ریتم آهنگ

غنچه ای طنز از گلستان سعدی

غنچه ای طنز از گلستان سعدی

غنچه‌ای از گلستان طنازی‌های سعدی

 

نیم نگاهی به طنازی‌های سعدی در بوستان و گلستان

آدینه‌ای که گذشت یعنی اول اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت استاد سخن، یعنی سعدی شیرازی بود، مردی که زندگی و آثارش جنبه‌های متنوعی دارد و در این مطلب ما بخشی از آثار سعدی را که کمتر مورد توجه قرار گرفته است تقدیم شما می‌کنیم یعنی طنز در آثار سعدی. طنز در گلستان و بوستان سعدی کرد فراوانی دارد اما به دلایل مختلف مهجور مانده است. طنز سعدی توام با حکمت است و طنز صرف و طنز برای طنز نیست.‌ اندیشه سعدی و آثار سهل و ممتنع‌اش چنان مورد توجه است که طنازی او زیر سایه عمق آثار و نوع نگاهش قرار گرفته است. برخلاف آثار بزرگانی چون عبید که حتی دغدغه‌های جدی‌شان تحت‌الشعاع طنزشان جدی گرفته نشده است و بین مردم صرفا به عنوان طنزپرداز معرفی شده‌اند. ناگفته نماند استفاده از القابی مثل «استاد سخن» برای سعدی باعث شده است عده‌ای اعتراف به وجود طنز در آثار وی را کسرشان برای او بدانند.

طنز سعدی چه ویژگی‌هایی دارد؟

طنزهای سعدی تاویل‌پذیر هستند و عمیق، خواننده باید به طور توامان در جست‌وجوی انبساط خاطر و معنا در اثر باشد. در طنزهای سعدی شکل و شمایل حکایت‌‌ها که با تیپ‌سازی‌های ثابت و نخ‌نما همراه بود تغییر بسیار کرده است و شخصیت‌پردازی‌های دقیق و در ابعادی کوتاه و گویا در آن وجود دارد. هر چند در طنزهای سعدی با طنزی که بیشتر موجب انبساط خاطر می‌شود روبه رو هستیم، اما طنزی است بسیار عمیق و حتی گاهی تلخ و درقالب تلخ‌اند، طنز سعدی ارزش بسیاری دارد چون زمینه‌ای است برای بیان حکمت و فرصتی برای تحلیل انسانیت فراتاریخی، سعدی در تمام ابعاد نظم و نثرش حتی وقتی جلوه‌های شیرین و طنازانه به خود می‌گیرد. حکمت، عرفان و اخلاق را مبنای سخن قرار داده است. طنز سعدی چنان در گذر تاریخ ماندگار شده است که بسیاری از طنزپردازان امروزی به خصوص طنازان گل آقایی چون عمران صلاحی، رضا رفیع و...، در آثار خود هم به سعدی پرداخته‌اند و هم از او الهام گرفته‌اند و هم در حاشیه طنزهای سیاسی، ادبی و سیاسی به روز خود، از آثار او نقل قول مستقیم کرده‌اند.

 در ادامه به حد بضاعت این سطور و نه در شان طنز در کلام استاد سخن ایران زمین، جلوه‌هایی از طنز سعدی را در گلستان و بوستان بررسی می‌کنیم.

 

با این تذکر که برای رعایت اختصار باب‌های گلستان و بوستان و شکل اصلی نثر برخی از حکایت‌ها تغییر کرده است و ادبیات آن‌ها به زبان امروزی‌تری تقدیم شما می‌شود.




خدایا جانش را بگیر


درویشی مستجاب‌الدعوه در بغداد پدید آمد. حجاج یوسف (یکی از سفاک‌ترین امرای عرب) را خبر کردند، بخواندش و گفت: دعای خیری بر من کن. گفت: خدایا جانش را بستان. گفت: این چه دعاست؟ گفت: این دعای خیر است تورا و جمله مسلمانان را.

بهترین عبادت برای پادشاه


یکی از ملوک بی‌انصاف، پارسایی را پرسید: از عبادت‌ها کدام فاضل‌تر است؟ گفت: تو را خواب نیم‌روز تا در آن یک نفس خلق را نیازاری!


پارسایی و یاد پادشاه

پادشاهی پارسایی را دید و گفت: هیچت از ما یاد آید؟ گفت: بله، وقتی خدا را فراموش می‌کنم.

 موذن بد صدا


شخصی در مسجدی بانگ می‌گفت به آدابی که مستمعان را از او نفرت بود، صاحب مسجد مردی بود عادل و نیک سیرت، نمی‌خواستش که دل آزرده گردد. گفت: ای جوانمرد، این مسجد را موذنانی قدیمی باشد، تو را ۱۰ دینار می‌دهم تا به جای دیگری بروی. بر این قول اتفاق کردند و برفت. پس از مدتی در گذری پیش امیر باز آمد و گفت: بر من ستم کردی که به ۱۰ دینار از آن‌جا به در کردی که این‌جا که رفته‌ام ۲۰ دینارم همی دهند تا جای دیگر روم و قبول نمی‌کنم. امیر از خنده بی‌خود گشت و گفت: زنهار تا نستانی که به ۵۰ راضی شوند.

اگر خر نبودی!


مردکی را چشم‌درد خاست. پیش بیطار (دامپزشک) رفت که، دوا کن. بیطار از آن‌چه در چشم چهارپا می‌کند بر دیده او کشید و کور شد. داوری به قاضی بردند. گفت: برو هیچ تاوان نیست، اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی.


بلای سفر به، که در خانه جنگ


نظم بوستان به همان شیرینی نثر گلستان است و در هر دو، گاهی با شیطنت‌های خاص سعدی مواجه می‌شویم که رفتارهای ناشایست بشر را به سخره می‌گیرد، به این یکی که به نوعی زنان زیبا صورت اما زشت سیرت را به چالش می‌کشد، توجه کنید:


ببرد از پریچهره زشت‌خوی

زن دیو سیمای خوش طبع‌گوی

دل آرام باشد زن نیک‌خواه

ولیکن زن بد خدایا پناه

تهی پای رفتن به از کفش تنگ

بلای سفر به که در خانه جنگ

به زندان قاضی گرفتار به

که در خانه دیدن بر ابرو گره

در خرمی بر سرایی ببند

که بانگ زن از وی برآید بلند

البته در پایان حکایت خود سعدی یک جورهایی در برابر جمعیت گرامی نسوان کوتاه می‌آید.

یکی بچه گرگی می‌پرورید

لطافت و نازک‌اندیشی سعدی که ویژگی ممتاز کلام اوست گاهی آن‌قدر جنبه ایجاز دارد که ضمن کوتاهی سخن، معنای عمیقی دارد، طوری که بسیاری از ابیات او در بلند مدت تبدیل به ضرب‌المثل‌های شیرینی بین مردم شده ‌است. به یک نمونه از ایجاز در کلام توجه کنید:


یکی بچه گرگ می‌پرورید


چو پرورده شد خواجه را بردرید


یا این بیت که شهرت قبلی را ندارد اما بسیار گویا و شیرین است:
بتی چون برآرد مهمات کس

که نتواند از خود براندن مگس

در حقیقت شاید هیچ کس نتواند چون سعدی با لحنی منطقی و در عین حال شیرین، چنین ساده و اثرگذار پنبه بت‌پرستی را بزند.

برتری حیوانات بر برخی از بشر

در باب هفتم بوستان یک نمونه جالب از طنز سعدی وجود دارد که ترکیب بدیعی است از جناس و کاریکلماتورهای امروزی سعدی ضمن نظمی بلند در بیتی شیرین می‌گوید:

بهایم خموشند و گویا بشر

زبان بسته بهتر که گویا به شر!

وزیر دوراندیش


همان طور که پیش از این هم گفتیم بسیاری از جلوه‌های طنز در آثار سعدی فقط به‌اندازه یک انبساط خاطر و عوض شدن حال و هوای مخاطب است. این هم نمونه‌ای از این حکایت‌های سعدی شیرین سخن:

فریدون، وزیری پاک دل و دوراندیش داشت، حسودان فرصت می‌جستند تا به او گزندی برسانند، وقتی به‌خیال خود دستاویزی یافتند به نزد پادشاه رفتند و گفتند: روزگار پادشاه ما با آسایش و سعادت همراه باد. اما باید بداند که وزیر اگر چه به ظاهر خود را نیکو می‌نمایاند، اما در نهان، با پادشاه دشمن است. پادشاه پرسید: او چه مرتکب شده است؟ حسودان پاسخ دادند: کسی از خاص و عام لشکر نیست که وزیر به او وام نداده باشد و مهلت بازپرداخت همه آن‌ها را هم پایان عمر پادشاه تعیین کرده است و هر روز امید می‌برد که هرچه زودتر پادشاه بمیرد تا او بتواند قرض‌هایش را طلب کند. پادشاه دستور داد وزیر را احضار کنند. چون وزیر به حضور رسید پادشاه گفت: می‌پنداشتیم که تو دوست ما هستی، اما می‌بینیم که تو بدخواه ما شدی. وقتی نوبت سخن گفتن وزیر رسید گفت: ای پادشاه رازی در کار من وجود داشت و تا امروز مایل نبودم که فاش شود. اما اکنون باید همه چیز را بگویم. ای پادشاه بدان من میل دارم که همه لشکریان برای سلامت و عمرطولانی پادشاه دعا کنند و به همین سبب با بدهکاران عهد بسته‌ام که پس از مرگ پادشاه وام‌های‌شان را باز پس دهند تا آن‌ها به امید آن که قرض‌شان را دیر بپردازند همواره برای سلامتی و عمر شما دعا کنند. پادشاه با شنیدن این سخنان شادمان گشت و دستور داد بدخواهان را به مکافات برسانند.
یک پر طمع پیش خوارزمشاه

در بسیاری از حکایات نظم و نثر سعدی، تصویرسازی او از وقایع چنان ملموس است که گویی تمام اتفاقات پیش چشم ما در حال وقوع است. یک نمونه از این نوع آثار سعدی که در مذمت چاپلوسی است و جان می‌دهد به عنوان یک نمایش‌نامه از آن استفاده کنیم:

یکی پر طمع پیش خوارزمشاه

شنیدم که شد بامدادی پگاه

چو دیدش به خدمت دو تا گشت و راست

دگر روی برخاک مالید و خاست

پسر گفتش: ای بابک نامجوی

یکی مشکلت می‌بپرسم بگوی

نگفتی که قبله است سوی حجاز

چرا کردی امروز ازین سو نماز

 

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”