ریتم آهنگ

ترجمه دیباچه گلستان سعدی

ترجمه دیباچه گلستان سعدی

ترجمه دیباچه گلستان سعدی

منت مخصوص خداوند عزیز و گرامی است که اطاعت او موجب نزدیکی و شکرگزاری باعث زیادی نعمت می‌شود.

هر نفسی که می‌کشی ادامه دهنده زندگی است و هنگام بازدم شاد کننده روح است. پس در هر نفس دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب است.

از دست... کسی نمی‌تواند شکر نعمت‌های خداوند را به جای آورد. (ناتوانی در شکرگزاری)

بنده همان... بهتر است بنده برای کوتاهی در کارهایش در درگاه خداوند عذرخواهی کند.

ور نه ... و اگر نه کسی نمی‌تواند شایستۀ خداوند او را ستایش کند.

رحمت بی‌پایان خداوند مانند باران به همه رسیده است و نعمت بی‌پایانش مانند سفره همه جا گسترده است. آبروی بندگان (مانند پرده) را با گناه زشت نمی‌برد و خرجی روزانه را با خطای ناپسند قطع نمی‌کند.

ای کریمی... ای خداوند بخشنده که از گنجینة پنهان به بی‌دین و مسیحی روزی می‌دهی (روزی رسانی خداوند)

دوستان را ... تو که با دشمنانت مهربان هستی دوستانت را محروم نمی‌کنی

خداوند به باد صبا (فراش) دستور داده تا چمن(فرش زمردین) برویاند و به ابر بهار(دایه) فرموده تا گیاهان(دختران) را در زمین(گهواره) بپرورد. درختان را با هدیه نوروزی پوشش سبز برگ(قبا) در بر گرفته است و شاخه‌ها(اطفال) به خاطر آمدن بهار شکوفه (کلاه) درآورده‌اند. شیرۀ نی به قدرت خداوند شیرینی برتر شده و تخم خرما به تربیت خداوند، درخت نخل بلندی گشته است.

ابر و باد ... همه در جهان تلاش می کنند تا انسان روزی به دست آورد و از خداوند غافل نشود.

همه از بهر ... همه فرمانبردار انسان هستند انصاف نیست که انسان فرمانبردار نباشد.

هرگاه که یکی از بندگان گنهکار و بیچاره به امید بخشش دست توبه به درگاه خداوند بزرگ و گرامی بردارد، خداوند به او توجه نمی‌کند. دوباره بخواند و خدا از او روی برگرداند. دوباره با زاری و درخواست بخواند، خداوند پاک و بلندمرتبه می‌فرماید:

دعایش را برآورده کردم و نیازش را برطرف کردم زیرا که از بسیاری دعا و التماس بنده شرمگین هستم.

کرم ... لطف و بخشش خداوند را ببین که بنده گناه کرده است و او شرمسار است.

یکی از عارفان گوشه نشینی انتخاب کرده بود و در دریای کشف و شهود غرق شده بود. وقتی این حالت به پایان رسید. یکی از دوستان گفت: در این باغ و بوستان که بودی برای ما چه هدیه آوردی؟ گفت در فکرم بود تا به مرحله کشف رسیدم برای هدیه اصحاب دامنی پر گل بیاورم. وقتی رسیدم چنان بوی گل مرا مست کرد که از خود بی‌خود شدم.

ای مرغ... ای بلبل عشق را از پروانه بیاموز زیرا جان آن سوخته دل از بین رفت و کسی صدای او را نشنید(عارفان واقعی افشای راز نمی‌کنند)

این ادعا کنندگان در طلب خداوند بی‌خبر هستند زیرا کسی که عالم اسرار شد خبری از او به دیگران نرسید(عارفان واقعی افشای راز نمی‌کنند).

ای خداوندی که برتر از فکر، گمان، فهم و هر چه دیده و شنیده‌ایم، هستی (ناتوانی انسان در شناخت خدا)

دورۀ عمر ما به پایان رسید و ما همچنان از وصف تو ناتوانیم(ناتوانی انسان در توصیف خدا)

ص2

از آن زمانی که تو به من بیچاره توجه کردی، وجودم از خورشید گرانبهاتر است (توجه خداوند باعث بزرگی)

اگر همه عیب‌ها در من وجود دارد، هر عیبی که تو بپسندی مانند هنر است.

گِلی خوشبو روزی در حمام از دست یاری به دستم رسید

به او گفتم تو مشک یا عبیر(دو ماده خوشبو) هستس که از بوی خوب تو از خود بی خود شدم

گفت: من گِلی بی‌ارزش بودم ولی مدتی هم‌نشی گُل شدم

خوبی یارم در من اثر کرد و اگر نه من همان خاک بی‌ارزش هستم (تأثیر هم‌نشین خوب)

خداوند بلند مرتبه و پاک سرزمین شیراز را با شکوه حاکمان عادل و دعای دانشمندان عمل کننده به دین، تا زمان قیامت در سلامتی نگاه دارد.

اقلیم... سرزمین پارس تا وقتی که سایه پادشاهی مانند تو بر سرش باشد، غمی از آسیب روزگار ندارد

امروز کسی در گستره خاک مانند درگاه تو جای امن و رضایت بخش سراغ ندارد.

وظیفۀ تو مراقبت از درویشان و وظیفۀ ما دعا کردن و پاداش دادن کار خداوند است.

خدایا سرزمین پارس را تا وقتی که روزگار ادامه دارد از هجوم بلاها حفظ کن.

شبی دربارۀ روزگار گذشته فکر می‌کردم و بر عمر تلف شده حسرت می‌خوردم و دلم را(مانند سنگ خانۀ کوچک) با اشک چشم (مانند الماس) سوراخ می‌کردم و این بیت‌ها را مناسب حال خود می‌گفتم.

هر لحظه از زندگی مقداری می‌گذرد وقتی نگاه می‌کنم، می‌بینم چیزی زیادی باقی نمانده است.

ای کسی که پنجاه سال گذشت و تو در خواب غفلت هستی شاید قدر این چند روز را بدانی.

کسی که عمرش رفت و آماده نبود، خجالت زده است. طبل رفتن را زدند و او آماده نیست.

خواب شیرین صبحگاهی هنگام کوچ، مسافر را از کاروان و راه باز می‌دارد. (خوشی ها باعث غفلت)

هرکسی آمد ساختامنی جدید ساخت. مرد و خانه‌اش را به دیگری داد (ناپایداری دنیا)

و نفر دیگر نیز همچنین خیال باطل داشت در این خانه کسی زیاد زندگی نمی‌کند. (ناپایداری دنیا)

یار ناپایدار را دوست نداشته باش. این ستمکار ارزش دوستی ندارد.(بی‌وفایی دنیا)

چون انسان‌های خوب و بد می‌میرند، خوشا به حال کسی که نیکی کرد.

وسایل زندگی در آن دنیا برای خودت بفرست. کسی بعد از تو برایت نمی‌آورد از قبل برای خودت بفرست. (قبل از مرگ به فکر آخرت باشید)

عمر مانند برف است در مقابل آفتاب تابستان. کمی مانده است و هنوز خواجه(صاحب ثروت) مغرور است.

ای کسی که دست خالی به بازار قیامت رفته‌ای می‌ترسم دست خالی باز گردی.

هرکسی که کاشته خود را نارسیده بخورد، موقع برداشت محصول باید گدایی کند.

بعد از فکر کردن دربارۀ این موضوع چنان مصلحت دیدم که گوشه نشینی کنم و از هم‌نشینی با دیگران خودداری کنم و سخنان بیهوده نگویم و حرف‌های به‌درد نخور نزنم.

مانند کران و لال‌ها در گوشه‌ای ساکت نشستن بهتر از این است که زبانت در اختیار خودت نباشد. (برتری سکوت بر حرف‌زدن)

ص 3

 

تا اینکه یکی از دوستان که هم‌نشین من بود (کجاوه: وسیله‌ای که روی شتر برای نشستن می‌گذارند). و در اتاق هم‌نشین من بود به رسم گذشته وارد شد. هر قدر که به شوخی و نشاط و بازی پرداخت، من از عبادت غفلت نکردم. با ناراحتی به من نگاه کرد و گفت:

 

امروز که وقت سخن گفتن داری با دیگران به لطف و خوشی سخن بگووقتی که فردا بمیری ناچاراً نمی‌توانی با دیگران صحبت کنی.

یکی از نزدیکان من او را از ماجرا آگاه کرد که فلان قصد کرده است و نیت استوار دارد که بقیۀ عمر گوشه‌نشین باشد و سکوت کند. تو نیز اگر می‌توانی پی کار خودت برو و از او دوری کن.

گفت: به بزرگی خداوند و دوستی گذشته که حرفی نمی‌زنم و جایی نمی‌روم مگر آنکه بین ما حرفی گفته شود به عادت گذشته و راه شناخته شده قدیم زیرا که آزردن دوستان نادانی است و جبران قسم خوردن آسان است. برخلاف راه درست است و شکستن نظر خردمندان است که شمشیر حضرت علی (ع) در غلاف باشد و زبان سعدی در دهان باشد.

زبان در دهان خردمندان مانند چیست؟ مانند کلید در گنج هنرمندان

وقتی در دکان بسته باشد چه می‌داند کسی که گوهرفروشی است یا ابریشم بافی 

اگر چه نزد خردمندان خاموش بودن نشانۀ ادب است ولی هنگام مصلحت بهتر است در سخن گفتن کوشش کنی

دو چیز نشانه سبکی عقل است: ساکت شدن هنگام گفتن و گفتن زمانی که باید ساکت باشی.

خلاصه قدرت نداشتم که با او سخن گویم و روی گرداندن از گفت‌وگو با او را جوانمردی ندانستم زیرا که یار همراه بود و در دوستی صادق بود.

اگر می‌خواهی بجنگی با کسی بجنگ که بتوانی بر او غلبه کنی یا از دست او فرار کنی

به ناچار با او سخت گفتم و برای گردش بیرون رفتیم. در فصل بهار که شدت سرما از بین رفته بود و زمان رویش گل رسیده بود.

برگهای سبز بر تن درختان مانند پیراهن انسان‌های خوشبخت در روز عید بود

در آغاز اردیبهشت ماه از تقویم جلالی، بلبل بر روی شاخه‌ها (مانند منبرها) آواز می‌خواند.

شبنم (مانند مروارید) بر روی گل سرخ مانند این که دانه عرق بر روی زیباروی خشمگین افتاده است.

هنگام شب با یکی از دوستان در بوستان تا صبح ماندیم. جایگاهی خوش و خرم و شاخه‌های درختان درهم بود انگار که شیشه‌های رنگی بر خاک ریخته‌اند و گرنبندی از ستارگان بر پیشانیش آویزان کرده‌اند.

آن بوستان پر از لاله‌های رنگارنگ بود و این‌جا پر از میوه‌های گوناگون بود.

باد در سایۀ درختانش فرش رنگارنگ (از گل‌ها) پهن کرده بود.

صبحگاه که فکر برگشتن بر ماندن در آنجا پیروز شد او را دیدم که دامنی از گل و گیاهان خوشبو و سنبل و(گیاهان خوشبو) جمع کرده است و قصد رفتن به شهر دارد. گفتم: می‌دانی که گلهای بوستان دوامی ندارند و گلستان بی‌وفا است و دانشمندان گفته‌اند که: هر چیزی که ماندگار نیست شایستۀ دل‌بستن نیست. گفت: چاره چیست؟

 

 

گفتم: برای خوشی بینندگان و شادی و آسایش حاضران می‌توانم کتاب گلستان را بنویسم که باد پاییزی نتواند بر برگ‌های آن ستم کند و گردش زندگی، شادی بهارش را به خشم پاییز تبدیل نکند.

ص4

طبقی از گل به چه دردت می‌خورد. از گلستان من برگی ببر

گل چند روزی بیشتر نیست و این گلستان همیشه شاداب است.

همینکه من این را گفتم گل‌ها را ریخت و به من گفت: هنگامیکه جوانمرد قول می‌دهد باید وفا کند.

در همان روز فصلی را نوشتم دربارۀ خوش برخوردی و آداب سخن گفتن، به شیوه‌ای که به درد سخنرانان می‌خورد و به زیبایی سخن نویسندگان می‌افزاید. خلاصه هنوز مقداری از گل بوستان باقی مانده بود که کتاب گلستان تمام شد.

سخنران ماهر و باتجربه ابتدا فکر می‌کند سپس سخن می‌گوید. (ارزش فکر برگفتار)

تا می‌توانی سخن نگو. حرف خوب بگو. اگر دیر بگویی اشکالی ندارد (برتری سکوت بر سخن بیجا)

ابتدا فکر کن بعد از آن سخن بگو و قبل از آن که بگویند بس است سخنت را تمام کن (ارزش کم گویی)

انسان به خاطر سخن و فکر از حیوانات برتر است. اگر حرف درست نگویی حیوانات (جنبندگان) از تو بهتر هستند.

پس چگونه در محضر پادشاه که خداوند یاریگرش باشد که محل جمع عاشقان است و مرکز دانشمندان ماهر اگر در سخن گفتن جسارت کنم، بی‌ادبی کرده‌ام و سرمایۀ اندک به درگاه آن پادشاه عزیز آورده‌ام و جواهر تقلبی به بازار گوهرفروشان بی‌ارزش است و چراغ در برابر خورشید نوری ندارد و مناره بلند در مقابل کوه الوند، کوتاه به نظر می‌رسد.

هر کسی که بیهوده ادعا کند باعث نابودی خود می‌شود.

 

سعدی انسانی فروتن و آزاده است. کسی با انسانهای فروتن جنگ ندارد (ارزشمندی فروتنی)

اول باید اندیشید و سپس حرف زد. ابتدا پی دیوار را می‌سازند سپس دیوار را (فکر پیش از سخن)

نخل ساختن یاد دارم ولی نه مانند بوستان و زیبا هستم ولی نه مانند مردم کنعان. (ناچیزی سرمایه من)

به لقمان گفتند دانش از که آموختی؟ گفت از نابینایان. تا وقتی جایی را نبینند، پا نمی‌گذارند. (اول اندیشه وانگهی گفتار- اول پی سپس دیوار)

اگر چه خروس در جنگ چالاک است اما در مقابل باز حرفی برای گفتن ندارد.

گربه در گرفتن موش مانند شیر است ولی در جنگ برابر پلنگ مانند موش ناتوان است.

اما به اعتماد به بزرگی اخلاق بزرگان که عیب زیردستان را نادیده می‌گیرند و در آشکار کردن اشتباهات کوچکتران نمی‌کوشند. چند کلمه به شکل خلاصه، از نکته‌های کمیاب، ضرب المثل‌ها، داستان‌ها و اخلاق پادشاهان گذشته که خدا آنها را رحمت کند، در این کتاب نوشتم و مقداری از عمر گرانبها را در این کارصرف کردم تا این کتاب را نوشتم به کمک خداوند.

این مطالب سال ها باقی می‌ماند در حالی که هر ذره از وجود ما در گوشه ای افتاده است.

هدف اینکه از ما یادگاری بماند زیرا در جهان ماندگاری نمی‌بینم

تا اینکه روزی انسان خداشناس و آگاهی در حق ما (درویشان) دعایی کند.

 

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”