطی و تختة صفحه‎ای بکار رود، همچنین از آن در ساختمان کله‎های تشکیل شده از تنه درختان،‌استفاده می‎شود.

2)تناسبات سازه:

در ساختمان معماری، عناصر سازه برای پوشانیدن دهندة فضاها و انتقال بار خود از طریق پایه‎های عمودی به سیستم پی سازی بنا به کار می‎روند. ابعاد و تناسبات این عناصر مستقیماً به وظایفی که درسیستم سازه به عهده دارند بستگی داشته و بدین ترتیب از نظر بصری می‎توانند نمایانگر اندازه و مقیاس فضاهایی باشند که در محصور کردن آنها سهیم هستند.

به عنوان مثال تیرها در طول فضا، بارشان را به طور افقی به پایه‎های قائم خود منتقل می‎نمایند. اگر دهند یا بار نیز دو برابر شود فشارهای خمشی آن نیز دوبرابر شده، احتمالاً موجب فروریختن آن خواهد گردید، ولی اگر ارتفاع آن دو برابر گردد، توانش به چهار برابر افزایش خواهد یافت. بدین ترتیب، ارتفاع بعد حساسی در یک تیره بوده و نسبت ارتفاع به دهند شاخص خوبی در تعیین نقش ایستایی آن می‎باشد.

به طریق مشابه ستون‎ها هر چقدر بار و ارتفاعشان (بدون تقویت) افزایش یابد ضخیمتر می‎گردند. تیرها و ستون‎ها با هم چهار چوب و استخوابندی سازه را تشکیل می‎دهند و مدول‎هایی از فضا را تعریف می‎کنند. تیرها و ستون‎ها توسط تناسب و ابعادشان فضا را تفکیک می‎نمایند و به آن مقیاس و سلسله مراتب می‎دهند. این مطلب می‎تواند در شیوة تکیه کردن تیرچه‎ها بر تیرها و باز به نوبت، تیرها بر تیرهای زیر خواب دیده شود. ارتفاع هر عنصر با افزایش بارودهنداش افزایش می‎یابد.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”