ریتم آهنگ

اگزیستانسیالیسم در دنیای ادبیات

اگزیستانسیالیسم در دنیای ادبیات

اگزیستانسیالیسم در ادبیات
 

کلمه

اگزیستانسیالیسم کلمۀ تازه‌ای است که در نیمۀ اول قرن بیستم ساخته شده، از کلمۀ اگزیستانس به معنی «وجود» و Existentiel فرانسه و Existential انگلیسی به معنی «وجودی» گرفته شده است، و به معنی «اصالت وجود» یا «تقدم وجود» است. تقدم بر چه چیزی؟ تقدم بر «ذات» موجودات که اصطلاح فنی آن «ماهیّت» (چیستی) است.

اکنون نگاهی کلی به اگزیستانسیالیسم و ادبیات اگزیستانسیالیستی را از کتاب ادبیات در فرانسه از سال 1945 به بعد نقل می‌کنیم:

«اگزیستانسیالیسم نهضتی است که بیش‌تر به تاریخ فلسفه تعلق دارد تا به ادبیات. انواع فلسفۀ‌های هستی در یک امر با هم مشترکند و آن عبارت است از تلاش برای روشن ساختن خصیصۀ تنزل‌ناپذیر هستی انسانی و اعتراض به انواع نظام‌های ایدآلیستی که می‌خواهند فرد را در مطلقِ «شناخت» ادغام کنند و یا زیر سلطۀ آن قرار دهند.»

البته لازم به ذکر است که فلسفه در این‌جا تنها از این لحاظ برای ما جالب است که به ادبیات چهرۀ تازه‌ای بخشیده است. در واقع کار برجسته‌ای که فلسفه‌های وجودی انجام دادند، از میان بردن فاصله‌ای بود که بین فلسفه و ادبیات وجود داشت (مانند کار مارتین هایدگر که پژوهش فلسفی را با تفسیر آثار شاعران درآمیخت و یا در کار فلاسفۀ فرانسوی که به «توصیف پدیدار شناختی» می‌پرداختند).

ماهیّت و وجود

در هستی شناسی موجوداتی که تجربۀ آن‎‌ها را داریم، دو اصل ما بعد‌الطبیعی قید می‌کند: ماهیّت و وجود. همان طور که پیش‌تر گفتیم، منظور از ماهیّت «چیستیِ» موجودات است: «این کاغذ است.» ،«من انسان هستم.». هنگام صحبت از ماهیّت، می‌توانیم از ماهیّت کلی یا فردی سخن بگوئیم. اما اگر این «چیز» وجود نداشته باشد، می‌توان گفت که سخن از یک چیز «ممکن» است.

پل فوکیه در کتاب اگزیستانسیالیسم می‌نویسد: «این امکان در سایۀ «وجود» به واقعیت می‌پیوندد. به این ترتیب وقتی بگوئیم «من انسان هستم» دلیل بر وجود است و «انسان» حاکی از ماهیّت است.»

مسئلۀ فلسفی

اکنون که به اختصار با ماهیّت و وجود آشنا شدیم، می‌توانیم به مسئله‌ای که اگزیستانسیالیسم در برابر ما قرار می‌دهد برسیم: کدام یک از این دو اصل بر دیگری مقدم است؟ ماهیّت یا وجود؟

فلسفۀ کلاسیک تا قرن نوزدهم هیچ شکی در تقدم ماهیّت نداشت. اما اگزیستانسیالیست‌ها علناً اعلام داشتند که وجود بر ماهیّت مقدم است (آلبر کامو که منکر اگزیستانسیالیست بودن خویش است مخالف این دیدگاه است). اگزیستانسیالیسم پیش از هر چیز، تمایلی است برای قرار دادن وجود در درجۀ اول اهمیت.

اگزیستانسیالیسم را می‌توان به دو دستۀ اگزیستانسیالیسم بی‌خدا و اگزیستانسیالیسم مسیحی تقسیم کرد:

اگزیستانسیالیسم بی‌خدا یا خدا ناباورانه، اشاره به حذف هر‌گونه باور‌های استعلایی، متافیزیکی و دینی از اندیشۀ فلسفی اگزیستانسیالیستی دارد. با این حال اگزیستانسیالیسم بی‌خدا می‌تواند در عناصری مثل غم یا شورش با اگزیستانسیالیسم دینی یا با اگزیستانسیالیسم متافیزیک از طریق پدیدار شناسی و آثار هایدگر نقاط مشترک داشته باشد.

اگزیستانسیالیسم بی‌خدا بعد از انتشار هستی و نیستی ژان پل‌سارتر در 1943 رسمیت یافت، و سارتر بعد‌ها با صراحت در اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر (1946) به آن اشاره نمود. سارتر پیش از آن با روحیۀ اگزیستانسیالیسم بی‌خدا آثاری نوشته بود؛ از جمله تهوع (1938) و داستان‌های کوتاه دیوار (1939). سیمون دوبووار نیز از دیدگاه بی‌خدای اگزیستانسیالیست نوشته است.

در کنار این اگزیستانسیالیسم غیر دینی، نوعی اگزیستانسیالیسم مسیحی نیز وجود دارد که بیش‌تر دنباله‌رو سورن کی‌یرکه‌گور شمرده می‌شود و نمایندگان آن عبارتند از کارل یاسپرس در آلمان و گابریل مارسل در فرانسه. این نحله از از اگزیستانسیالیسم، بر تعالی ارزش‌های دینی تکیه دارد.


گسترۀ اگزیستانسیالیسم

این مکتب فلسفی از جنگ جهانی دوم به بعد در آلمان رواج یافت، سپس به فرانسه، ایتالیا و سایر نقاط جهان رسید و در محافل ادبی و مطبوعات تأثیر گذاشت. این‌که فلسفۀ اگزیستانسیالیسم از چه تاریخی شدوع شده، مورد اختلاف‌نظر محققان است؛ برخی آغاز آن را از اندیشه‌های کی‌یرکه‌گور می‌دانند، برخی هم معتقدند باید از شیلینگ آغاز کرد و برخی نیز عقیده دارند که تا کانت، پاسکال و سنت آگوستین و حتی عهد عتیق می‌توان پیش رفت و رگه‌هایی از آراء این مکتب را در آن‌ها سراغ گرفت.

اما به طور رسمی فلسفۀ اگزیستانسیالیسم از اندیشه‌های مارتین هایدگر، کی‌یرکه‌گور و کارل یاسپرس نشأت گرفت و توسط ژان پل‌سارتر، سیمون دوبووار و تا حدی آلبر کامو بیان ادبی یافت.

سارتر و هایدگر را با تمام انکار‌ها و نارضایتی‌هایشان -این دو فیلسوف و به‌خصوص هایدگر به اگزیستانسیالیست نامیده شدن تمایلی نداشتند و سارتر آن را به ناچار پذیرفت- اندیشمندان اصلی اگزیستانسیالیسم دانسته‌اند. اما در تاریخ فلسفه کم‌تر پیش آمده است که میان دو فیلسوف که هر دو اصالت تفکر نیز دارند، تطابق کاملی باشد. این دو فیلسوف وجودی نیز با وجود تمام همانندی‌های فکری –که سبب شده است مورخان تاریخ فلسفه آنان را در یک رده و ذیل عنوان فلسفۀ وجودی جای دهند- تفاوت‌هایی نیز در اندیشه با یک‌دیگر دارند. در نهایت، سارتر مهم‌ترین مانیفست ادبیات متعهد قرن، «ادبیات چیست؟» را نوشت و تفکر فلسفی هایدگر، جریان هرمنوتیک را در مسیری جدید هدایت کرد که در آن، متن برخلاف هرمنوتیک سنتی معنای قطعی خود را از دست می‌داد.

اگزیستانسیالیسم و ادبیات

به گفتۀ پی‌یر دو بوادفر، مورخ ادبی و منتقد معروف فرانسوی، اگزیستانسیالیسم با سقراط و گفتۀ معروف او «خود را بشناس» آغاز می‌شود و با آثار سارتر و کامو و سیمون دوبووار عملاً وارد ادبیات می‌شود.

علت روی آوردن اگزیستانسیالیسم به ادبیات را باید در تمایل این فیلسوفان در دوری از امور انتزاعی و گرایش به امور ملموس و محسوس جست‌و‌جو کرد. این نویسندگان، هم‌چون شاعران و نمایش‌نامه نویسان یونان باستان، به دیدگاه‌های فلسفی خود جامۀ ادبی می‌پوشانند. روی آوردن فیلسوف اگزیستانسیالیسم به بیان ادبی، موجب آن شد که بار دیگر پس از قرن‌ها، فلسفه با ادبیات در‌هم آمیزد و مرز این دو از بین برود.

پرداختن مضامین فلسفی در قالب ادبیات باعث جلب توجه عامۀ مردم به این مکتب فلسفی شد. برای راه پیدا کردن دیدگاه‌های این فلسفه به حوزۀ ادبیات، ژان پل‌ساتر، سیمون دوبووار، آلبر کامو، داستایوسکی و گابریل مارسل نقش به‌سزائی داشتند و با نوشتن داستان و نمایش‌نامه و بیان عقاید فلسفی خود در قالب شخصیت‌های داستانی و نمایشی، عملا مفاهیم فلسفی را وارد حوزۀ ادبیات کردند و دوره‌ای از ادبیات فلسفی را در تاریخ رقم زدند. هر چند این مکتب ادبی- فلسفی بعد از دورۀ کوتاهی از بین رفت ولی تأثیر خود را بر تأتر و نویسندگانی مثل ساموئل بکت و ژان ژید به‌جای گذاشت.

ژان پل‌سارتر به عنوان مطرح‌ترین نمایندۀ ادبیات اگزیستانسیالیستی است که با نوشتن آثاری مثل تهوع، دیوار، خانوداۀ خوش‌بخت و... تفکرات فلسفی خود را در قالب داستان بیان کرده است. بیگانه اثر آلبر کامو نیز رمانی است که با تفکرات اگزیستانسیالیستی نوشته شده است.

در ادبیات اگزیستانسیالیستی معمولاً به مضامینی چون تنهایی، انزوا، نومیدی و یأس، تشویش و دلهره، حزن و اندوه و پوچی و بدبینیو احساس گناه ناشی از مسئولیت انتخاب پرداخته می‌شود. به طور کلی می‌توان گفت که ادبیات اگزیستانسیالیستی، ادبیاتی تراژیک و غمناک است. داستان‌های نیهلستی داستایوسکی نمونۀ خوبی برای القای تفکر پوچ‌گرایی اگزیستانسیالیستی است.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”